loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب خداحافظی در ژوئن - الکساندر وامپیلوف

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

معرفی کتاب خداحافظی در ژوئن

کتاب خداحافظی در ژوئن نوشته ی الکساندر وامپیلوف با ترجمه ی مژگان صمدی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

"الکساندر وامپیلوف"، نویسنده ی صاحب نام روسی، در تاریخ 19 اوت سال 1937، به عنوان چهارمین فرزند خانواده اش، دیده به جهان گشود. وی در طی عمر کوتاه سی و پنج ساله ی خویش، چهار نمایش نامه ی بلند و سه نمایش نامه ی کوتاه را به رشته ی تحریر درآورد و به واسطه ی همین چند اثر، توانست انقلابی در نمایش نامه نویسی و تئاتر روسیه فراهم آورده و به فردی محبوب و مشهور در جهان مبدل گردد. نمایش نامه ی "خداحافظی در ژوئن"، اولین اثر وامپیلوف، در سال 1966، و در دوره ای معروف به اتیپل تدوین گردید؛ دوره ای پس از مرگ ژوزف استالین، رهبر و سیاست ‌مدار کمونیست شوروی، که فشار موجود بر روی مردم، از سوی حکومت کم شده و آزادی نسبی در جامعه برقرار گشت.

شخصیت اصلی نمایش نامه، "نیکولای کالیسف"، پسری جوان از اهالی کشور روسیه، فردی با انگیزه، و دانشجوی ممتاز دانشگاه خویش است. هدف اصلی کالیسف در زندگی، کسب مدارج عالی در حیطه ی علم می باشد، به طوری که برای رسیدن به اهداف خویش، از هیچ چیزی فروگذاری نمی کند و از شخصیتی کاملا متضاد و مغایر با چارچوب های تعیین شده ی سیاست های فرهنگی شوروی، برخوردار است. وی جهت تامین هزینه های زندگی خود، مسئولیت نگهبانی از خانه باغی ییلاقی، و پرورش و مراقبت گل و گیاهان موجود در آن را بر عهده داشته، از طریق درآمد آن، روزگار می گذراند. داستان کتاب، از لحظه ی آشنایی کالیسف با "تانیا"، در یک ایستگاه اتوبوس، آغاز می شود. پسر قصه، جهت شرکت در جشن ازدواج یکی از دوستان هم دانشگاهی اش، عازم محل برقراری مراسم است که با این دختر رو به رو شده و از او درخواست می کند تا همراه با یک دیگر، به جشن عروسی رفته، اوقات خوشی را کنار هم سپری کنند. اما تانیا به درخواست کالیسف پاسخ منفی داده، آن را رد می کند. همین ملاقات کوتاه، مقدمات رابطه ای عمیق و صمیمی میان تانیا و کالیسف را فراهم ساخته و مخاطب را با خود همراه می سازد.


فهرست


درباره ی نویسنده یادداشت مترجم شخصیت ها پرده‌ ی اول خیابان خوابگاه گردش در خارج از شهر آپارتمان پرده ‌ی دوم در باغ دانشگاه

برشی از متن کتاب


در باغ باغ در فصل بهار. سایه بان چوبی، زیر آن ابزار باغبانی و تفنگی آویزان. چند سبد چوبی. یکی از آن ها پر از گل بابونه. نیمی از خانه ی ییلاقی نو دیده می شود. کالیسف، آب پاش در دست، با پاهای برهنه راه می رود. ژولیده و پریشان حال است. تانیا می آید. تانیا: دست ها بالا، از جاتون تکون نخورین! شما تحت محاصره این ... عجب نگهبانی! من به راحتی وارد باغ شدم، شما حتی متوجه نشدین. روز به خیر. کالیسف: خیلی گشتی؟ تانیا: (نزدیک می شود) نه، خیلی خوب آدرس داده بودین. (به دور و بر نگاه می کند) به به! چقدر گل! صاحب خونه باید آدم مهمی باشه؟ کالیسف: آره، وضعش خوبه. تانیا: گل اشرفی، گلایول ... (به باغچه ی گل نزدیک می شود) تانیا: این جا چی؟ کالیسف: این جا چمن می شه. تانیا: چمن؟ کالیسف: از نوع آلپی، همون که خودم روش کار کردم تا برای این آب و هوا آماده بشه. تانیا: یعنی این جا نمی تونه رشد کنه؟ کالیسف: آره، نور و گرمای خورشید براش کافی نیست اما مشکلی نداره عادتش می دیم .. او سراشیبی رو نگاه کن ... می بینی چه بی رنگ و روئه. حالا فکرش رو بکنه اگه از این چمن آلپی (با دست نشان می دهد) اون جا می کاشتیم، چی می شد! هان؟ ... اون وقت من می گذاشتم که تو پا برهنه روش بدوی. تانیا: من با لذت قبول می کردم. کالیسف: پس من این کارو واسه ت می کنم. (آب پاش را به زیر سایه بان می برد.) تانیا: این همون اسلحه ایه که شما باهاش دور خونه نگهبانی می دیدن؟ کالیسف: آره، خودشه. تانیا: می تونم تصورش رو بکنم... می دونین، الان شبیه کی هستین؟ کالیسف: شبیه کی؟ تانیا: شبیه یه آدم متقلب. پدرم این اسم رو روی شما گذاشته و من خوشم می یاد. م ت ق لب ... کلمه ی جالبیه، مگه نه؟ کالیسف: خب ... گویاست ... پدرت چطوره؟ چه کار می کنه؟ تانیا: نمی دونم، امروز ندیدمش. کالیسف: مگه جایی رفته؟ تانیا: (با بی خیالی) نه. از دیروز خونه نبودم. کالیسف: که این طور؟ ... پس شب کجا بودی؟ تانیا: توی شهر می گشتم. کالیسف: تموم شب؟ تانیا: آره. کالیسف: (به طرفش می رود) چرا؟ تانیا: چون که ... دلم نمی خواست نه خونه برم نه جای دیگه. این بود که واسه ی خودم می گشتم. کالیسف: تنها؟ تانیا: چند نفر مزاحمم شدن. کالیسف: چرا شب نرفتی خونه؟ ... چرا توی شهر می گشتی (او را بغل می کند) تانیا: (کمی خودش را عقب می کشد و با انرژی) چون که ... (به نرمی) ولم کنین ... کالیسف: امکان نداره ... تانیا: ولم کنین ... کالیسف: امکان نداره. هیچ وقت ولت نمی کنم ... توی چشمام نگاه کن و جواب بده ... اون شب چرا اومدی خوابگاه؟ تانیا: چون که ... کالیسف: و قبرستون؟ ... و امروز ... تانیا: چون که ... چون که ... چون که ... کالیسف او را می بوسد و سپس روی نیمکت می نشاند. کالیسف: پس این طور، شب بیرون از خانه بودی... اولین باره؟ تانیا: آره، واسه ی اولین بار. کالیسف: خب بالاخر که نمی تونی همیشه شب ها خونه بخوابی. (مکث کوتاه) تانیا: ...

نویسنده: الکساندر وامپیلوف مترجم: مژگان صمدی انتشارات: مرکز

مشخصات

  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 1
  • سال انتشار 1397
  • تعداد صفحه 90
  • انتشارات مرکز

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب خداحافظی در ژوئن - الکساندر وامپیلوف" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل