کتاب خانه ای در مزرعه - پینه دوز

کتاب خانه ای در مزرعه اثر والت دیزنی و ترجمه ی مهسا طاهریان از سوی انتشارات پینه دوز به چاپ رسیده است.

در زمان های قدیم مزرعه ای در سرزمین غرب وجود داشت که به دلیل زیبایش آن را تکه ای از بهشت می نامیدند. صاحب مزرعه، پیرزن مهربانی به نام پیرل بود او با تعدادی حیوان در آن مزرعه زندگی می کردند.  تا اینکه یک روز دزد بدجنسی به مزرعه ی یکی از دوستان خانم پیرل رفته و تمام گاوهای او را دزدید؛ تنها "مگی" گاو جوان و چموش مزرعه توانسته بود از دست دزد فرار کند، ولی مرد مزرعه دار که همه ی اموالش به سرقت رفته و بی پول شده بود، مگی را به خانم پیرل داد تا در کنار دیگر گاوها از او هم مراقبت کند. مگی از زندگی در مزرعه ی خانم پیرل خیلی راضی و خوشحال بود تا این که کلانتر "براون" خبر بدی برای پیرزن آورد. بانک مزرعه را به دلیل بدهی خانم پیرل به حراج گذاشته و فروخته بود و او تنها سه روز فرصت داشت تا بدهی اش به بانک را بپردازد. مگی که اصلا دلش نمی خواست دوباره بی خانمان شود، به بقیه گاوها پیشنهاد جالبی داد تا از طریق انجام آن پول مورد نیاز خانم پیرل را فراهم کنند و مزرعه را نجات دهند ... خانه ای در مزرعه کتاب داستانی جالب با تصاویر رنگی، شاد و ابعاد کوچک انتخابی مناسب برای مطالعه ی کودکان و نوجوانان است.

 

برشی از متن کتاب

در این میان مگی اصلا دوست نداشت خانه اش را دوباره از دست بدهد. در محل زندگی مگی نمایشگاهی برگزار شده بود و او توانسته بود برنده روبان آبی شود. او با خودش فکر کرد می‌تواند به اندازه‌ای برنده شود که بدهی بانکی صاحب جدیدش را بپردازد. آن ها فقط نیاز داشتند که با باک، اسب کلانتر صحبت کنند تا کمی بیشتر زمان بخواهند. گاو ها مثل همیشه باک را در حال خودنمایی دیدند که داشت به نقشه آنها می خندید و می گفت: مزرعه شما به تاریخ پیوست. خانم پیلر 750 دلار بدهی داشت و این پول بسیار بیشتر از پولی بود که آن ها داشتند. در این میان ناگهان سایه ای از گرد و غبار خیابان اصلی را تاریک کرد و موجودی عظیم  به سمت شهر آمد. باک با نفس های بریده گفت: ریکو! او شکارچی و جایزه بگیر بود و تا به امروز تمام آدم های بد را به جز یکی گرفتار کرده بود. آلامدا اسلیم نفر بعدی در لیست او بود که جایزه 750 دلاری برای سرش گذاشته بودند. ریکو با صدای بلندی گفت: به یک اسب تازه نفس احتیاج دارم. باک به سرعت وارد عمل شد و تمام حقه هایی را که بلد بود به کار بست تا بتواند ریکو  را تحت تاثیر قرار دهد. کارش موثر بود. ریکو باک را زین کرد و برای دستگیری آلامیدا  اسلیم به راه افتاد. وقتی مگی این را شنید، چشمانش گشاد شد و به دوستان جدیدش گفت: چرا ما نرویم  تا آلامدا اسلیم را دستگیر کنیم و از جایزه اش برای نجات مزرعه مان استفاده کنیم؟ در چشم برهم زدنی گاوها خود را به پشت گاهی بستند و در مسیری که گاو وحشی داشت گاری را می کشید به راه افتادند. مگی می دانست که هر جایی که یک گاو وحشی باشد، اسلیم دیر یا زود خود را به انجام می رساند.      

نویسنده: شرکت والت دیزنی مترجم: مهسا طاهریان انتشارات: پینه دوز