کتاب در جستجوی آینه ی گمشده (دوباره با برادران گریم 2)

کتاب در جستجوی آینه ی گمشده دومین جلد از مجموعه ی دوباره با برادران گریم نوشته ی ادم گیدویتز و ترجمه ی طوبی سلیمانی موحد توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

داستان آمده در این کتاب به صورت دوازده فصل دنباله دار و در قالب تخیلی – هیجانی  به صورت مرتبط باهم، نگاشته شده است. شخصیت اصلی قصه های آن نیز دختری به نام جیل و پسر دایی اش جک می باشند که از خانواده ای سلطنتی و ثروتمند هستند اما در حال حاضر در روستا زندگی می کنند؛ چون پدر جک در سنین نوجوانی از خانواده ی مغرور خود جدا شده تا زندگی ساده و به دور از قدرت و جاه طلبی داشته باشد. موضوع اصلی داستان از جایی آغاز می شود که جک و جیل، همراه با قورباغه ی سخن گویی که در فصل اول و طی ماجرایی تلخ، به دست دخترکی خودخواه یک پای خود را از دست داده بود؛ با پیرزنی برخورد می کنند که ظاهری ترسناک دارد و به یک باره در اطراف خانه ی پدری جک ظاهر شده و شروع به صحبت کردن با بچه ها می کند. او به آنها می گوید اگر آینه ای بسیار بزرگ و کُهن را که به دنبالش می باشد برایش پیدا کنند؛ در مقابل آن به جک قدرتی بسیار و بدنی تنومند بدهد و جیل را هم به زیباترین دختر آن سرزمین تبدیل کند. آنها پیشنهاد پیرزن را می پذیرند اما ماجرا به همین سادگی ها هم نمی باشد؛ پیرزن دانه ی لوبیایی را که بچه ها در اطراف خانه، پیدا کرده بودند؛ از آنها می گیرد و انگشت شست جک و جیل و خودش را با تار موی سپیدی که از سرش جدا می کند، سوراخ کرده و بعد از کاشتن دانه در زمین خونی را که از انگشتان شان می چکد، بر روی آن می ریزد. جک و جیل نیز به جان خود سوگند می خورند که آینه را برای او پیدا کنند. پیرزن به آنها می گوید بعد از چکیدن خون، ساقه ی لوبیا به طرز عجیبی رشد می کند و آنها باید از آن بالا بروند و آینه را پیدا کنند در غیر این صورت هر دو نفرشان جان خود را از دست می دهند...

مجموعه ی دوباره با برادران گریم در دو جلد با عناوین در جست و جوی آینه ی گمشده و افسانه ای تاریک و شوم به صورت ماجراجویی همراه با اتفاقاتی هیجان انگیز برای گروه سنی نوجوان نگاشته شده است. شخصیت اصلی قصه های آن نیز دختر و پسر نوجوانی هستند که در هر جلد با حوادث مختلفی دست و پنجه نرم می کنند.

 

فهرست

• فصل اول: چاه آرزوها
• فصل دوم: یک مادر نمونه
• فصل سوم: جک و جیل و ساقه ی لوبیا
• فصل چهارم: غول کُش
• فصل پنجم: جایی که هرگز اشکی از چشمت نمی ریزد
• فصل ششم: دره ی خاکستری
• فصل هفتم: بازار دیوها
• فصل هشتم: مرگ یا بانو؟
• فصل نهم: سقوط
• فصل دهم: آیدِکسُ وُن فُیِر، دِر مِنشِن فلایش فرِس اِندُ
• فصل یازدهم: دیگران
• فصل دوازدهم: چهره در چهره
• این داستان ها از کجا می آن؟
• تقدیر و تشکر

برشی از متن کتاب

پیرزن گفت: بسیار خوب، پشیمون نمی شید. حالا، قبل از این که این هدایا را بهتون بدیم، قبل از این که زندگی تون رو از این رو به اون رو کنیم، شما باید در عوضش کاری برای ما انجام بدید. البته کار شاقی نیست. یک لطف کوچکه. این طوری باهم بی حساب می شیم. در این لحظه، جک  و جیل تحت تاثیر حرف های پیرزن، حاضر بودند هر کاری بکنند. یه آینه هست، فقط ازتون می خوایم که برید و اون رو برامون بیارید. جیل پرسید: یه آینه؟ جک پاسخ داد: چه کار آسونی. کجا هست؟ پیرزن گفت: خب راستش این آینه گم شده. مدت کوتاهیه که گم شده. اما جک، اگر تو بتونی پیداش کنی، کاری می کنیم که همه تحسینت کنن و جیل تو رو به زیباترین دختر این قلمرو تبدیل می کنیم. جک پرسید: قسم می خوری؟ نیشخندی روی صورت پهن و نرم پیرزن نقش بست. به جون خودم قسم می خورم، حالا شما هم به جون خودتون قسم بخورید که اون آینه رو برامون می آرید. جک گفت: باشه. پیرزن به جیل نگاه کرد. و تو؟ قورباغه یواشکی از زیر پتو گفت: این کار رو نکن! جیل درنگ کرد. پیرزن با صدایی که به آرامی نجوای باد بود، گفت: اگر قسم بخوری که اون آینه رو برامون می آری قسم می خورم که تورو به اندازه ای که توی خواب و خیالت می بینی زیبا کنم. و بعد جیل گفت: باشه. پیرزن نگاه کم رنگ و درخشانش را به جیل انداخت. حالا پسرجان اون دونه ی لوبیا رو بده به من. جک که زبانش بند آمده بود، گفت: اما شما از کجا می دونید...؟ پیرزن خندید و دستش را جلو آورد. جک در حالی که با دقت پیرزن را زیر نظر گرفته بود، لوبیا را کف دست چروکیده ی او گذاشت. لوبیا زیر نورِ استخوانی رنگِ ماه می درخشید. پیرزن گفت: انگشست شست تون رو بدید به من. جک و جیل انگشت های شان را جلو آوردند. پیرزن یکی از تار موهای نازک و نقره ای رنگش را از سرش کَند و آن را در انگشت جیل فرو کرد. جیل خود را عقب کشید. یک قطره خون روی انگشتش ظاهر شد. پیرزن همین کار را با انگشت جک و انگشت خودش هم کرد...  

نویسنده: ادم گیدویتز مترجم: طوبی سلیمانی موحد انتشارات: پرتقال