loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دیوان نمایش 1 | بهرام بیضائی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب دیوان نمایش 1 بهرام بیضائی

"بهرام بیضایی"، کارگردان و نویسنده‌ی معاصر و توانای ایرانی می‌باشد که تاکنون نمایشنامه و فیلمنامه‌های زیادی را خلق کرده است. وی در کتابی دو جلدی تحت عنوان "دیوان نمایش"، کلیه‌ی نمایشنامه‌های تدوین شده‌ی خویش را پس از بازنگری و اصلاحات کلی، و بدون وارد ساختن هیچ گونه خدشه‌ای بر ساختمان اصلی قصه‌ها، در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. "جلد اول"، مجموعه‌ی ده نمایشنامه با عناوین "اژدهاک"، "آرش"، "کارنامه‌ی بندار بیدخش"، "عروسک‌ها"، "غروب در دیاری غریب"، "قصه‌ی ماه پنهان"، "پهلوان اکبر می‌میرد"، "هشتمین سفر سندباد"، "دنیای مطبوعاتی آقای اسراری" و" سلطان مار" را در برمی‌گیرد.

بهرام بیضایی، در آغاز هر یک از این جلدها، با نگارش پیش گفتاری جامع و مفید، توضیحات مفصلی را درباره ی محتوای داستان های خود ارائه داده و مشخصات هر یک و هم چنین نحوه ی بازنگری خویش را مطرح نموده و مخاطب را با مقصود و هدف اصلی اش در بازنگری آشنا می سازد. به عنوان مثال در نمایش نامه ی "اژدهاک" جلد اول، نویسنده با دیدگاهی متفاوت به شرح زندگی "ضحاک ماردوش"، یکی از منفورترین و ترسناک ترین شخصیت های داستان اساطیری شاهنامه می پردازد. وی جزئیات زندگی حال و گذشته ی این مرد را از زبان خود او برای مخاطب روایت می کند.

ضحاک، در ابتدای نمایشنامه، از روزگاری سخن می گوید که فردی پاک دل و نیک سرشت بود و در کشتزارهای خرم و زیبا و کنار پدر و مردمان سرزمینش روزگار آرام و خوشی را سپری می نمود. اما با وقوع حوادثی غیر قابل پیش بینی، ضحاک وارد ماجراهایی پر فراز و نشیب گشته و مسیر زندگی اش به کلی تغییر می یابد.


بخشی از کتاب دیوان نمایش 1 بیضائی

بند یکم

اینک اژدهای ترس آور شب – دهان گشوده تر از هر بار و با خروش تر – پهلوان پاک خفته ی روز را فرو برد. و تند باد برخاست با غریو اندوه و افسوس. و پهلوان پاک خفته ی روز چشم ها گشود، و خود را مرده یافت. و اژدهای ترس آور شب بر پنجه ها خزید آرام، و خود را تا روی سینه ی آسمان کشید. پیش از این ها چنین – من – لاشه خوری را دیده بودم، که بر لاشه ی خود نشسته بود. و شیونی داشت در سوگ خود. من شنیدم که فریاد آسمان شکاف بر می داشت.

اندوه بر من چیره بود؛ و اینک رشک بر من چیره گشت. من هرگز فریاد آسمان شکاف خود را بر نیاورده بودم. من اژدهاک که اینک بسته ی این بندم، بر بلندای این کوه؛ کوه سخت بسیار بزرگ بلند – دماوند! و من اژدهاک، که از آن گاه که بخت بدم دیدگان مرا به دنیا گشود هر دم بسته ی بندی بودم – بسته تر از هر بند – هرگز فریاد آسمان شکاف خود را بر نیاورده بودم. و اینک رشک بر من چیره بود. پس من، بند سخت بسته ی دهانم را گشودم؛ و دل بسیار رنج برده ی خود را رها کردم؛ از پا تا سر – من – فریاد همه ی فریادهای خود را برآوردم. آن گاه بود که آسمان شکافت، و از شکافتنش آتشی جهید – آذرخش!

پیش از این – یکسر – بر دره های خواب رفته ی این زمین تهی، خاموشی جاودانه بود. و سپس ابرها برخاستند – سیاه و با غرش سخت! و تاریکی که در دره ها پنهان بود، دزدانه بنگریست – [و پهلوان روز را خفته یافت] – و تاریکی از دره های دور سر برآورد. و تاریکی گردن افراشت. و تاریکی – بزرگ و سیاه – برخاست؛ و باری – چون دیو – بر دو پای خود ایستاد. آن گاه بود که اژدهای دیوانه ی شب – دهان گشوده تر از هر بار و با خروش تر – پهلوان پاک خفته ی روز را فرو برد!

اینک منم، که بندی این بندم؛ و تندبادی است برخاسته! و می شنوم که فریاد من است دویده تا دوردست و به خود پیچیده، و بر گرده ی آن شهر خفته چون تازیانه فرود آمده است. وگر شهر جاودان خفته! و اینک شب است که با همه ی سنگینی خود، تا روی شانه های من پایین آمده است.

بند دوم

ای شب، من اندوهگین روزگاری مردکی بودم با دل پاک، که در مرزی از مرزهای روز و شب خانه داشتم. مرا دشت سبز بود، و کشتزار بزرگ. در جایی از کشتزار من بود که روز و شب به هم می رسید. و در این زمین سبز من بود که هر سپیده دم خورشید، به آواز من – چون گل سرخ - می رویید. و در این کشتزار سبز و بزرگ من بود که باری کشتگران، آوازهای خود را – در ستایش ابرهای خوب رونده ی نیک بارنده – برمی داشتند. کشتزار من چنین بود، و من در این کشتزار خانه داشتم. من اژدهاکش – من سر بلند – که مار سه پوزه ی خشکی را سرافگندم، و از چشمه های بسته جوی ها روان کردم. آن روز که...

کتاب دیوان نمایش (جلد اول) به قلم بهرام بیضائی توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسیده است.


فهرست


فهرست کتاب دیوان نمایش 1

جلد یکم:

پیش گفتار / 1

اژدهاک (1338)

آرش (1337 و 1342)

کارنامه ی بندار بیدخش (1340 و 1374)

عروسک ها (1341)

غروب در دیاری غریب (1341)

قصه ی ماه پنهان (1342)

پهلوان اکبر می میرد (1342)

هشتمین سفر سندباد (1343)

دنیای مطبوعاتی آقای اسراری (1344)

سلطان مار (1344)

جلد دوم:

پیش گفتار / 2

ضیافت (1346)

میراث (1346)

چهارصندوق (1346)

ساحل نجات (1347)

دیوان بلخ (1347)

در حضور باد (1347)

گمشدگان (1348)

راه توفانی فرمان پسر فرمان از میان تاریکی (1349)



  • نویسنده: بهرام بیضائی
  • انتشارات: روشنگران و مطالعات زنان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دیوان نمایش 1 | بهرام بیضائی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل