loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دون کیشوت | سروانتس؛ عباسی

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره کتاب دون کیشوت با ترجمه عباسی

اثر پیش رو به مناسبت چهارصدمین سالگرد انتشار "دون کیشوت" اثر "میگل د سروانتس" مورد بازنویسی قرار گرفته است. دون کیشوت را یکی از شاهکارهای ادبیات جهان دانسته اند و آن را اولین رمان مدرن در ادبیات غرب به شمار آورده اند که توانست تاثیر شگرفی بر دیگر نویسندگان بر جای گذارد و بر اساس آن فیلم، سریال، نمایشنامه و آثار موسیقی و نقاشی های بسیاری ساخته شده است. " خوئسادا " نجیب زاده ای اسپانیایی و حدوداً پنجاه ساله است که در روستای " لامانچا " در قلب اسپانیا زندگی می کند و شدیداً علاقه دارد تا تمام اوقات فراغتش را با خواندن کتاب هایی درباره ی زندگی شوالیه ها بگذراند. او به قدری در این کار افراط می کند که پس از مدتی زمین هایش را به صورت قطعات جداگانه می فروشد تا کتاب های بیشتری بخرد و پس از مدتی عقل خود را از دست می دهد و تصمیم می گیرد شوالیه ای در روزگار جدید شود. او زره و کلاهخود کهنه ای پیدا می کند و با اسب پیرش راهی سفر می شود و نام خود را به دون کیشوت تغییر می دهد چون فکر می کند این نام برای یک شوالیه مناسب تر است. در آغاز سفرش به کاروانسرایی می رسد و صاحب آن جا که متوجه می شود دون کیشوت عقل خود را از دست داده است به او می گوید تمام شوالیه ها باید ملازمی داشته باشند تا کارهای آنان را به انجام برساند و در مراسمی او را به شکل رسمی به مقام شوالیه می رساند. دون کیشوت برای یافتن ملازم به روستای زادگاهش بر می گردد اما ... . تصویرگری این کتاب را " کریس ریدل " بر عهده داشته است که تا کنون موفق به دریافت جوایز بسیاری شده است.

خرید کتاب دون کیشوت اثر سروانتس

خرید کتاب دون کیشوت اثر میگل دِ سروانتس با روایت مارتین جنکینز و ترجمه ی شهاب الدین عباسی و تصویرگری کریس ریدل که توسط نشر نخستین به چاپ رسیده است، در کتابانه امکان پذیر است.


برشی از متن کتاب


بخش چهارم داستان دوروتیا و ماجراهای دیگر صدایی که سخن کاردنیو را قطع کرد، گفت: «آیا واقعا حقیقت دارد که بالاخره جایی پیدا کردم که بتوانم جسم خسته ام را زمین بگذارم و جانم را رها کنم؟» کشیش و دلاک و کاردنیو صدا را دنبال کردند و پس از لحظاتی، به پسر چوپانی برخوردند که داشت پاهایش را در چشمه می شست. سه نفری از پشت صخره او را تماشا می کردند. پس از آن پس چوپان کلاهش را از سر درآورد و آن ها با تعجب دیدند که اصلا پسر نیست بلکه دختری بسیار زیباست. سه نفری تصمیم گرفتند خود را نشان بدهند، پس بلند شدند و ایستادند. دختر به محض دیدن آن ها از ترس، بقچه ای را که کنارش بود برداشت و پا به فرار گذاشت ولی زمین خورد. کشیش گفت: «لطفا هرکه هستید، بایستید. ما فقط می خواهیم به شما کمک کنیم.» دختر، بهت زده نگاه کرد و خاموش ماند، اما پس از شنیدن چند جمله ی اطمینان بخش از کشیش، شروع کرد به حرف زدن: «می بینم در پی آزار و اذیتم نیستید، پس داستان زندگی ام را برایتان تعریف می کنم، گرچه مطمئنم برای غم و اندوه من چاره ای وجود ندارد.» سپس شرح داد که زادگاهش شهر اندلس است و دوک مهم و ثروتمندی با دو پسرش در آن جا زندگی می کنند. پدر و مادرش کشاورزان اجاره کار این دوک هستند و او تنها فرزندشان است. بعد ادمه داد، پدر و مادرم دیوانه وار مرا دوست داشتند و در زندگی ام شاد و خوشبخت بودم تا اینکه از بخت بد، چشم پسر کوچک دوک، دون فرناندو به من افتاد. به محض این که دختر اسم دون فرناندو را آورد، کاردنیو عرق کرد و به لرزه افتاد. ولی دختر متوجه حالت او نشد و به داستان ادامه داد: «دون فرناندو سخت عاشق و شیفته ی من شد و دائم نامه های عاشقانه می نوشت. پدر و مادرم هشدار دادند که من هم سطح او نیستم. من هم فاصله را حفظ کردم ولی رفتار سردم آتش اشتیاق او را بیشتر می کرد. یک شب به کمک یک خدمتکار زن که تطمیعش کرده بود، دزدانه به اتاقم آمد و اعلام کرد ما از آن لحظه به بعد باید زن و شوهر شویم. آن قدر مشتاق بود که بالاخره مرا متقاعد کرد. خدمتکارم هم نقش گواه را بازی کرد. دون فرناندو روز بعد آن جا را ترک کرد اما پیش از رفتن، حلقه ی ازدواج به من داد. پس از آن روز، فقط یک بار به دیدن من آمد گرچه می دانستم هنوز در شهر است. روز به روز ناامیدتر می شدم تا این که یک ماه بعد شنیدم دون فرناندو در شهری دیگر با زنی زیبا به اسم لوسیندا که از خانواده ای نجیب و سرشناس بود ازدواج کرد.» در این لحظه که اسم لوسیندا برده شد، کادنیو شانه ی خود را خم کرد و لبش را گزید واشک از چشمانش سرازیر شد ولی زن، بی اعتنا، به داستان خود ادامه داد: «با شنیدن این ماجرا، سراپای وجودم را خشم و ناراحتی فرا گرفت. تصمیم گرفتم با دون فرناندو روبرو شوم. پس خودم را به شکل پسر چوپانی درآوردم و به همراه یکی از کارگران مورد اعتماد پدرم به راه افتادم و چون به شهر رسیدم سراغ خانه ی پدر و مادر لوسیندا را گرفتم. در شهر همه جا صحبت از ماجرای مراسم ازدواج بود. چیزی نگذشت که از تمام شایعات باخبر شدم. ظاهرا ماجرا این چنین بود؛ ...    

  • نویسنده: میگل د سروانتس
  • به روایت: مارتین جنکینز
  • تصویرگر: کریس ریدل
  • مترجم: شهاب الدین عباسی
  • انتشارات: نخستین


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دون کیشوت | سروانتس؛ عباسی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل