loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب خاطره ای در درونم است - آنا آخماتووا

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب خاطره‌ای در درونم است نوشته آنا آخماتووا با ترجمه احمد پوری توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

آنا آخماتووا با نام اصلی آنا آندرییوا گارینکو سال 1889 در روسیه به دنیا آمد. وی یکی از بنیان‌گذاران مکتب شعری آکمه‌ئیسم به حساب می‌آید؛ آکمه‌ئیسم مکتب شعری است که در اوایل قرن بیستم توسط چند شاعر جوان در سن‌پترزبورگ بنیان‌گذاری شد. آنا آخماتووا، زن موفقی است که درون‌مایه‌های اصلی اشعارش گذر زمان، خاطرات گذشته، سرنوشت و سختی‌های زندگی بوده است. او آثار فراوانی دارد که از میان آن‌ها می‌توان به "خروسک طلایی" و "فوج پرندگان سفید" اشاره کرد. او سرانجام پس از عمری ادبی، سال 1966 درگذشت. پس از مرگ این شاعر و نویسنده، چندین اثر از او به چاپ رسید و یادش را در میان دوست‌داران ادبیات زنده نگه داشت. به طور کلی روس‌ها، ادبیات بسیار دلچسبی دارند اما آنا آخماتووا اعجوبه‌ای است که می‌توان او و شعرهایش را با شدت بیش‌تری دوست داشت. او در شعرهایش به جای ناله و ترحم‌طلبی، با شکلی باشکوه، عواطفش را بیان می‌کند و به شکل زیبایی احساساتش را انتقال می‌دهد. هر شعر او گویای حالتی است که با زمینه عینی هم‌زمان شده است. کتاب حاضر که اولین بار در سال 1377 توسط نشر چشمه به چاپ رسید، گزیده شعرهای عاشقانه این شاعر از چندین کتاب او است.  شعرهای او عموما سرشار از عشق هستند و رنگ و بوی عشق در این اثر بیش از پیش پیچیده است، چرا که همان‌طور که گفته شد، این مجموعه، گزیده‌ای عاشقانه از اشعارش است. این کتاب، شامل یک پیشگفتار درباره نویسنده است و بعد هفت بخش از اشعار آخماتووا را در بر دارد که درواقع هفت کتاب مجزا از این نویسنده هستند و همگی در این مجموعه گرداوری شده‌اند. بخش آخری هم در کتاب با مضمون گاه شمار زندگی شاعر وجود دارد که بسیار خواندنی است.  شعرهای این مجموعه آن‌قدر عاشقانه، صادقانه و بی‌ادعا هستند که به‌راحتی نمی‌توان آن‌ها را فراموش کرد. برای کسانی که به شعرهای عاشقانه با سبکی به نام "آکمه‌ئیسم" علاقه دارند، خواندن این کتاب می‌تواند بسیار لذت‌بخش باشد.


برشی از متن کتاب


می‌دانی که هرگز پاس نخواهم داشت دورترین روز از روزهای آشنائی‌مان را اکنون چه خاطره‌ای برایت بگذارم سایه‌ام را؟ چه می‌خواهی بکنی با آن نمایشنامه‌ام را که سوزاندمش و حتی خاکسترش را نیز با خود ندارم ؟ و یا چهره‌ای را که در شب سال نو از قاب عکس روی میز بیرون آمد و برای همیشه رفت؟ با چرق چرق هیزم‌های رو به خاموشی را؟ یا قصه‌ی عشقی را که مشتاقانه شنیدم اما نمی‌توانم به یاد بیاورم؟‌ * گاه چون ماری در دل می‌خزد و زهر خود را آرام در آن می‌ریزد گاه یک روز تمام چون کبوتری بر هره‌ی پنجره‌ات کز می‌کند و خرده نان می‌چیند. گاه از درون گلی خواب ‌آلود بیرون می‌جهد و چون یخ نمی بر گلبرگ آن می‌درخشد و گاه حیله‌گرانه تو را از هرآن‌چه شاد است و آرام دور می‌کند. گاه در آرشه‌ی ویولونی می‌نشیند و در نغمه‌ی غمگین آن هق‌هق می‌کند و گاه زمانی که حتی نمی‌خواهی باورش کنی در لبخند یک نفر جا خوش می‌کند . * خاطره‌ای در درونم است چون سنگی سپید درون چاهی سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز برایم شادی است و اندوه. در چشمانم خیره شود اگر کسی آن را خواهد دید. غمگین‌تر از آنی خواهد شد که داستانی اندوه‌زا شنیده است. می‌دانم خدایان انسان را بدل به شیء می‌کنند، بی‌آن‌که روح را از او بگیرند. تو نیز بدل به سنگی شده‌ای در درون من تا اندوه را جاودانه سازی! * جدایی برایمان چه مفهومی دارد؟ اگر این دلخوشی‌های لعنتی نبود؟ فاجعه‌ها از دست ما خسته‌اند. شهرت آیا از پا درخواهد آمد؟ ساعت آیا سیزده بار خواهد نواخت؟ یا این که فراموشی، فرامو... فرا ما را از پا در خواهد... در خواهد... کیست که این‌گونه آشنا به در می‌زند؟ باید در را باز کنم بر غمی که از نو به مبارک باد آمده است.

فهرست


درباره شاعر هر دو روی بالش خورشید در خاطره رنگ می‌بازد او سه چیز را دوست داشت در نیمه بار است عشق دستانم پشت شالم گره خورده درهم آن‌گاه که خشم شعله زد و بالا گرفت سردرگمی مؤدبانه پیشم آمدی چه زیبا بود چه کنم که توان از من می‌گریزد ظرافت را نمی‌توانی لبخندی به لب دارم موجی گذرا بی‌خوابی دیگر از یک لیوان نخواهیم خورد او حسود بود، نگران و آسیب‌پذیر جدائی چقدر تاریکند پنداشتیم تهی دستیم و بی‌چیز خانه سفیدت را، باغ آرامت را ترک خواهم گفت خاطره‌ای در درونم است زنده‌ای یا مرده‌نمی‌دانم می‌دانم تو پاداشی هستی این‌جا گویی آری من آن جمع‌های شبانه را دوست داشتم سحرگاهان بیدار می‌شوی در جاده‌ای رازناک و سفید، به سوی خانه تو خبر خانه در سکوت می‌شود به ناگاه همه روزه، هر بامداد مرا دوست نداری زمانی که ماه در آسمان مهری است یخ‌زده رویای تاریک چه زیباست این‌جا از تو گسسته‌ام دیگر پس چنین پنداشتی عطر خون برایم قوئی نفرستاده است جدائی قلب خود را از تو نهان کرده‌ام بدرقه از شعرهای تاشکند چهارپاره‌ها هرگز دوست نداشتم از دیرباز می‌دانی که هرگز پاس نخواهم داشت از دفتر سوخته این یک جاده‌ای راست در پیش می‌گیرد قلب تو،‌دیگر و اینک پاییز رسید پر رنگ و میوه دیدار آخرین بازگشت مردی که اینک برایم وجود ندارد مرا به شگفتی وامی‌داری می‌بینی دیگر پر پرواز ندارم جدائی برایمان چه مفهومی دارد؟ به شعر سرآغاز بریده ترانه‌های کوچک بیرون در صدائی نیست سرعت جای شگفتی نیست می‌توانستم این کنم یا آن کنم شبانه 1 شبانه 2 تقریبا در یک آلبوم چرا شعری نفرستادم ما نه تنیس‌بازی می‌کنیم گاه‌شمار آنا آخماتووا

(گزیده شعرهای عاشقانه) شاعر: آنا آخماتووا ترجمه: احمد پوری انتشارات: چشمه

مشخصات


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب خاطره ای در درونم است - آنا آخماتووا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل