loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب در جست و جوی ورمیر - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب در جست و جوی ورمیر نوشته ی بلو بیلیت و ترجمه ی آرزو احمی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

یکی از شب های گرم ماه اکتبر در شیکاگو نامه ای عجیب، بدون این که اسم و آدرس فرستنده ای داشته باشد، هم زمان برای سه خانه فرستاده شد که ساکنان آن خانه ها افرادی تنها بودند و بی خوابی به سرشان زده بود. ابتدا مردی بود که سعی داشت هنگام غذا خوردن، چیزی بخواند و دو خانه ی دیگر متعلق به خانم هایی بود که با دیدن نامه شکّه شده بودند. مضمون نامه از این قرار بود که آن سه نفر باید جرمی را کشف می کردند که به صد سال پیش بر می گشت و نباید از دریافت این نامه هیچ کلمه ای به کسی دیگر و از همه مهم تر به پلیس، چیزی می گفتند و منتظر نامه های بعدی می ماندند تا اطلاعاتی جدید تر کسب کنند. این شروع یک ماجرای هیجان انگیز بود که آن ها می توانستند ردش کنند. از طرفی دیگر در مدرسه ای راهنمایی هم ” پترا آندالی ” دختری با مدل مو های عجیب و دورگه و فوق العاده باهوش در حل مسائل ریاضی به همراه ” کالدر بیلی ” پسری که همیشه با ” پنتومینو ” هایش مشغول بود، در حال فکر کردن به تکالیفی بودند که خانم معلم شان برایشان تعیین کرده بود. آن ها اول باید نامه ای تاثیر گذار در زندگی کسی پیدا می کردند و بعد نامه ای تاثیرگذاری که هیچ وقت نتوان فراموشش کرد را برای معلم شان می نوشتند. بعد از آن هم باید یک شی هنری پیدا می کردند و بدون نام بردن اسمش خصوصیاتی از آن توضیح می دادند تا دیگر بچه های کلاس حدس بزنن آن شی هنری چیست. معلم اعتقاد داشت با این تکالیف راه های برقراری ارتباط را یاد آن ها می دهد اما خبر نداشت که پترا کتابی خاص پیدا می کند که با پیدا کردنش اتفاقاتی عجیب رخ می دهد و همراه با کالدر ناخواسته به ماجرای جرم های هُنری پا می گذارند و به ماجرای ارسال نامه های شیکاگو می رسند تا سرنخ هایی پیدا کنند. از روزی که پترا آن کتاب پر از رویداد هیجان انگیز را پیدا کرده، حس می کند با نویسنده آن کتاب در ارتباط است و خانمی شیک پوش و زیبا را همه جا می بیند که کسی قادر به دیدنش نیست. ماجرا وقتی جالب تر می شود که پترا و کالدر برای کشف ماجرای جرم و پیدا کردن مجرم، وارد هزارتویی اسرار آمیز می شوند و باید خود را از وسط ماجرایی نجات دهند که همه ی مادر ها و پدر ها و هر کسی را که می شناختند مورد اتهام قرار داده و در نهایت...

 


برشی از متن کتاب


بعد از ظهر چهارشنبه، کالدر جلوی پنجره ی اتاق نشیمن ایستاده بود و احساس بی قراری می کرد. دو روز از وقتی که به کتابخانه رفته بودند، می گذشت. کالدر و پترا هیچ کدام نمی دانستند چه چیزی را باید بررسی کنند‌. هیچ تحقیق دیگری نکرده بودند. بیرون باران می بارید، آب همه جا جاری بود و گُله به گُله، اینجا و آنجا جمع می شد. همان طور که کالدر با حواسِ پرت، قطره های باران را تماشا می کرد که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند، ایده ای به ذهنش رسید. البته معلوم بود که گام بعدی همین است. از پله ها بالا رفت. از پدر و مادرش که داشتند در آشپزخانه باهم حرف می زدند، دور شد و گوشی تلفن را برداشت. وقتی پترا جواب داد، گفت: گوش کن! فکر کنم باید زنگ بزنیم به گالری ملی و بپرسیم بانوی نویسنده اون جا هست یا نه. می دونی که، برای اینکه بفهمیم جای نقاشی امنه. چرا اون جا نباشه؟ خب می خوام مطمئن بشم. شاید چارلز فورت ذهنم رو اسیر خودش کرده؛ اما ماجراهای انتقال آدما و ناپدید شدنشون... باید زنگ بزنیم. همین الان میام. پیترا و کالدر هیچ کدام قبلا به موزه زنگ نزده بودند. شیر یا خط انداختند تا ببیند کی باید حرف بزند و پترا بود که شماره را گرفت‌. صدای ضبط شده ای ساعت کار موزه و اطلاعاتی درباره ی نمایشگاه ها و تورها اعلام کرد و بالاخره می توانستند با اپراتور حرف بزنند. پترا گوشی را طوری گرفت که کالدر هم بتواند بشنود. گالری ملی هنر صدا نرم بود، جوان نبود و بسیار رسمی بود‌. ممم ما زنگ زدیم ببینیم یکی از نقاشیای ورمیر الان به دیوار گالری هست یا نه. اُه! دنبال کدوم نقاشی هستین؟ پترا رو به کالدر شکلکی در آورد. صدا آن سرخوشیِ ساختگی ای را داشت که بعضی از بزرگ ترها موقع حرف زدن با بچه ها ادایش را در می آورند. پترا که سعی می کرد لحنش تا حد ممکن موثر باشد، ادامه داد: بانوی نویسنده. بذار توی کامپیوتر ببینم. اگه نقاشی به امانت رفته باشه می تونم بهتون بگم. پترا و کالدر در سکوت صبر کردند تا صدای زن دوباره به گوش برسد. خب، بله! نقاشی در حال حاضر در سفره. توی شیکاگوئه. قراره نمایشگاهی به اسم نویسندگان در هنر توی موسسه ی هنر بر پا بشه. چشم های پترا و کالدر گشاد شد. کالدر گوشی را گرفت و هم زمان موهای پترا هم کشیده شد. صدای آی! زیرلبی و خشنی بلند شد و بعد هم ببخشید خفه ای به گوش رسید. باز صدای زن شنیده شد: عذر می خوام؟ شما مطمئنید که نقاشی الان توی شیکاگوئه؟ کالدر چنان محکم داشت گوشی را فشار می داد که بند های انگشت هایش بیرون زده بود. زن پشت خط مکث کرد: خب، توی کامپیوتر که این طور ثبت شده. فکر کنم نقاشی چند روز پیش از واشنگتن بیرون رفته و نمایشگاه هم هفته ی دیگه افتتاح می شه. کالدر حس کرد الان است که زن بپرسد چه کار دارند می کنند یا کی پشت خط است؛ پس تندی گفت: ممنون خداحافظ و گوشی را گذاشت. خدایا! پترا؟ پترا در سکوت سرش را تکان داد. تو هم همون فکری رو می کنی که من می کنم؟ پترا باز سرش را تکان داد: زنگ می زنم موسسه ی هنر. این بارم کالدر دیگه گوشی رو نمی گیری و موهام رو نمی کشی! بعد از کلی منتظر ماندن و وصل شدن به خط های مختلف، تنها چیزی که از تماس دوم گیرشان آمد، این بود که نمایشگاه تازه هفته ی آینده برگزار می شود. خب! شاید فقط به این دلیل به این فکر افتادیم که نقاشی توی این نمایشگاهه و... ما تازه این رو فهمیدیم؛ همین. در اینجا صدای پترا خاموش شد. کالدر گفت: آره. اما هنوز فکر اینکه توی سفره برام عجیبه برای تو نیست؟ نقاشیا رو همیشه می فرستن به سفر. بالاخره می تونیم ببینیمش. وقت یکی از اون آبیاست. چهار زانو کف زمین نشستند. جعبه ی جغرافی دان را بین شان گذاشتند و کمی درباره ی این بحث کردند که آیا اسمارتیز هایی که برداشته بودند هم اندازه اند یا نه. بدون شور و شوق چندانی مونوپولی بازی کردند. مامان کالدر هم برایشان کلوچه آورد؛ کلوچه هایی روی دستمال های آبی تیره یا نقش قورباغه های سبز. هِی! این دستمالا دیگه از کجا اومدن مامان؟ یادم نمیاد، اما بامزه ن، نه! بعد از اینکه مامان از اتاق بیرون رفت، کالدر و پترا همدیگر را نگاه کردند. کالدر خندید: شاید بارون بهونه شده که قورباغه ها اینجا بیفتن. درسته! حالا که حرف قورباغه ها شد، خبری از نیویورک شده؟ کالد شب گذشته به تامی زنگ زده بود. او به کالدر گفته بود کم کم داره به این فکر می افتد که شاید رفتار غیر دوستانه ی همه ی همسایه ها دلیلی دارد. انگار راز بزرگی بود که او از آن سر در نمی آورد. فراگ به طور قطع ناپدید شده بود و هیچ کس نمی خواست دلیلش را به تامی بگوید. تامی به کالدر گفته بود که شاید درباره ی قضیه ی آدم ربایی شلوغ کرده باشد؛ اما حقایق به قوت خودشان باقی بودند: فراگ یک روز آنجا بود و روز بعد ناپدید شده بود. هیچ کس هم درباره اش حرفی نمی زد. کالدر به پترا گفت: ناراحتم ک نمی تونم کمکی بکنم. اینکه فکر کنی تو بچه ی بعدی هستی که ناپدید می شه یا نه...

نویسنده: بلو بیلیت مترجم: آرزو احمی انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب در جست و جوی ورمیر - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل