loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دروغ سوم - آگوتا کریستوف

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب دروغ سوم نوشته ی آگوتا کریستوف با ترجمه ی اصغر نوری توسط انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.

کلاوس پس از سال ها زندگی در کشوری بیگانه و دوری از برادر دوقلویش، حالا به منظور یافتن لوکاس، به زادگاه خویش و شهر کوچک دوره ی کودکی اش بازگشته است. وی که هم اکنون به مردی پیر و ضعیف مبدل گشته، با بیماری غیر قابل درمانی مواجه شده، هر روز به مرگ نزدیک و نزدیک تر می شود. بنابراین فرصتی برای از دست دادن زمان ندارد و باید هر چه زودتر سرنخی از لوکاس به دست آورد. در چنین شرایط اسف باری، او مجبور است که هم چون افراد بیگانه، جهت حضور و اقامت در سرزمین پدری اش، ویزا تهیه نماید؛ چرا که به هنگام وقوع جنگ، تمامی مدارک هویتی اش از بین رفته اند، و از سویی دیگر نیز، او سال ها به عنوان شهروند کشوری بیگانه، به دور از مرزهای سرزمین خود، زندگی کرده است. علی رغم جست و جوها و تلاش های فراوان، کلاوس تا پیش از پایان یافتن مهلت ویزایش موفق به یافتن ردی از برادرش و دیدار با او نمی شود؛ از همین روی ماموران پلیس به دلیل نداشتن ویزا، با قول یاری رساندن او برای یافتن لوکاس، دستگیرش می کنند. کلاوس مدارکی را برای اثبات وجود لوکاس ارائه می دهد؛ مدارکی که علی رغم اصرارهای فروان این مرد، ادعاهای او را برای داشتن برادر دوقلو اثبات نکرده، بالعکس کاملا آن را رد می کند و او را با دو راهی واقعی یا خیالی بودن وجود برادرش مواجه می سازد.

رمان "سه گانه ی دوقلوها"، کتابی سه جلدی تحت عناوین "دفتر بزرگ"، "مدرک" و "دروغ سوم" می باشد که ضمن اخذ جایزه ی بهترین کتاب اروپایی ADELF ، "آگوتا کریستوف"، را به نویسنده ای صاحب نام در سراسر جهان مبدل ساخته است و روایتی پرکشش و خواندنی را از دو شخصیت اصلی داستان، "لوکاس" و "کلاوس"، برای مخاطب نقل می کند؛ دو برادر دوقلویی که هر لحظه و هر جا در کنار یک دیگر هستند و از بودن با هم لذت می برند و خاطرات روزانه ی خود را درون دفتری بزرگ ثبت می کنند. دوره ی کودکی لوکاس و کلاوس، با جنگ مصادف می شود؛ جنگی خانمان سوز که هم چون سایر انسان ها، زندگی این دو برادر را نیز تحت تاثیر قرار داده، ضمن مواجه ساختن آن ها با ماجراهایی پرفراز و نشیب، سرنوشتی متفاوت را برای هر یک رقم می زند.


برشی از متن کتاب


سی اکتبر در یکی از معمولی ترین کافه های شهر، تولدم را با دوستان هم پیاله جشن می گیرم. همه، به حساب من می نوشند. زوج ها به صدای ساز دهنی من می رقصند. دوستانم من را در آغوش می گیرند. مست هستم. شروع می کنم به حرف زدن راجع به برادرم، مثل هر بار که زیاد می نوشم، همه ی مردم شهر قصه ام را می دانند: من دنبال برادرم می گردم که تا پانزده سالگی با او در این شهر زندگی کرده ام. همین جا باید او را دوباره پیدا کنم، منتظرش هستم، می دانم که اگر خبردار شود از خارج برگشته ام، خواهد آمد. همه ی این ها دروغ است، خوب می دانم که در این شهر، توی خانه ی مادربزرگ من تنها بودم، می دانم که آن موقع فقط تصور می کردم که ما دو تا هستیم، من و برادرم، برای تحمل تنهایی تحمل ناپذیر. حوالی نیمه شب، سالن کافه کمی آرام می شود. دیگر ساز نمی زنم، فقط می نوشم. مردی پیر و ژنده پوش می نشیند رو به روی من. از لیوان من می نوشد. می گوید: «من خیلی خوب شما دو نفر را به یاد می آوردم. برادرت و تو.» چیزی نمی گویم. مرد دیگری، جوان تر، یک لیتر شراب سر میز من می آورد. یک لیوان تمیز می خواهم. می نوشیم. مرد جوان تر از من می پرسد: «چی بهم می دهی اگر برادرت را پیدا کنم؟» به او می گویم: «من دیگر پول ندارم.» می خندد: «ولی می توانی بگویی از خارج برایت پول بفرستند. همه ی خارجی ها پولدارند.» «من یکی نه. حتی نمی توانم پول یک لیوان نوشیدنی تو را هم بدهم.» می گوید: «مهم نیست. یک لیتر دیگر، به حساب من.» خانم پیش خدمت شراب می آورد. می گوید: «این آخریش است. دیگر برای شما نمی آورم. اگر نبندیم، پلیس بهمان گیر می دهد.» پیرمرد هم چنان همراه ما می نوشد، گهگاه می گوید: «آره من شما را خوب می شناسم. شما دو تا، همان دوره هم حسابی سرزنده و قوی بودید. آره، آره.» مرد جوان تر به من می گوید: «من می دانم که برادرت تو جنگل قایم شده. گاهی وقت ها او را از دور دیده ام. مثل یک حیوان وحشی زندگی می کند. از پتوهای نظامی واسه خودش لباس دوخته، و حتی تو زمستان هم پابرهنه راه می رود. علف و شاه بلوط و حیوان های کوچک را می خورد. موهاش بلند و خاکستری است، ریشش هم خاکستری است. چاقو و کبریت دارد، واسه خودش سیگار می پیچد می کشد، همین نشان می دهد که گاهی می آید شهر، شب ها. شاید دخترهایی که بالای قبرستان ساکن اند او را بشناسند. دست کم، یکی شان. شاید دختره پنهانی او را می بیند و هر چی لازم دارد بهش می دهد. می توانیم یک تله بگذاریم. اگر دست به دست هم بدهیم، می توانیم گیرش بیندازیم.» بلند می شوم او را می زنم: «دروغ گو! او برادر من نیست. اگر می خواهی کسی را گیر بیندازی، روی من حساب نکن.» دوباره می زنمش، از صندلی اش می افتد زمین...

(سه گانه ی دوقلوها، کتاب سوم) نویسنده: آگوتا کریستوف مترجم: اصغر نوری انتشارات: مروارید

آگوتا کریستوف


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دروغ سوم - آگوتا کریستوف" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل