loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دزد کفش ها (قصه های ملانصرالدین 1)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب دزد کفش ها جلد اول از مجموعه ی قصه های مُلّانصرالدّین به روایت احمد عربلو توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

”ملا نصرالدین ” به عنوان شخصیتی داستانی، دانا و شوخ طبع در فرهنگ های عامیانه ی کشور های مختلف شناخته شده است و درباره اش داستان ها و حکایات مختلفی را نقل می کنند ولی این مسئله که آیا ملا شخصیت واقعی داشته یا مردم داستان های بذله گویانه اش را از خود می ساختند هنوز مشخص نیست و برای این که با او بیشتر آشنا شویم باید داستان ها و لطیفه های خنده دارش را که خالی از پند و اندرز نیست را بخوانیم، بنابراین، این کتاب با زبانی بسیار دلنشین و به همراه تصویرگری های شاد و رنگارنگ داستان روزی از زندگی وی را تعریف می کند. روزی که ملا در خانه اش بود، درب منزلش به صدا در می آید و خارکن پیری وارد خانه اش می شود و پاهای زخمی و تاول زده اش را نشان ملا داده و می گوید که دیشب در جمعی از دوستانش بوده و کفشی نو خریده و وارد مجلس شده اما هنگام برگشتن کسی کفش هایش را دزدیده و حالا از ملا کمک می خواهد تا بفهمد دزد کفش هایش کیست. ملا که کمی فکر می کند از خارکن می خواهد فردا همه ی کسانی که در مهمانی بوده اند را به خانه اش دعوت کند. خارکن پیر هم که چون می داند ملا برای هر مشکل راه حلی دارد راضی و خشنود می رود تا فردا، ملا هم برای تدبیری که اندیشیده از باغچه کمی زیتون می چیند و سراغ الاغش می رود. فردا وقتی مهمان ها از راه رسیدند بعد از سلام و احوال پرسی ملا گفت که می داند دزد از بین آن هاست و باید خودش را معرفی کند. اما هیچ کس قبول نکرد که کفش های خارکن را دزدیده و در نتیجه ملا گفت پس اگر راست می گویید بروید و دم خر مرا بکشید. خر من میفهمد چه کسی دزد است و سریعاً عر عر می کند. همه برای این که ثابت کنند که خر نمی توانند دزد را بشناسد و کسی هم دزد نیست رفتند و این کار را کردند. اما خر یک بار هم عر عر نکرد. همه که می دانستند با یک خر دزد پیدا نمی شود و به عقل ملا شک کردند خواستند برود که ملا تدبیر اصلی خودش را به نمایش گذاشت و از همه خواست تا...

 


برشی از متن کتاب


مهمان ها یکی یکی از راه رسیدند. ملا با آنها سلام و علیک کرد و گفت: من می دانم که یکی از شما ها کفشهای خارکن بیچاره را برداشته است. آن کسی که این کار را کرده است همین حالا کفش او را پس بدهد که زحمت ما کمتر شود! مردها با تعجب یکدیگر را نگاه کردند و گفتند: ما این کار را نکرده ایم! ملا گفت: حالا خواهید دید که در کمترین زمان، دزد کفشها را پیدا می کنم. مردها با تعجب چشم به یکدیگر دوختند. ملا که همه را زیر نظر داشت، گفت: حالا از شما می خواهم که یکی یکی داخل طویله شوید. هر کدام از شما باید نوک دم الاغ مرا بگیرید و آرام آن را بکشد. وقتی که دزد کفشها دم الاغ را بکشد، حیوان عر عر می کند. مرد ها حیرت زده به حرفهای ملا گوش می دادند و در دلشان به سادگی او می خندیدند. آن ها همان طور که ملا گفته بود، یکی یکی داخل طویله شدند و در تاریکی دم الاغ را کشیدند و بیرون آمدند، اما الاغ حتی یک دفعه هم عر عر نکرد. یکی از مردها گفت: معلوم می شود که هیچ کدام از ما کفش خارکن را برنداشتیم. ما خیال می کردیم شما عاقل و دانا هستید. با کشیدن دم خر که نمی شود دزد کفشها را پیدا کرد! ملا گقت: عجله نکنید. حالا شما باید یکی یکی از جلوی من رد شوید و دستهایتان را به بینی من بمالید! مردها حسابی کلافه شده بودند، اما برای این که ثابت کنند کفشها را برنداشته اند، راضی به این کار شدند. آنها یکی یکی از جلوی ملا رد شدند و دستهایشان را به بینی او مالیدند. آخرین نفری که از پیش ملا رد شد دستش را به بینی او مالید، ملا فریاد زد: پیدا کردم! زود باش کفشهای خارکن را به او برگردان! مرد رنگش پرید. پریشان شد و به من و من افتاد...

از سری کتابهای فندق به روایت: احمد عربلو تصویرگر: سعید رزاقی انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دزد کفش ها (قصه های ملانصرالدین 1)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل