loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دموکراسی یا دموقراضه - مهدی شجاعی

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
64,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب دموکراسی یا دموقراضه

این کتاب که اولین بار در سال 1387 منتشر شد، داستان طنز سیاسی دارد و از همان روزهای اولیه ی انتشارش توانست رکورد فروش را از آن خود کند و چندی بعد به زبان انگلیسی نیز ترجمه شود. "سید مهدی شجاعی" با نگاه طنازانه اش، نحوه ی مدیریت پادشاهی بی کفایت را به تصویر می کشد و شاخصه های دموکراسی را به صورت دقیق و درست معرفی می کند.

او در ابتدا داستان را با معرفی سرزمینی آغاز می کند که پادشاه آن بیست و پنج پسر دارد. این پادشاه در روزهای پایانی عمرش تصمیم می گیرد برای انتخاب جانشین، در بین مردم رأی گیری کند و هر کسی که توسط مردم انتخاب شد، به مدت دو سال به حکومت برسد. او از مردم خواست که دو سال بعد، دوباره رأی گیری را انجام دهند تا حاکم بعدی مشخص شود. این رأی گیری هر دو سال یک بار انجام شد و بعد از این که این سِمَت در میان بیست و چهار پسر پادشاه دست به دست شد، حاکمیت،  در نهایت به کوچک ترین و البته بد ترین پسر پادشاه رسید. این پسر "دمو کافیه" نام داشت و مردم شهر به او "دموقراضه" می گفتند. به همین دلیل کتاب حاضر "دموکراسی یا دموقراضه" نام گرفت تا حوادث عجیبی که هم زمان با پادشاهی دموقراضه اتفاق افتاد را به تصویر بکشد.

کتاب دموکراسی یا دموقراضهبه عنوان یکی از بهترین کتاب سید مهدی شجاعی در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.


فهرست


  • فصل اول: شروع ماجرا
  • فصل دوم: از این جا به بعد ماجرا
  • فصل سوم: همه گذشتگان همه جور فحش بوده اند
  • فصل چهارم: کسی که بیشتر می بیند، بیش تر می دزدد
  • فصل پنجم: پادشاه بچه محل خداست
  • فصل ششم: دزدی کار زشتی است، مگر برای اهداف متعالی
  • فصل هفتم: ویرانی مقدمه آبادانی است
  • فصل هشتم: بینوایان برای گرم شدن به زغال بیش تری محتاجند
  • فصل نهم: پادشاه، کیمیاگری متفاوت و بی نظیر است
  • فصل دهم: بازی کار بدی است مگر برای پر کردن اوقات فراغت
  • فصل یازدهم: دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید
  • فصل دوازدهم: در آستانه پایان ماجرا
  • فصل سیزدهم: و پایان ماجرا
  • فصل چهاردهم: پس از پایان ماجرا

برشی از متن کتاب


آورده ‌اند که در زمان‌های قدیم - حتی شاید قدیم‌تر از دوره‌ی پادشاهی دموقراضه - یک آدم بینا و یک آدم نابینا با هم مشغول خوردن توت در یک ظرف بودند. آدم بینا، طبق معمول، یکی یکی دانه‌های توت را بر می ‌داشت و به دهان می‌گذاشت. آدم نابینا هم ابتدا با همین روال، مشغول خوردن توت شد، ولی پس از چند لحظه، هم به سرعت برداشتن توت‌ها اضافه کرد و هم بر تعداد آن ‌ها. یعنی از یکی- یکی رسید به دو تا-دو تا و سه ‌تا- سه ‌تا، تا جایی که بی ‌وقفه مشتش را از توت پر می ‌کرد و در دهانش می ‌چپاند و مشت بعدی و بعدی... آدم بینا که حسابی از این رفتار، متعجب شده بود، فریاد زد: آهای! چه کار می‌کنی؟! چرا این ‌قدر هول می ‌زنی؟ چرا مثل من یکی یکی و دانه دانه بر نمی ‌داری؟ مرد نابینا در توجیه رفتارش چنین گفت: خودت شاهد بودی که من هم اول با یکی یکی شروع کردم، ولی ناگهان به ذهنم رسید: «من که نمی ‌بینم. از کجا معلوم رفیقم که تو باشی دو تا- دو تا برنداری و من عقب بیفتم!» پس دو تا دو تا برداشتم ولی باز فکر کردم که از کجا معلوم... تا رسید به مشت مشت. و این همان مسیری بود که دموقراضه در دوران پادشاهی خود پیش گرفت. او پس از به دست گرفتن قدرت، همواره به دوستان محرم و نزدیک خود چنین می ‌گفت: ما، نه در گذشته می ‌توانستیم ببینیم و بفهمیم که برادران چقدر می‌خوردند و می ‌برند و نه اکنون امکان بررسی و ارزیابی مسائل گذشته را داریم. برای بررسی مسائل گذشته، یا باید خودمان چشم بینا داشته باشیم یا بتوانیم به افراد بینا اعتماد کنیم که این هردو غیرممکن است. هیچ بینایی را در تاریخ پیدا نمی‌کنید که بدون قصد خیانت یا طمع منفعت، دست نابینایی را گرفته باشد. کاری که ما باید بکنیم این است که: تا می‌توانیم از اموال مردم  بکاهیم و بر دارایی خود بیفزاییم. در این حال، پیش از سه حالت، پیش روی ما نیست: یا در امر چپاول از آنان پیش افتاده‌ایم که ناز شستمان، یا به اندازه‌ی آنان دزدیده‌ایم. یعنی که به هدف زده‌ایم و از آنان کم نیاورده‌ایم و یا این این که علیرغم جد و جهدمان، به پای آنان نرسیده‌ایم. در این صورت هم باز دلخوشیم که به قدر توان خود تلاش کرده‌ایم.» البته تلاش برای مال اندوزی بیشتر، یکی از نتایج این نگاه و تفکر پادشاه بود. همچنان که پیش از این اشاره شد، هدف مهمتر پادشاه، فهماندن این اصل مهم به مردم بود که: «ندیدن هنر است، نه دیدن.» و بهترین شیوه برای فهماندن این اصول به مردم، اعمال و رفتار و انتخاب‌ها و انتساب‌های پادشاه بود. وقتی پادشاه، در همان هفته‌های اول رسیدن به قدرت و در دست گرفتن حکومت، اصلی‌ترین ملاک‌انتخاب و انتساب زمامدارانش را نداشتن بینایی و دانش قرار داد، مردم باهوش و خردمند فهمیدند که چه بلایی برسرشان آمده و چه سرنوشتی پیش روی خودشان و کشورشان قرار گرفته. پس هر کدام متناسب با درک و تشخیص خود مسیر تازه ای را در پیش گرفته و سیاست خاصی را اتخاذ کردند. صفحه 61

  • نویسنده: سید مهدی شجاعی
  • انتشارات: کتاب نیستان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دموکراسی یا دموقراضه - مهدی شجاعی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل