loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دیکتاتوری با چشم های قهوه ای - ابراهیمی

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب دیکتاتوری با چشم های قهوه ای اثر رویا ابراهیمی توسط انتشارات شانی به چاپ رسیده است.

"دیکتاتوری با چشم های قهوه ای" مجموعه اشعار زیبا، دلکش و شیرین شاعر توانا ، "رویا ابراهیمی" می باشد که تک تک مصرع های آن را به گونه ای تاثیرگذار و جذاب سروده و در اختیار مخاطب خویش قرار داده است. کلیه ی اشعار موجود در محتوای این کتاب، ذوق و قریحه ی سرشار سراینده در ابراز احساسات و روحیات درونی اش را در برگرفته و احساساتی هم چون عشق، دل دادگی و تنهایی را در ورای عبارات، واژه ها و اصطلاحاتی منحصر به فرد و پرکشش، متجلی می سازد. روایی و گیرا بودن اشعار سروده شده با روح و قلب خواننده ارتباط برقرار کرده و او را همراه و هم پای لحظه ها و احساسات نهفته در شعرها می کند. به طور کلی، محتوای اثر حاضر از چنان قدرت و جادویی برخوردار است که تمام توجه مخاطب را از همان ابتدای کتاب به متن ابیات خود معطوف کرده و با وارد کردن او به دنیای شاعرانه و خیالی نویسنده، لذتی وصف ناشدنی را برایش به ارمغان می آورد؛ لذتی همراه با رویا پردازی و حس و حال خوب که بر ویژگی های کتاب افزوده و آن را از سایر آثار متمایز می سازد. بنابراین به شما نیز توصیه می کنم که این مجموعه را به هیچ وجه از دست نداده و حتما آن را مطالعه بفرمایید.


برشی از متن


در زر زری ترین شب دنباله دارها لبریزم از چکاچک خون انارها امشب قمر به عقرب چشمت رسیده است از اتفاق نادر نصف النهارها هی باد بی هوا لچکم را به هم نریز گل کرده اند گوشه شالم بهارها قندیل های یخ زده آذین گرفته اند با بوسه ی نسیم و لب چشمه سارها امشب بهار گل زده گیسوی برف را حتی شکوفه رد شده از ذهن خارها امشب تو میرسی و خدا لانه میکند حتی به روی شانه سرد حصارها یلداترین بهانه من بیشتر بمان دیگر دوباره گم نشوی در مدارها فردا که شهر خواب تورا خواب مانده است تو رفته ای و گم شده ای در غبارها فردا تو رفته ای و زمین ایستاده است تا سال بعد پای تمام قرارها   مثل یک بیوه سخت غمگینم مثل یک میوه ی دهن خورده زنده ام در کنارتان اما قسمتی از هویتم مرده قسمتی از هویتم آرام عاقبت پیش روی چشمم مرد مثل فرزند مرده ها دیدم مرد غسال بچه ام را برد مثل برفی سپید بودم که زیر پاهای عابران گل شد آدمی برفی ام که لبخندش گریه شد توی جوی ها ول شد یازده سال پیش با شادی آمدند و مرا بزک کردند در سرم فکر پر کشیدن بود آمدند و سرم لچک کردند خسته از قیل و قال آدم ها تن به یک مرگ بی صدا دادم یازده سال روزمرگی را توی یک ساک کهنه، جا دادم خسته یعنی کسی چه می داند چه بلاها که بر سرت آمد آه مادر تو هم نفهمیدی که چه بر روز دخترت آمد وعده های قشنگ خوشبختی آرزوهای کوچکم پس کو؟ خسته ام از جهان آدمها آخ مادر، عروسکم پس کو؟ خسته ام از زنان همسایه خسته از مردهای دور و برم دوستانی که آتشم زده اند در پس حرف های پشت سرم سرنوشت مرا پدر بپذیر گرچه دور از خیال و باور توست اسم بیوه قشنگ نیست ولی این زن بیوه، باز دختر توست باید از نو بسازم این زن را می روم از خودم رها بشوم می روم مثل خاطراتی تلخ توی یک ساک کهنه جا بشوم   دلتنگ یعنی سیب سرخ خانه ات بودم از خانه بیگانه اما سیب می چیدی یعنی در آغوشت به دنبال خودم بودم اما تو در ذهنت زن همسایه را دیدی دارم تصور می کنم او را در آغوشت لعنت به دستت لای موهای زنی دیگر یک روز خواهد کشت من را این خودآزاری لعنت به تصویر تنت روی تنی دیگر دلتنگ یعنی سعی کردم کور و کر باشم دیدم تو را با او به روی خود نیاوردم حتی شبیه او شدم شاید که برگردی موهای خود را شکل او هربار مش کردم باز اتفاقی حلقه ات جا مانده در خآنه باز اتفاقی رفتی و به کوچه پیوستی این سال ها هر بار روز زن که می آید باز اتفاقی کار یا ماموریت هستی بابای خانه! بچه ها بدجور دلتنگند بابای خوب قهرمان! بابای تزیینی! این روزها هر شب به خانه دیر می آیی تا می رسی هم می روی اخبار می بینی من را بغل کن مرد من! پس شانه هایت کو؟ بیدار کن من را از این کابوس تکراری ول کن دروغ صخره و ماه و پلنگش را وقتی خودت هم ماه را در بیشه ات داری من را بغل کن قبل رفتن این منی را که کشتی ولی روحش میان خانه سرگشته ست باشد برو اما دوباره باز میگردی قاتل همیشه به محل جرم برگشته ست...

شاعر: رویا ابراهیمی انتشارات: شانی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دیکتاتوری با چشم های قهوه ای - ابراهیمی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل