loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب در وضعیت کوانتوم - بهزاد خواجات

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب  در وضعیت کوانتوم اثر بهزاد خواجات می‌باشد که در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

مجموعه شعر در وضعیت کوانتوم که پس از سه دهه شعر گفتن‌های دکتر بهزاد خواجات، اندیشه‌ها، احساسات، دغدغه‌ها و آرزوهایش را با مخاطبان به اشتراک می‌گذارد، حاوی چهل قطعه شعر می‌باشد. بهزاد خواجات این شاعر جوان خوزستانی که اینک اشعاری در حوزه مدرن سروده است، از سردمداران و پایه گذاران «شعر 70» محسوب می‌گردد. در این نوع سرایش، که در واقع افزودن گزاره‌هایی خاص به شعر مدرن است، زبان شعری به زبان طبقه متوسط و حتی روبه پایین اقتصادی نزدیک است، این طبقه که خود منشأ و سرچشمه زبان زنده دنیاست، بیشترین نمود را در اشعار 70 دارند، بدون آنکه از هرج و مرج‌های آن خبری در میان باشد. با این حال تنوع در شکل روایی، نیز از دیگر خصیصه‌های این نوع اشعار است. شاید  شاعر با انتخاب عنوان در وضعیت کوانتوم قصد پایان دادن به افسانه ماندگاری و جاودانگی هنر مدرن را دارد و یا شاید قصد پیروی از آنچه که ادبیات و علوم پایه را در مرزهای پست‌مدرنیسم به هم منتسب می‌کند و این روزها باب شده است، به هر روی اشعار این مجموعه که در حیطه و سبک شعر دهه 70 جای دارند، زبان و بیانی خصوصی داشته و از بیانات رمانتیک، حماسی و عرفانی محض، اثری نیست، عناصر بیانی و ادبی نیز به صورت کم‌رنگی در اشعار خودنمایی می‌کنند که از خصیصه‌های مهم شعر مدرن به شمار می‌آید و در آن روزمرّگی‌ها و اتفاقات ساده سوژه شعر شده‌اند که با عواطف و اندیشه‌های شاعر در هم‌می‌آمیزند و تلخندهایی به شدتِ طنز و به خشونتِ عصبانیت را بازگو می‌نمایند. گفته می‌شود دکتر خواجات جایزه ادبی «پکا» و «کتاب سال ایران» را از آن خود نموده و مجموعه‌های شعری «جمهور»، «چند پرنده مانده به مرگ»، «مثل اروند از در مخفی» از دیگر آثار او در زمینه شعر و «منازعه در پیرهن»، «زبان و ادب فارسی» نیز از آثار وی در حوزه نقد ادبی محسوب می‌گردند.


برشی از متن کتاب


صدای فکر کردنم را می‌شنوم غژغژ چرخنده، در کاسه‌ای چرخنده از پشت نخل که نگاه کنی، من این‌جایم با تکه‌ای ابر در دست وُ گرسنگان رنگ در این حوالی اما چقدر ندیدن لازم بود که بچه‌ها تمام وقت‌شان را بگذارند برای انداختن یک سکه به بطری و ما دلواپس تنی که هی گیر می‌کند به لبه‌های تیز و بچه بزاید گرگ و من با نفس‌‌هایم بزرگش کنم. این صدا نمی‌گذارد بخوابم نمی‌گذارد سطح زن را ببینم نمی‌گذارد نی‌لبکم پر نشود از خیام نمی‌گذارد حتا بمیرم وقتی که به ساعت نگاه کرده فرشته و هم هایزنبرگ در یک دم هم به نقطه a نگاه کرده هم به نقطه b یا به عبارتی میزی که به رویش من با ماشین لاکی‌ام ور می‌روم و روحم، سفید سفید موی در زیر آن با قطره‌های تنش فکر می‌کند، فکر می‌کند اما فکرنمی‌شود تا سر برود حوصله خدا، چراغ‌ها را ببند آخر تو خوابیده‌ای در تابوت و پیچک‌ها از تو آغاز می‌کنند مگر تا کی می‌توان منتظر بود؟ صدای فکر من است که آب چشمه‌ها را خنک می‌کند، ببین!   2 و عجیب‌تر اینکه شاعران هم می‌میرند با چشم‌ها و دست‌های‌شان عروجی یک‌پارچه از درون سپیدار به چرخ‌‌دنده‌های ساعتی که با خود سپری می‌شود جمله‌های قشنگی که بر سنگ‌ها نوشتند و ما به آنها بابونه گفتیم آبشاری که اول می‌ریزد و بعدش به فکر مسیر است و همین‌طور پیش می‌رفتیم و مناظر از ما تغذیه می‌کرد از این میهمانی که بر پا در لاک‌پشت‌ها کرده‌ایم و شما هم بفرمایید! ولی دیدن آدمی که با سر راه می‌رود و با دست فکر می‌کند اگرنه ناممکن، اما مشکل است که چند تکه جوهر افتاده باشد به جان رخت عروس و هی روح گدایی کنیم و در کاسه ما به جایش هی بدن بریزند تمام این شعر برای مرگ عمران صلاحی است که گرچه بچه جوادیه اما می‌خندید و یک روز که با من هم‌سفر بود، گفت امروز خودم را نیاوردم، حوصله نداشتم و دیدم که می‌لرزید و به ریش دنیا آن‌قدر خندیدیم که داد خودش را آوردند و گرمش شد حالا من به تنهایی چه کنم با این گاف‌های شما؟ با این گنجشک‌های جدی، مارهای شوخی؟ که او رفت، هم‌چنان می‌رود که عیش‌های بهشتی کم نباشد یعنی که حتا اگر شده در خواب اما عمران! خساست نکن و گاه‌گاهی ما را بمالان.   3 که درست در آستانه شهر ایستاده باشی و تورم قصه‌های این شب خاموش نگذارد که پا بگذاری به یکی از پنج‌شنبه‌های مردم خوشبخت اما تو در این شهری در یکی از خیابان‌های اول و آخرش در مه... در خود و در خود و در خود نشستن، دویدن که زنی با آن پیراهن جگری بخورد به صورتم یک‌هو و همین‌طور خون و استخوانی که گفتی: پروردگارا! رخصت! و دارد با دوچرخه خود... خانه من این‌جاست و عصر این شمشادها که نفس نفس از خود بازگشته‌اند نمی‌گذارند که راه را گم کنم پس بادها را نگه داشتیم تا دست بساییم بر تن خویش و اعصاب درهم شهر را در بازارهای شلوغش دانه دانه دوباره بچسبانیم بر کاسه تنبور اما شب شده بود و من ایستاده بودم بر آستانه شهر که جنازه‌ام ناگاه در اتاق کوچکی پیدا شد در یکی از پنج‌شنبه‌های رقصیده به جای من با زن. و بالاتر، دوچرخه‌ای گیر کرده در چرخ‌دنده‌های ملکوت هفت بچه، هفت بچه کم آوردند در شمردن خود... قصه‌های این شب خاموش   4 هول برداشته ساعت را که مگر خبری هست با دقت ثانیه‌ها را؛ روزها را ... اما از گوشه ویرانه سوسک با هراس بیرون می‌پرد و ماه، مُفش را بالا می‌کشد تا ساعت بگوید: زِرمی‌زنم، پس هستم! جنگل مولا که شیر و گاوش تیک - تاک صدا می‌دهند و یک‌هو سوسماری در صورتت می‌ترکد با زرد فسفری و تو مراقب هستی که چایت سرد نشود، از دهن نیفتد الان دقیقاً 45 : 8 صبح است و من که دمی قبل یک انگشت اضافه داشتم حالا یک دانه کم دارم پسرم دارد دندان‌هایش را مسواک می‌زند

فهرست


  1. صدای فکر کردنم
  2. و عجیب‌تر اینکه
  3. که درست در آستانه‌ی
  4. هول برداشته ساعت
  5. کوچه غلط کرده‌ام
  6. گذشتی از کناره‌‌های
  7. امکان ندارد که
  8. و خلاصه رسیدیم
  9. چقدر که مرگ
  10. در بند اول
  11. در شکارگاه سلطانی
  12. و در سه موقعیت
  13. و هم‌چنان می‌رسم
  14. شب به بیراهه
  15. دومین سالگرد هفت
  16. صندلی را کنار پنجره
  17. رابطه خود را
  18. زن‌ها همیشه آداب
  19. حافظ که هیچ
  20. اول یک قفس می‌کشی
  21. و حالا که این‌قدر
  22. و اندکی بعد سه
  23. به طور کلی
  24. اشتباه می‌کنی اگر
  25. ازدواج کردیم در
  26. در یکی از شب‌های
  27. سر آن قرار نیامدی
  28. فرضاً که شامه‌ای
  29. واه زمین نمی‌چرخد
  30. زن نوشت: بازگرد!
  31. گیر کرده‌ام لای...
  32. وقتی دختری تمام
  33. ساعت‌های عطیه‌ای
  34. گفتم که زنان هرگز...
  35. چند روز دیگر دستانت
  36. کجا بودیم؟
  37. با هیچ‌کس
  38. از دوردست به...
  39. من مردی باستانی
  40. به عاشقاه عادت...


شاعر: بهزاد خواجات انتشارات: چشمه

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 1
  • تعداد صفحه 130

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب در وضعیت کوانتوم - بهزاد خواجات" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل