loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب خاکسپاری آقای بووه - ژرژ سیمنون

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب خاکسپاری آقای بووه نوشته ژرژ سیمنون با ترجمه ی پریسا رضایی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

این کتاب یکی از مشهورترین رمان های پلیسی است که ماجرای مرگ مردی مسن به نام "بووه" را که ناگهان جلوی یک کتاب فروشی در پاریس جان می بازد، مورد بررسی قرار می دهد. هیچ کس نمی داند که  این مرد دقیقاً چه کسی است. او با وجود این که فرد ثروتمندی بوده، در یک خانه اجاره ای زندگی می کرده و به جز چند همسایه کسی او را نمی شناخته است. اما درست از لحظه ای که می میرد، آدم هایی از هر گوشه و کنار دنیا پیدایشان می شود که می خواهند رازهای زندگی او را بر ملا کنند. راز زندگی مردی که از زندگی پر زرق و برق اش دست کشیده و به عنوان یک شخصیت معمولی و گمنام به زندگی اش ادامه داده است، اما حالا مرگ او قرار است پرده از رازهایی بردارد که ژرژ سیمنون، آرام آرام آن ها را در خلال داستان عنوان می کند. قهرمان داستان، تصویری از تنهایی و عزلت نشینی را در عین قدرت نمایش می دهد. سیمنون با قلم جادویی اش، معمای مهیج داستان را به گونه ای روایت می کند که از درون آن، معضلات بشری و روابطِ در آستانه فروپاشی انسان ها سر برون آورده و خودنمایی می کنند. این نویسنده خلاق با دیالوگ های کوتاه اما برنده، داستانی خلق کرده است که می توان چندین و چند بار آن را خواند و از روایت های بی نظریش نهایت لذت را برد.


برشی از متن کتاب


هنگامی که بازپرس مشغول پس زدن ملافه روی جسد بود به خاطر فضای روحانی که در اتاق به وجود آمده بود و نیز به علت حضور آن دو زن که تا چند لحظه پیش همدیگر را نمی شناختند اما بی‌درنگ دشمن خونی یکدیگر شده بودند ناگهان خجالت زده شد. - فکر نمی کنید بهتر است یکی از پنجره ها را باز کنیم؟ زن سرایدار نگاهی حاکی از مبارزه طلبی به خانم مارش انداخت و گفت: فکر نمی‌کنم این کار صحیح باشد. بازپرس چراغ را روشن کرد. اما فضای اتاق نامناسب تر شد چراکه نوری دلگیر اتاق را فرا گرفت. شمع ها سوسو می زدند. بازپرس مردی سی ساله بود، دختری سه ساله داشت و زنش هر لحظه انتظار بچه دیگری را می کشید. شاید هم همین حالا از طرف زنش به اداره پلیس ناحیه تلفن می زدند. زن سرایدار نسبت به آن زن دیگر حالت تهاجمی بیش تری داشت. هنگامی که پلیس روی جسد را پس زد، او خودش را میان تخت و زن غریبه انداخت انگار پوشاندن یک پیراهن خواب سفید و یک شلوار اسموکینگ سیاه به مرده کار یا وظیفه او بود. نزدیک بود پلیس اشتباهی پای چپ جسد را نشان زن بدهد. از این که مجبور بود آن همه نیرو را صرف بالا زدن شلوار آقای بووه کند، متعجب شده بود آقای بووه لاغر به نظر می رسید اما عضلاتش به طرزی باورنکردنی قوی بود. پلیس تأکید کرد: درست است، پایین زانویش اثر یک زخم است. - نگفتم؟ شکل ستاره نیست؟ همان طور بود. زخم مانند ستاره ای چند پر به نظر می‌رسید. زن سرایدار کلمه‌ای به زبان نیاورد انگار می خواست نشان دهد جسد هنوز به او تعلق دارد. چراغ را خاموش کرد و دوباره روی مرده را پوشاند. خانم مارش در حالی که وارد اتاق نشیمن می‌شد گفت: این جا باید مدارکی پیدا شود. اتاق نشیمن نیز در تاریکی فرو رفته بو.د فقط از لا به لای کرکره ها پرتو ضعیفی از نور به اتاق نفوذ می‌کرد. خانم ژن با شتاب خودش را به خانم مارش رساند و گفت: اجازه ندارید کرکره ها را باز کنید همه چیز مهر و موم شده. -.چه کسی مهر و موم کرده و چرا؟ شوهر من است. ما که از هم طلاق نگرفته بودیم تازه... خانم ژن هم مثل مرد مرده لاغر و نحیف بود پس از اینکه شمع ها را فوت کرد به نظر می‌رسید بدش نمی آید بازپرس و زن غریبه را از آپارتمان بیرون بیندازد. از آن جا که در آپارتمان خانم ساردو هم نیمه باز بود با صدای بلند گفت: به هر حال فعلا همان طور که در مدارک آمده او آقای بووه است. خانم ژن اندکی بعد از رفتن آن دو بار دیگر بالا رفت تا مطمئن شود همه چیز سرجایش است سپس یک کارمند اداره پست را که در طبقه چهارم زندگی می‌کرد و تازه به خانه رسیده بود تا بالا همراهی کرد و به او گفت: تا آنجا که از دستم بر می‌آمد همه چیز را به خوبی سر و سامان دادم خدا کند او را از ما نگیرند. به سختی می‌شد باور کرد که بیرون هنوز آفتاب می تابد. نور خورشید روی پشت بام ها می درخشید و روی اسکله بوی گرد و خاک تفتیده می‌آمد.

نویسنده: ژرژ سیمنون مترجم: پریسا رضایی انتشارات: چشمه  

ژرژ سیمنون


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب خاکسپاری آقای بووه - ژرژ سیمنون" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل