loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب خوب های بد، بدهای خوب 1 | انتشارات پرتقال

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
289,000 تومان
* تنها 5 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

درباره‌ی کتاب خوب های بد، بدهای خوب 1 (دنیای بدون شاهزاده) اثر سومان چینانی

کتاب "دنیای بدون شاهزاده" جلد دوم از مجموعه داستان‌های تخیلی و جذاب "خوب‌های بد، بدهای خوب" می‌باشد که برای مخاطب کودک و نوجوان به رشته‌ی تحریر درآمده است.

نه ماه از بازگشت آگاتا و سوفی به گاوالدان می‌گذرد. آگاتا همچون گذشته، نزد مادرش، "کالیس" و در کلبه‌ی قدیمی و محقر‌شان روزگار می‌گذراند. سوفی نیز، با پدرش، "استفان"، زندگی می‌کند و همواره به یاد مادر مرحومش می‌باشد.

گذشت زمان، اعمال قهرمانانه و شجاعانه‌ی آگاتا و سوفی را به دست فراموشی سپرده است. مردم مانند چند ماه پیش، از دو دختر قصه، استقبال نمی‌کنند. همین موضوع نیز موجب ناراحتی سوفی می‌شود. زیرا او همواره از مورد توجه قرار گرفتن توسط سایرین لذت می‌برد. تحت چنین شرایطی، پدرش نیز قصد دارد، با "هانورا" پیمان زناشویی ببندد. با این کار، هانورا و فرزندانش، "آدام" و "جیکوب" هشت و شش ساله، به منزل سوفی و استفان نقل مکان خواهد کرد؛ موضوعی که اصلا مورد پسند سوفی نیست.

در واقع، هانورا، دوست صمیمی مادر سوفی بوده است؛ زنی که در زمان حیات دوستش نیز، به او خیانت می‌کرد و رابطه‌ی پنهانی‌ای با استفان برقرار می‌کرد. همین موضوع، موجب نفرت سوفی از هانورا می‌شود. در نتیجه، تمام تلاش خود را به کار می‌بندد تا از ازدواج پدرش با این زن جلوگیری کند. در همین راستا، تصمیم می‌گیرد که از طریق اجرای یک نمایش موزیکال، توجه اهالی گاوالدان و به ویژه استفان را به خود جلب کند؛ نمایشی با عنوان طلسم‌ها که ماجرای حضور آگاتا و سوفی در مدرسه‌ی خوب‌ها و شرها و همچنین چگونگی شکست رئیس مدرسه توسط این دو دختر را به تصویر می‌کشد.

غافل از اینکه، استفان تصمیم خود را گرفته و این ازدواج انجام خواهد گرفت. بنابراین دختر قصه، با قلبی شکسته آرزویی بزرگ می‌کند؛ آرزویی که به سرعت برآورده شده و آگاتا و سوفی را مجددا با دردسرهای بزرگی مواجه می‌سازد.

شخصیت‌های اصلی قصه، "آگاتا" و "سوفی" نام دارند. آن‌ها دو دوست صمیمی هستند که از اهالی شهر "گاوالدان" می‌باشند؛ شهری که از دویست سال پیش تا کنون، مدام مورد هجوم مدیری بدجنس قرار می‌گیرد. این شخص، هر چهار سال یکبار، دو نوجوان از اهالی گاوالدان را می‌رباید. سپس آن‌ها را در مدرسه‌ی خوب‌ها و شرهای خود، تحت آموزش قرار می‌دهد. پس از این رویداد، نوجوانان ربوده شده، هیچ‌گاه نزد خانواده‌های‌شان بازنمی‌گردند. آگاتا و سوفی نیز از جمله افرادی هستند که توسط رئیس مدرسه ربوده می‌شوند. اما آن‌ها با هوش و ذکاوت خویش، توانسته‌اند از مدرسه بگریزند و به گاوالدان بازگردند؛ در نتیجه، این دو دختر، اولین کسانی هستند که طلسم مدرسه‌ی خوب‌ها و شرها را شکسته‌اند.

 

برشی از متن کتاب خوب های بد، بدهای خوب

اسم او یاراست

«یه ارتش که وظیفه‌ش تولید داستان‌هایی درست شبیه داستان شماست.» مدیر سیدر که با کفش‌های شیشه‌ای پاشنه‌بلند و آبی‌اش تق‌وتق توی دالان پر نور از برج رشادت به برج افتخار می‌رفت، گفت: «افسانه‌ی شما فقط یه گوشه‌ی کوچک از کارهایی بود که شاهدخت‌ها و ساحره‌ها می‌تونن با هم انجام بدن. شما قراره اینجا تمام مدرسه رو رهبری کنین!»

«تمام مدرسه...» آگاتا که داشت دنبال او از پلکان افتخار پایین می‌رفت، نفسش گرفت. «ما باید بریم خونه!»

«راستش من و مدیرهای سابق با هم اختلاف نظر داریم.» پروانه‌ها از همه طرف بال می‌زدند و توی پیراهنش غیب می‌شدند. مدیر سیدر گفت: «اون‌ها فکر می‌کنن شما باید از دنیای ما برین تا با هم به پایان خوشتون برسین. ولی من فکر می‌کنم شما باید بمونین.»

سوفی گفت: «ولی پسرها می‌خوان من رو بکشن!» و محکم خورد به آگاتا که داشت از کنارش رد می‌شد.

مدیر که با آن هیکل خوش‌تراشش خرامان از میان سرسرا می‌گذشت، گفت: «امم... بیاین فرض کنیم که شما دزدکی وارد یه قلعه پر از مردهای تشنه‌ی خون می‌شین. فرض کنیم که همه‌ی موانع رو از سر راه برمی‌دارین و داستان‌نویس رو آزاد می‌کنین.» پشت درهای یخ‌زده‌ی نگارخانه‌ی خوب‌ها ایستاد. «اون آرزو به نتیجه نمی‌رسه مگر اینکه از ته دل باشه.»

زل زد به سوفی. «تو که می‌دونی اون شاهزاده‌ش رو می‌خواد، چطور می‌تونی آرزو کنی با آگاتا باشی؟»

مدیر رو به آگاتا کرد. «تو که از ساحره‌ی درونش می‌ترسی، چطور می‌تونی آرزو کنی با سوفی باشی؟»

بعد خم شد و آن‌قدر به دخترها نزدیک شد که آن‌ها می‌توانستند بوی کرم عسلی را که به پوست صاف و بی‌لکش مالیده بود، حس کنند.

«چطور می‌تونین آرزوی کسی رو بکنین که بهش اعتماد ندارین؟»

نگاه سوفی و آگاتا مثل تیر به هم برخورد کرد. هر دو امیدوار بودند آن یکی دلیل بیاورد؛ ولی هیچ کدام این کار را نکردند.

«قبل از اینکه برین خونه، دوستی شما باید درست بشه و اینجا چیزی رو که خراب شده، درست می‌کنین.» آخرین پروانه بال‌زنان توی پیراهنش فرو رفت و مدیر سیدر گفت: «افسانه‌ها این باور رو به ما یاد دادن که پیوند قشنگی مثل پیوند شما نمی‌تونه دووم بیاره. چرا؟ چون یه پسر باید...

کتاب خوب های بد بدهای خوب نوشته‌ی سومان چینانی مترجم نعیمه حسینی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

 

برشی از متن کتاب


قوانین آزمون از طریق افسانه کم و دقیق بودند. لحظه ای که خورشید غروب می کرد، دو شرکت کننده ی اول وارد جنگل آبی می شدند. هر پانزده دقیقه یک بار، دو نفر بعدی بر اساس رتبه ی آزمون قبلی شان وارد می شدند و تا ورود دو جفت آخر بیش از سه ساعت طول می کشید. هرگز ها به محض ورود، با استفاده از هر طلسمی که در کلاس یاد گرفته بودند می توانستند به همیشه ها هجوم آورند و همیشه ها هم می توانستند با سلاح های آزمایش شده و طلسم های متقابل از خودشان دفاع کنند. جادوی مدیر مدرسه می توانست هر دو گروه را تسخیر کند. هیچ قانون دیگری وجود نداشت. وظیفه ی مبارز این بود که خطرات کشنده را تشخیص دهد و دستمال جادویی خود را بیندازد. لحظه ای که دستمال به زمین برخورد می کرد، او با امنیت کامل از آزمون بیرون کشیده می شد. به محض طلوع آفتاب، گرگ ها پایان مسابقه را اعلام می کردند و هر کسی که از دروازه ها بر می گشت به عنوان برنده اعلام می شد. هیچ وقت نشده بود بیش از یک نفر از دروازه خارج شود. در اغلب موارد، هیچ کس از جنگل خارج نشده بود. زمستان، نا به هنگام شروع شد. به محض ورود مبارزان به فضای دشت، باد سردی وزیدن گرفت. همه ی پسر های همیشه سپر لوزی شکل داشتند که با رنگ شنل سورمه ای شان هماهنگ بود. بیشتر آن ها تیر و کمان به دست داشتند که پروفسور اسپادا نوکشان را کند کرده بود تا به جای ایجاد جراحت، بی هوش کند. اما چادیک و تدروس شمشیرهای سنگینی برداشته بودند. در همان نزدیکی دختر های همیشه به آرامی زبان حیوانات را تمرین می کردند و سعی داشتند قیافه شان تا حد امکان عاجزانه باشد تا دل پسر ها به حالشان بسوزد و به کمکشان بیایند. آن طرف زمین، شرکت کننده های هرگز، شنل پوش به درختان لخت تکیه کرده بودند و دانش آموزان انتخاب نشده را که از طریق تونل ها وارد می شدند زیر نظر گرفته بودند. همیشه های انتخاب نشده، خودشان را برای مهمانی شب بیداری آماده می کردند. با بالش، پتو، سبد اسفناج، کرپ جوجوه ی خامه ای، سیخ های فلفل دلمه ای، ژله گل سرخ و دلمه ی گیلاس. در این حین، هرگز های انتخاب نشده با دمپایی و کلاه خواب در اطراف تونلشان می چرخیدند و آماده بودند تا به محض دیدن اولین شکست گروهشان پا به فرار بگذارند. در حالی که گرگ ها دستمال های جادویی ابریشم قرمز را بین هرگز ها و دستمال های سفید را بین همیشه ها پخش می کردند، کاستر و پولاکی مبارزان را برای ورودشان به جنگل به صف می کردند. سوفی و کی کو چون در چالش های قبلی شکست خورده بودند، دقیقا موقع غروب آفتاب وارد می شدند. برون و تریستان 15 دقیقه بعد و وِکس و رینا 15 دقیقه بعد از آن ها وارد می شدند. آخرین نفراتی که مسابقه را آغاز می کردند، هستر و تدروس بودند. ته صف، شاهزاده دستمال سفیدش را از گرگ گرفت و در حالی که آن را توی چکمه اش می چپاند زیر لب گفت: عمراً به این احتیاج پیدا کنم...

 

 

 

  • (نامزد 1 جایزه)
  • نویسنده: سومان چینانی
  • مترجم: نعیمه حسینی
  • انتشارات: پرتقال

 

 



ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب خوب های بد، بدهای خوب 1 | انتشارات پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل