loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دوستیم تا آخر دنیا (آکادمی اکلیلی ها)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب دوستیم تا آخر دنیا از مجموعه ی آکادمی اکلیلی ها، نوشته ی تیتانیا وودز و ترجمه ی نفیسه موسوی توسط انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.

داستان در مورد مدرسه ی پری هاست، در این مدرسه به پری ها آموزش داده می شود که مراقب طبیعت باشند.  قرار است امروز معلم های کلاس اول به آنها رقص جادویی یاد بدهند تا با کمک این رقص اگر موجودی به دردسر افتاد آن را پیدا کنند و به او کمک کنند. توینک، یکی از همین کلاس اولی هاست و از این موضوع خیلی خوشحال است، چون از کمک کردن به حیوانات لذت می برد. بعد از یاد گرفتن رقص جادویی، توینک و بقیه پری ها رفتند تا حرکات رقص را تمرین کنند. توینک که از همه مشتاق تر بود اولین نفری بود که شروع کرد به رقصیدن، بعد از اینکه رقصش تمام شد گفت آیا موجودی هست که به کمک من احتیاج داشته باشد؟ ناگهان صدایی را شنید صدای بچه گانه ای بود که از توینک درخواست کمک می کرد. توینک و بقیه پری ها بعد از شنیدن صدا، تعجب کردند، رقصشان را قطع کردند و به سرعت پیش خانم معلم آمدند. خانم معلم تاکید کرد که:«صدایی که شنیدید صدای زنبور است و باید این صدا را به خاطر بسپارید و اگر روزی صدایی شبیه به این را شنیدید اصلا به صاحب این صدا کمک نکنید» (درخواست خانم معلم به این دلیل بود که از قدیم جنگ هایی بین زنبور ها و پری ها وجود داشت و پری ها زنبور ها را دشمنان خودشان می دانستند.)؛ اما توینک چون پری احساساتی بود نمی توانست در مورد صدایی که شنیده، بی تفاوت باشد و هنوز صدای زنبور بیچاره در گوشش بود؛ تا اینکه تصمیم عجیبی گرفت و ...

 


برشی از متن کتاب


زنبور گیر کرده بود زیر تنه ی درخت و از سرمای شب پاییزی می لرزید. درخت سقوط کرده بود رویش. دلش می خواست پرواز کند و برود پیش خانواده اش، اما نمی توانست. یکی از بال هایش مچاله شده بود و چسبیده بود به کمر راه راهش. زنبورک خیلی کوچک بود. یک بچه ی کوچولو! چشم هایش را تند تند باز و بسته کرد تا جلوی اشک هایش را بگیرد. شب خیلی تاریک بود و او تنها. یعنی برای آن صداهای مهربانی که امروز صبح پیدایش کردند چه اتفاقی افتاده بود؟ یکی از آن ها به نظر خیلی مهربان می آمد. گفته بودند می آیند و کمکش می کنند. اما هیچ کس نیامده بود. یک جغد، جایی توی جنگل هوهو کرد. زنبور به خودش لرزید. زنبور کوچولویی مثل او چه چاره ای داشت؟ پدر و مادرش نمی دانستند کجاست. هیچ کس نمی دانست. بعد فکری به ذهنش رسید. صداها او را پیدا کرده بودند پس شاید او هم می توانست آن ها را پیدا کند. باید سعی می کرد. زنبورک چشم هایش را بست و تا جایی که می توانست تمرکز کرد. کمکم کنید! خواهش می کنم! من این جا توی جنگلم! کمک می خواهم! هیچ اتفاقی نیفتاد. اما زنبورک ناامید نشد. باز هم تمرکز کرد، بیش تر و بیش تر، و صدای مهربانی را صدا کرد که قول داده بود کمکش کند. شب می گذشت و ماه آرام آرام توی آسمان حرکت می کرد. کمکم کنید! خواهش می کنم! توینک بیدار شد و از جا پرید. زنبور! داشت صدایش می کرد و کمک می خواست! اما نه، او نمی توانست توینک را صدا کند. زنبورها که جادو نداشتند. لابد خواب دیده بود. توینک مطمئن نبود. اخم کرد. به نظرش خیلی واقعی آمده بود... بس کن دیگه! این را به خودش گفت. فقط یک خواب بود. اگر بخواهی به خاطر یک خواب ناراحت شوی، پس واقعا یک کله زنبوری هستی! پتویش را کشید رویش، چشم هایش را بست و سعی کرد دوباره بخوابد.    

نویسنده: تیتانیا وودز مترجم: نفیسه موسوی انتشارات: شهر قلم


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دوستیم تا آخر دنیا (آکادمی اکلیلی ها)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل