loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دنیا زاد - می تلمسانی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب دنیا زاد اثر می تلمسانی و ترجمه ی عظیم طهماسبی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

شخصیت های اصلی و نیز راویان داستان، زن و شوهری هستند که یک پسر چهار ساله به نام شهاب الدین دارند و خود را برای تولد نوزادشان آماده می کنند. زن قصه به نویسندگی علاقه داشته و همواره با نگارش داستان، اوقات خود را سپری می کند. با رسیدن به نه ماهگی و آغاز علایم و درد زایمان، این زوج با ذوق و شوقی وصف ناشدنی، شهاب الدین را به مهدکودک برده و راهی بیمارستان می شوند. غافل از این که این شوق و هیجان عمر کوتاهی خواهد داشت و آن ها را با حقیقت و واقعه ای تلخ مواجه می سازد. پس از ورود به بیمارستان و تحمل دردهای مکرر و پی در پی از جانب زن، به دستور پزشک، وی را جهت جراحی، به اتاق عمل برده و بیهوش می کنند. در همین حین، زن متوجه موضوعی مشکوک شده و به شدت نگران می شود ولی صبورانه سخنی بر لب نیاورده و انتظار می کشد. وی به محض به هوش آمدن با مشاهده ی چهره های غمگین و ماتم زده ی اطرافیان مواجه شده و مطلع می گردد که نوزاد تازه به دنیا آمده اش بیمار است و به زودی خواهد مرد. بنابراین پرستاران فرزندش را نزد زن آورده و  از او می خواهند تا برای اولین و آخرین بار، نوزادش را در آغوش کشیده و با او وداع کند؛ وداعی تلخ و جان گداز. صبح روز بعد، نوزاد را به خاک سپرده و به منزل بازمی گردند. اما یاد و خاطره ی این واقعه ی سوزناک همواره در روح و ذهن این زوج باقی مانده و زندگی شان را تحت تاثیر قرار می دهد.


فهرست


درباره ی نویسنده سخن مترجم سبد گل روزنامه ی صبح لباس نو مناسبت خانه ای بود در میان باغ ها بازی مرگ پرسشی سمج در پایان شب... این گونه پنجره ای رو به انتظار شهاب الدین عاشق سلما است آزمایش های بارداری اگر دختر باشد نقطه ی عطف دنیازاد اثر می تلمسانی و نوشتن زنان

برشی از متن کتاب


سبد گل دنیازاد برای اولین و آخرین بار به اتاق ٤٠١ آمد تا در کفن سفید و کوچکش با من وداع کند؛ کفن چند پارچه ی سفید تمیز بود و سه نوار که در قسمت سر، پاها و کمرش قرار داشت و ملافه بزرگی که بر حجم پیکر لاغرش می افزود. سرش را آزمندانه از زیر پوشش پنبه ی بهداشتی بیرون آورد. از خانم پرستار خواستم لامپ اتاق را که به رغم همه چیز هم چنان تاریک بود، روشن کند. به صورت گردش که به کبودی می زد چشم دوختم. پلکش فرو افتاده بود، بینی اش کوچک و دهانش چونان هرم بود و به شدت کبود. در هرحال او آن جا زنده بود، با آن صورت آرام و سری که زندگی از آن دریغ ورزید (سری که حافظه به سرعت محوش می کند؟). تنها چند روز پیش، از رحمم به سوی این جهان به حرکت درآمد؛ جهانی که خودش را هنوز برای آمدنش تدارک ندیده بود. جز واژه ی کوتاه چیزی نگفتم – به خودم رفته بود. سه پرستار خانم اطرافم بودند و شوهرم که قبلا چهره اش را ندیده بود – و سوگ واژه هایی پوچ. یکی شان دست و شاید پیشانی ام را نوازش می کرد. عینکم را درآوردم و پشیمان شدم که چرا متوجه رفتن شان نشدم و بعد از آن از پنجره نگاه نکردم. شوهرم به اتاق آمد، سپس مرا تنها گذاشت و با انبوه جمعیت، پشت درها رفت. این دفعه هق هق گریه ام بلند شد و گفتم قشنگ بود. نتوانستم نامی بر او بگذارم. نامش از هر اشاره ای به پیکر لاغز سفر کرده و عطرش که هم چنان فضای اتاق را آکنده است، خالی است. صبح آن روز؛ روز چهارشنبه ساعت نه یا کمی پس از آن، اتاق 401 را ترک کردم و به خانم پرستار اشاره کردم. گفتم: همین الان به خانمم اطلاع می دهم. شما باید آماده باشید. سپس به اتاق برگشتم و گفتم: همه چیز تمام شد با هم زار زار گریه کردیم. این دفعه واقعا همان طوری که از دو روز پیش آرزو داشتم در آغوشش گریستم و ترسیدم. مقداری پول به نگهبان دادم، با عجله همکارش را صدا زد. اسکناس دیگری که به گمانم بیست لیره بود بیرون آوردم. همراه سه خانم پرستار با روپوش های آبی و چهره های رنگارنگی که تنش گناه بر آن ها نشسته بودف رفتم. یکی شانکفن کوچک برداشت و همگی به سمت اتاق رفتیم. آن جا که همسرم منتظرم بود. بنابراین همه چیز مطابق خواسته اش پیش می رفت. آن چهره ی آرام، نوعی آرامش به من بخشید که در دو روز پیش احساس نمی کردم. زیر نور ملایم و کم رنگ نئون به چهره اشزل زدم پشی از آن که پرستارها به سرعت صورتش را بپوشانند. برادر بزرگ خانمم بیرون در منتظرمان بود. چون ابوالهول ایستاده و چون ایوب غمگین بود. شاید هم در خاموشی چنان که سزاوار بود دعا می کرد. لحظه ای دیگر کفن را نگه ااشتم تا از او خاطر جمع شوم. سپس کفن را در سبدی گذاشتم که از گل فروشی همان اطراف خریده بودم و با گل هایی آن را پوشاندم، شبیه باغچه ای شده بود که تازه شکوفه داده باشد و...

  • نویسنده: می تلمسانی
  • مترجم: عظیم طهماسبی
  • انتشارات: نیلوفر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دنیا زاد - می تلمسانی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل