loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب خاطرات بندباز پیر - تورج رهنما

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب خاطرات بندباز پیر نوشته ی تورج رهنما توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

کتاب "بند باز پیر"، برگرفته از خاطرات شخصی "تورج رهنما"، مترجم، شاعر و پژوهشگر زبان و ادبیات آلمانی است. در واقع این اثر، با ارائه ی مجموعه ای از داستان های کوتاه و خواندنی، به تشریح سرگذشت این نویسنده ی بزرگ در قالب قصه هایی جذاب، می پردازد. رهنما، در طول مطالب هر یک از این داستان ها، واقعیات زندگی و تخیلات و رویاهای خویش را با یک دیگر تلفیق نموده و با به کارگیری از ذوق و هنر نویسندگی اش، توجه مخاطب را به حکایت های ساختگی خود جلب می کند. حکایت هایی به دور از سبک نگارشی متعارف در داستان نویسی و بدون پرداختن به جزئیات وقایع مورد نظر، و تنها با استفاده از جملاتی بسیار کوتاه، صریح و روشن و متن هایی شعر گونه. بنا بر اظهارت شخصی نگارنده، راوی این کتاب، بند باز پیری است که از زندگی گذشته و حال خود سخن می گوید. به عنوان مثال در داستان "شاعر یونانی"، همراه با راوی، به سرزمین هایی دوردست رفته و با میزبان او، یعنی زنی میان سال، و صاحب چشمانی نافذ و چهره ای آرام، آشنا می شویم. زنی پر رمز و راز که گذشته ای تلخ و پرماجرا را پشت سر گذاشته و هم اکنون ضمن مرور خاطرات خویش، بخش هایی از آن را برای راوی قصه ما روایت کرده و او را با خود همراه می سازد.


فهرست


پیش گفتار 1- در آغاز پاییز 21 قند روسی گرگین خان تازه به دوران رسیده ها جایزه در شمال بر سر کشته ی فرهاد سکه ی قلب شوربای شور هدیه ای از افریقا همزاد من دستور زبان وین، میدان اپرا از صدای سخن عشق پنجره زالتسبورگ، پاییز 1970 دیدار از یک نویسنده جاذبه ی خاک 2- در نیمه ی راه طرحی برای شهر ابیانه در شمیران یک تراژدی مدرن گفت و گوی تلفنی غزال بخت من در روستا تنها صداست انجیر معابد آهو دو خورشید همزاد دیلماج شاعر یونانی در محضر صوفی زنگبار گل های سرخ شیراز کلیشه ها 3- در پایان راه دو لحظه یا دو قرن؟ چشمه ای در واحه چرا پیچک؟ در ماهان از دفتر خاطرات سیمرغ گل خانه ی آقای ایکس قمری ها سه دانگ از شب مارکوپولو تابلو نوباوه ی هزاره ی سوم مغول ها نامه ای از بلخ شهرزاد به توان 2 خواب نوشین ... مردی با ردای سرخ چه گوارا زندگی نامه سخن آخر

برشی از متن کتاب


شاعر یونانی 1 میزبان، بانویی میان سال بود. چشمانی نافذ داشت و چهره ای آرام. کم حرف، خویشتن دار و کمی غمگین. 2 خورشید دیگر گرمی نداشت، اما چلچله ها هنوز در فضا می رقصیدند. ما روی بالکن نشسته بودیم و قهوه می خوردیم. ناگهان میزبان دستش را بالا برد و نقطه ای را در دوردست نشان داد: «آن جا ساموس است.» گفتم: «ظاهرا نزدیک ترین جزیره به این جا.» سر را تکان داد. پرسیدم: «چقدر فاصله دارد؟» گفت: «دو ساعت، با کشتی های کوچک.» پرسیدم: «ساموس را دیده اید؟» گفت: «هر ماه یک بار به آن جا می روم.» پرسیدم: «برای کار یا برای دیدار؟» سکوت کرد. 3 شب، نرم و سبک بود، سرشار از عطر گل های یاس. دریا، آرام بود و ماه، عشوه می فروخت. ما روی صخره ای نشسته بودیم، خاموش. زن سیگاری روشن کرد و پرسید: «از مولانا غزلی به خاطر دارید؟» با شگفتی نگاهش کردم: «اما شما که فارسی نمی دانید.» «خواهش می کنم بخوانید.» و من خواندم: «با همگان به سر شود ...» 4 نسیم، صدای امواج را با خود می آورد. روی میز شیشه ی شراب خالی بود. بی مقدمه پرسید: «به قونیه رفته اید؟» گفتم: «یک بار، سال پیش.» گفت: «زادگاه من است.» 5 بازار چشمه خلوت بود. در چایخانه ای نشستیم. زن سیگاری گیراند و تعریف کرد: «پدرم مردی میخواره بود، مادرم زنی خرافاتی. اما من با علاقه به مدسه می رفتم. خانواده ی ما فقیر بود، باید کار می کردم. توریست ها دست و دل باز بودند. به آن ها نقشه ی شهر را می فروختم یا برای شان ترجمه می کردم. روزی با مردی آشنا شدم که اهل برلین بود. شش ماه بعد با او ازدواج کردم. اما به زودی فهمیدم که با هم تفاوت داریم: او متمدن بود و من نیمه وحشی؛ او واقع بین بود و من خیال پرداز.» زن سیگارش را خاموش کرد. «در برلین همسرم در دانشگاه درس می داد و من تحصیل می کردم. در سال پنجم ازدواج مان بود که همسرم ماموریت یافت به ساموس برود، برای حفاری های جدید. کار در نیمه ی اول سپتامبر شروع شد و دو هفته بعد ...» زن چایی اش را سر کشید. من با حیرت به دهان او خیره شده بودم. «در یک مهمانی بزرگ که به افتخار ما برگزار شده بود، با شاعر جوانی آشنا شدم که اهل ساموس بود. ابتدا مجذوبش شدم و بعد عاشقش.» زن سیگاری دیگر روشن کرد: «من امروز پنجاه ساله ام، اما در اصل تنها سه سال با یک شاعر یونانی. همسرم ساموس را به زودی ترک کرد، اما جوان را هم دریا در یک صبح پاییزی از من گرفت. اکنون گورش در ساموس است.» 6 بانگ اذان از مناره ها برخاست، چای خانه خلوت شد. صدای زن را شنیدم: «ممکن است غزل مولانا را دوباره بخوانید؟ ...

نویسنده: تورج رهنما انتشارات: مرکز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب خاطرات بندباز پیر - تورج رهنما" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل