loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب درخت بخشنده - نردبان

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب درخت بخشنده، اثر شل سیلوراستاین و ترجمه ی هایده کروبی از انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

این اثر داستانی کوتاه و تاثیر گذار می باشد که رابطه ی انسان و محیط زیست و تعامل آن ها با یکدیگر را نمایش می دهد. درخت تنهایی، پسر کوچکی را دوست دارد، پسرک هر روز برای بازی به زیر سایه ی درخت می آید، برگ های آن را جمع می کند، از تنه ی درخت بالا می رود،  روی شاخه هایش تاب بازی می کند، از سیب های آن می خورد و زمانی که خسته می شود زیر سایه ی درخت به خواب می رود. درخت و پسر همدیگر را دوست داشتند و درخت از بودن پسر خوشحال بود. زمان می گذشت و پسر بزرگ و بزرگ تر می شد و درخت بیشتر اوقات تنها بود. تا این که روزی پسر که حالا تبدیل به مرد جوانی شده پیش درخت می آید. درخت از او می خواهد که از شاخه هایش بالا رود و با او بازی کند، اما مرد جوان دیگر به بازی با درخت نیازی ندارد و تنها نیازش از لحاظ مالیست و از درخت تقاضای پول می کند، درخت که پولی ندارد اجازه می دهد پسر جوان از میوه هایش بچیند و آن ها را به فروش برساند و بار دیگر سخاوت خود را نشان می دهد. سال ها می گذرد و بار دیگر پسر به سراغ درخت می رود و از او می خواهد شاخه هایش را در اختیارش بگذارد تا بتواند برای خود خانه ای بسازد، درخت نیز با گشاده دستی شاخه هایش را به پسر می دهد و ... . این اثر دارای متنی دو زبانه (فارسی - انگلیسی) است و صفحات آن به جهت حفظ محیط زیست از کاغذهای بازیافتی درست شده اند.

 


برشی از متن کتاب


یکی بود. یکی نبود. یک درخت بود ... که پسر کوچولویی را دوست داشت. و هرروز پسر کوچولو می آمد و برگ های آن را جمع می کرد با آن ها تاجی درست می کرد و سلطان جنگل می شد. از تنه ی درخت بالا می رفت و بر روی شاخه هایش تاب می خورد. و سیب می خورد. و باهم قایم باشک بازی می کردند. و وقتی که خسته بود در سایه اش می خوابید. و پسرک درخت را خیلی دوست داشت .... خیلی زیاد. و درخت خوشحال بود. ولی زمان می گذشت. و پسرک بزرگ تر می شد. و درخت اغلب تنها بود. سپس روزی پسر پیش درخت آمد. و درخت به او گفت: «بیا، پسرم، از تنه ی من بالا برو و روی شاخه هایم تاب بخور و در سایه ام بای کن و سیب بخور و شاد باش.» پسرک گفت: «من دیگر بچه نیستم که باز یکنم. من می خواهم به خرید بروم و سرگرمی هایی داشته باشم. من پول می خواهم. می توانی به من کمی پول بدهی؟» درخت گفت: «متاسفم. من پول ندارم. فقط برگ و سیب دارم. پسرم، سیب های مرا به شهر ببر و بفروش تا شاد شوی.» و پسر از درخت بالا رفت و سیب ها را چید و با خود برد. ولی مدت ها از پسر خبری نبود .... و درخت غمگین بود.    

نویسنده و تصویرگر: شل سیلوراستاین مترجم: هایده کروبی انتشارات: فنی ایران


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب درخت بخشنده - نردبان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل