loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دونده ی هزار تو 3 (علاج مرگ)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب علاج مرگ، جلد سوم از مجموعه ی دونده ی هزارتو اثر جیمز دشنر و ترجمه ی مینا موسوی از نشر افق به چاپ رسیده است.

در جلد دوم مجموعه ی دونده ی هزارتو توماس و عده ای از گروه پسران و دختران موفق می شوند خود را به پناهگاهی برسانند که از قبل برایشان مشخص شده بود. همه ی آن ها سوار بر سفینه ای که بِرگ نام دارد می شوند، توماس از شدت خستگی درون سفینه می خوابد و زمانی که چشم هایش را باز می کند خود را تنها در اتاقی می بیند که تماماً سفید است و چراغ بزرگی در تمام طول شبانه روز آن جا را روشن نگه می دارد. در جلد سوم توماس درون همان اتاق سفید زندانی است و از زمان و مکان خبر ندارد و کسی را هم نمی بیند، تنها در طول شبانه روز سه وعده غذا از دریچه ی کوچکی که پایین درب اتاق جای دارد، با سینی کوچکی وارد اتاق می شود. توماس سعی می کند زمان ها را در ذهن خودش ثبت کند و با ورزش کردن مداوم تلاش می کند بدنش را آماده نگه دارد. او بارها سعی کرده بود درب را باز کند اما تمام تلاش هایش بی نتیجه بودند، تا این که در روز بیست و ششم درب اتاق باز شد و مردی با پرونده ای قطور وارد شد. او پس از صحبت های طولانی با توماس او را متوجه کرد که تمام پسران و دخترانی که در دو گروه آزمایش توسط سازمان شرارت قرار داشتند مبتلا به بیماری فلر بودند، اما به طرز عجیبی تمام آن ها در برابر این بیماری مقاومت کرده و بدن هایشان هیچ واکنشی نسبت به آن بیماری نداشته است. توماس را پیش بقیه ی اعضای گروه باز می گردانند و این بار در تلاش هستند با کمک آن ها دارویی برای معالجه ی این بیماری وحشتناک پیدا کنند و... .

مجموعه ی "دونده ی هزار تو" داستان سازمانی است که به شرارت مشهور است و " اوا پژ " رئیس آن می باشد. پس از آن که زمین تحت تاثیر یکی از توفان های عظیم خورشیدی قرار گرفت و انسان های بیشماری بر اثر آن درگذشتند و بعد از آن بیماری به نام " فلر " شایع شد، او و همکارانش تصمیم گرفتند آزمایشاتی را بر روی تعدادی نوجوان انجام دهند تا بتوانند واکنش ها، امواج مغزی و افکار آن ها را بررسی کنند تا راهی برای نجات زمین و درمان فلر بیابند. در مرحله ی اول این آزمایش آن ها تعدادی نوجوان را انتخاب کرده و با پاک کردن حافظه شان آن ها را در هزارتویی پیچ در پیچ نگه داری می کنند تا بتوانند راهی برای خروج پیدا کنند.توماس یکی از این نوجوانان است که تلاش می کند راه نجات از هزار تو را بیابد. این مجموعه جزء پر فروش ترین ها به گزارش نیویورک تایمز می باشد. بر اساس این مجموعه سریالی نیز ساخته شده است.

 


برشی از متن کتاب


صبح روز بعد توماس از احساس شادابی اش غافلگیر شد. به نظرش تمام شب در رخت خواب غلت زده بود ولی حتما در بخشی از شب به خواب عمیق و انرژی بخشی فرو رفته بود. بعد از یک دوش آب گرم طولانی و خوردن صبحانه ای که از دستگاه خودکار خریدند، آماده بود تا روزش را شروع کند. او و بقیه ساعت هشت صبح متل را ترک کردند و در این فکر بودند که در راه سر زدن به نیوت در شهر با چه چیزهایی رو به رو می شوند. چند نفری را اینجا و آنجا دیدند ولی تعدادشان خیلی کمتر از جمعیت دیروز در ساعت شلوغی بود. و توماس متوجه هیچ صدایی نشد که شبیه صداهای دیشب باشد. همین که در خیابان پیش می رفتند تا تاکسی پیدا کنند، جورج گفت: «یه خبرایی هست. ببین کی گفتم. بایدآدمای بیشتری این موقع بیرون باشند.» توماس چند عابر پیاده ای را که در اطرافشان بودند از نظر گذراند. هیچ کدامشان با او چشم در چشم نشدند، همه سرهایشان پایین بود و اغلب با یک دست ماسک روی صورتشان را نگه داشته بودند، انگار می ترسیدند بادی ناگهانی آن را با خود ببرد. با قدم های تند و سراسیمه راه می رفتند و اگر کسی زیادی نزدیکشان می شد تقریبا از جا می پریدن. زنی را دیدند که مشغول خریدن پوستری درباره ی فلر بود، همان پوستری که توماس دیروز وقتی همراه مرد قرمز پوش می رفت خوانده بود. این تصویر او را یاد خاطره ای انداخت که درست آن را به خاطر نمی آورد واز این موضوع کلافه شده بود. مینهو آهسته گفت: «بهتره عجله کنیم و زودتر به او فرودگاه لعنتی برسیم،  اینجا داره تنم رو مور مور می کنه.» برندا به جایی اشاره کرد و گفت: «احتمالا باید از اون وری بریم. دوروبر اون دفترهای تجاری حتما باید چندتا تاکسی باشه.» از خیابان رد شدند و وارد خیابان باریک تری شدند که یک سمتش محوطه ای خالی و سمت دیگرش ساختمانی قدیمی و مخروبه قرار داشت. مینهو رو به توماس خم شد و زیر لب گفت: «رفیق، کله ام از فکر و خیال مثل آشغالدونی شده. دارم قاتی می کنم. از اینکه ممکنه نیوت رو با چه حالی پیدا کنیم  وحشت دارم.» توماس هم می ترسید، ولی به روی خودش نیاورد: «نگران نباش، مطمئنم فعلا حالش خوبه.» «حله. و حتما سه سوته می تونی داروی فلر رو از یه جاییت دربیاری.» «کی می دونه. شاید بشه. فقط ممکنه بوی خیلی خوبی نده.» انگار این حرف به نظر مینهو خیلی بامزه نیامد و توماس در ادامه گفت: «ببین، تا وقتی نریم اونجا و نبینیمش نمی تونیم کاری بکنیم.» از اینکه آن قدر بی احساس  رفتار می کرد متنفر بود. ولی اوضاع به اندازه ی کافی سخت بود و نباید با تصور بدترین حالت ممکن آن را بدتر می کردند. «ممنون به خاطر سخنرانی روحیه بخشت.» در محوطه خالی سمت راستشان بقایای ساختمانی آجری و قدیمی پخش و پلا بود وعلف هرز نقطه به نقطه ی زمین را پر کرده بود بخش بزرگی از دیوار خراب شده ی ساختمان در وسط محوطه باقی مانده بود و همین که از کنارش رد می شدند ،حرکاتی در آن سمت دیوار به چشم توماس خورد . توماس ایستاد و ناخودآگاه دستش را دراز کرد تا مینهو را هم نگه دارد. قبل از اینکه مینهو سوالی بپرسد توماس ساکتش کرد. ...    

(پرفروش ترین به گزارش نیویورک تایمز) نویسنده: جیمز دشنر مترجم: مینا موسوی انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دونده ی هزار تو 3 (علاج مرگ)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل