loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب حالا که به لبخند رسیدیم - آدینه زاده

5 / 1
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب حالا که به لبخند رسیدیم با گرداوری، ترجمه و نگارش حسن آدینه زاده در انتشارات ترانه به چاپ رسیده است.

«مجلّه را که ورق می‌زدم، عکس زنی را دیدم که کنار خانه‌ی ویران‌شده و سیل‌زده‌ی خویش ایستاده و فرزندش را به آغوش کشیده است... خواندم که او و امثال او به کمک احتیاج دارند...حس کردم این فرصت خوبی است تا به فرزندانم ایثار را بیاموزم؛ از دوقلوهای 7ساله‌ام خواستم تا وسایل و اسباب بازی‌هایی که دوستشان ندارند را بیاورند و خودم هم همین کار را کردم. لباس‌های کهنه ای که دیگر به دردم نمی خورد را در جعبه ریختم. دختر 3ساله ‌ام که شاهد این ماجرا بود، ناگهان به اتاقش رفت و محبوب ترین عروسکش را آورد و به داخل جعبه انداخت. خواستم مانعش شوم و گفتم:

« دخترم، ما باید وسایلی را برای آن‌ها بفرستیم که لازمشان نداریم، نه وسایلی مثل این عروسک که هم‌بازی ات هست.» در این لحظه دخترک سه‌ساله‌ام نکته‌ای را به من آموخت که هرگز فراموش نخواهم کرد. او در عین ناباوری گفت: «آخر این عروسک را خیلی دوست دارم و همیشه باعث لبخند من شده است‌. دلم می‌خواهد عروسکم به دست دختربچّه‌ی داخل عکس برسد تا شاید او نیز این عروسک را دوست بدارد و لبخند بزند...»

متنی که خواندید خلاصه‌ای از یکی از داستان‌های همین کتاب بود.

این کتاب که در ادامه‌ی کتاب "دو قدم تا لبخند" نوشته شده؛ شامل بیش از 200 داستان کوتاه و حکایت‌های شنیدنی است که خواندن آن‌ها شاید روحی تازه را در زندگی‌های کسالت بار و سردرگم این روزهای ما بدمد. تنوع داستان‌های این اثر به قدری زیاد است که هیچ بعید نیست هرکسی بتواند با شخصیت‌‌های اصلی شان همزادپنداری کند.  هر یک از قصه ها، هدف و نتیجه‌ی مشخصی را به دنبال دارند که اگر با ذهنی باز به مطالعه‌ی آن ها بپردازیم، شاید مسیر زندگی‌مان تغییر کند.  نویسنده قصد داشته با جمع‌آوری داستان‌ها و گاهی متون ادبی و وصایای افراد بزرگ، ارزش های اخلاقی ای هم چون ایثار و فداکاری، ارجحیت عشق بر ثروت، انفاق و از خودگذشتگی و... را به خواننده یادآوری کند.  قصه‌های این کتاب تلفیقی از بغض و لبخند، غم و شادی، وصال و جدایی و تجربیات بی نظیر دیگری است که در کنار آموزه‌هایی که در بر دارد، سرگرمی و لذّت مطالعه را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد. مخاطب اصلی این کتاب، خوانندگانی ‌هستند که درک کرده‌اند قصه‌ی کوتاه زندگی‌شان کفاف کسب همه‌ی تجارب را به آن‌ها نمی‌دهد و قصد دارند تجربه‌هایی که در این داستان‌های کوتاه از آن ها سخن گفته شده‌ را زندگی کنند.

خلاصه این که، آدینه در این کتاب قصد انجام رسالت بزرگی را دارد؛ رسالت یادآوری اصول انسانیّت به مخاطبانش؛ که البته آن را به نحو احسنت انجام داده و بدون اینکه ارزشی را مستقیماً متذکّر شود و یا به امر و نهی بپردازد، با گردآوری داستان‌هایی که ارزش‌های اخلاقی را در بطن خود دارند، سعی داشته گرایش به این اصول را در روح و زندگی مخاطبان خویش بدمد.


فهرست


  • سپاسگزاری
  • سخنی با خوانندگان
  • نامه ای به خدا
  • خدا را شکر
  • زشت ترین زن جهان
  • عشق هرگز نم یمیرد
  • درسی به یاد ماندنی از دونده ای که آخر شد
  • ستاره های کاغذی
  • قابل توجه خانم هایی که دوست دارند زیباتر باشند
  • نامه ای از بابا لنگ دراز به جودی ابوت
  • بمب انگیزه
  • انتخاب با شماست
  • شرط بندی
  • افسانه ای از عشق
  • نامه دختر زیبای 24 ساله به رئیس شرکت مورگان
  • جراح قلب
  • عشق، عشق می آفریند
  • زیباترین هدیه
  • مادر ترزا
  • دو قدم تا لبخند (1)
  • خوشمزه ترین ساندویچ دنیا
  • داستانی از چارلی چاپلین
  • جوانمردی پوریای ولی
  • بطری دارو
  • داستان شگفت انگیز حاتم اصم
  • ارزش واقعی
  • جادوی محبت
  • پلکان عشق
  • نامه عاشقانه جان کیتس به فانی
  • قدردانی از مادر
  • عاقبت چاپلوسی در دربار کریم خان زند
  • کارت امتیاز
  • 10 سوالی که خداوند از تو نخواهد پرسید
  • پسرک کفاش
  • نشانی از عشق
  • مرغابی یا عقاب
  • ویولونیست خیابانی
  • سه دقیقه فرصت دارید
  • آندروکلس و شیر
  • زنان چه می خواهند
  • داستانی از دکتر وین دایر
  • تصور کنید
  • عشق در تایتانیک
  • قابل توجه آقایانی که دوست دارند جذاب‌تر شوند
  • خشم
  • دو قدم تا لبخند (2)
  • آزادی اندیشه
  • هدیه کریسمس
  • همیشه انسان باش
  • یک شب با زنی دیگر
  • گردش پول
  • جمله جادویی
  • قول یک پدر
  • درس های زندگی
  • باران
  • داستانی واقعی از دو خواننده مشهور اپرای جهان
  • عدم خشونت
  • ثروتمندترین زن دنیا
  • دست نوشته رتبه اول کنکور سال 1364
  • بهترین هدیه
  • سرنوشت
  • شکست های موقتی
  • نمک شناس
  • اضطراب در هواپیما
  • عشقی که همچنان شعله ور است
  • بیسکویت های سوخته
  • چهل درس مهم زندگی
  • در هر رویدادی خیری وجود دارد
  • دوستت دارم
  • روزهای سیاه زندگی
  • بینش تصمیم گیری درست
  • دو قدم تا لبخند (3)
  • رمز و راز شاد بودن
  • دفاع از مردم
  • تناقضات زمان ما
  • اخراج از اداره
  • امنیت در دستگاه دیوانی
  • گفتگو با خدا
  • عشق در فرودگاه
  • آلبوم آرزوها
  • در 68 ثانیه به آرزوی خود برسید
  • نامه ای برای بابا نوئل
  • چنگیزخان و باز شکاری
  • زیباترین زن عرب
  • قدرت کلمات
  • این نیز بگذرد
  • لب خندان
  • انسان های بزرگ، متوسط، کوچک
  • مرگ مادر تروی
  • عشق حقیقی
  • درس های آموزنده از بودا
  • مهم ترین اصل زندگی
  • آخر شما که چیزی میل نکرده اید
  • درخت مشکلات
  • مرد خارکن و حضرت موسی (ع)
  • حکایت زیبایی
  • دو قدم تا لبخند (4)
  • بزرگترین ثروت
  • حکمت خدا
  • خداوندا ما نمی‌توانیم
  • روبان آبی
  • عشق یعنی انجام ندادن
  • جنگ سس‌مایونز
  • کوتاه ترین راه
  • مسلمان شدن پسر یهودی
  • نوع برداشت
  • زندگی را نخواهیم فهمید
  • بازتاب اعمال
  • دختر زیبا و خواستگار پیر
  • یادداشتی زیبا از نلسون ماندلا
  • زیبایی زندگی
  • مرا بغل کن
  • رنجش
  • شیطان چه می کند
  • در انتظار کسی باش
  • کانون شادی
  • هفت اصل بیل گیتس
  • فاصله قلب آدم ها
  • وصیت نامه اسکندر مقدونی
  • قدرت خدا
  • معجون عشق
  • دیگر چه می خواستی
  • اتحاد و عشق به یکدیگر
  • رقص آرام
  • جذاب ترین دختر کلاس
  • نیت اعمال
  • من چقدر ثروتمندم
  • کلامی از شیخ بهایی
  • لالایی آرامش بخش
  • هرچه هستی بهترین باش
  • بایدها و نبایدهای سه گانه موفقیت در زندگی
  • حضرت ابراهیم علیه السلام و مرد بت پرست
  • حکیم باهوش
  • غصه چرا؟
  • تولدی دوباره
  • روزی که ممکن بود به هدر رود
  • بازگشت زندگی
  • لبخند زیبای بن فرست سون
  • بزرگترین درس زندگی
  • هدیه
  • پاسخ منفی به درخواست کار
  • لقمان حکیم
  • قصر پادشاه
  • مادر و پسرک
  • فیل خشمگین
  • لیاقت عشق
  • غریبه ای در شهر وجود ندارد
  • فداکاری زنان
  • اسب سفید
  • اگر کسی را دوست دارید
  • ایمان واقعی
  • بیایید شکرگزار باشیم
  • دوست دارید میلیاردر شوید؟
  • خیانت
  • اگر عاشق همسرتان هستید این مطلب را بخوانید
  • ثروتمندتر از بیل گیتس
  • دو قدم تا لبخند(5)
  • وفادار ترین مرد جهان
  • جاده خوشبختی
  • قاطر
  • درخواست مرخصی همسر
  • چوپان و امامزاده
  • نامه شگفت انگیز
  • آزمون شاه عباس
  • چوپان خیانتکار
  • داستان برگزیده سال از نظر زنان
  • امتحان فیزیک
  • راز خوشبختی زوج جوان
  • خواستگار
  • پیغام گیر تلفن
  • مناقصه کاخ سفید
  • توالت
  • نامه دختر عاشق به همسر آینده اش
  • بودن یا نبودن؛ مسئله این است
  • کلام آخر
  • برخی از منابع و مآخذ

برشی از متن کتاب


  • عشق در فرودگاه:
" در همه حال، حتی با کوچک‌ترین چیزها درصدد بهبود و استحکام زندگی خویش باش."                                                   جکسون براون زمانی که میخواستم دوستم را به فرودگاه برسانم یکی از آن اتفاقات دگرگون کننده‌ی زندگی‌ام را تجربه کردم. دوستم را در سالن انتظار همراهی می‌کردم که متوجّه شدم، مردی با دو ساک سبک در دست به طرف من می‌آید. او کنار من ایستاد تا به خانواده‌اش خوشامد بگوید. ابتدا از دیدن پسر شش ساله اش به هیجان آمد و در حالی که ساک هایش را روی زمین می‌گذاشت او را در آغوش گرفت. زمانی که از هم جدا شدند تا به چهره‌ی همدیگر نگاه کنن، شنیدم که پدر گفت: «پسرم خیلی خوشحالم که تو را می‌بینم. دلم برایت تنگ شده بود.» پسرش لبخند معصومانه‌ای زد و گفت: «منم همینطور بابا.» سپس مرد ایستاد و به چشم‌های پسر بزرگش خیره شد و در حالی که صورت پسرش را در دستانش می‌گرفت گفت: «دیگر برای خودت مردی شدی. تو را خیلی دوست دارم زاک.» آن‌ها هم مدت زیادی یکدیگر را عاشقانه در آغوش گرفتند. پسرش چیزی نگفت، نیازی به جواب دادن نبود. هنگامی که این اتفاقات در جریان بود، یک دختربچه (شاید یک ساله) با هیجان در آغوش مادرش دست و پا می‌زد و حتی یک لحظه از منظره‌ی فوق‌العاده‌ی بازگشت پدر چشم برنمی‌داشت. در حالی که مرد بچّه را به آرامی از بغل مادرش می‌گرفت، گفت: « سلام دخترم.» و صورت بچّه را غرق در بوسه کرد و بعد بچه را به سینه‌ی خود فشرد او را از سمتی به سمت دیگر تکان داد. دختربچّه خیلی سریع آرام شد و بی‌حرکت سرش را با خرسندی و رضایت کامل بر شانه‌ی پدر گذاشت. اندکی بعد، پدر دختر را به پسر بزرگش سپرد و گفت: « من بهترین شو برای آخر گذاشته بودم. » در ادامه طولانی‌ترین و عاشقانه‌ترین بوسه‌ای را که تا به حال دیده بودم از همسرش گرفت. او برای چند ثانیه به چشمان همسرش زل زد  و به آرامی گفت: " خیلی دوستت دارم." آن ها به چشمان یکدیگر خیره شدند، و در حالی که دستان همدیگر را گرفته بودند، به یکدیگر لبخند زدند. برای یک لحظه، آن ها مرا به یاد تازه عروس و دامادها انداختتند. برای مدّتی گیج شدم و بعد فهمیدم که کاملاً تحت تاثیر نمایش حیرت انگیز عشق بی قید و شرط نزدیکی خود شده ام. با کنجکاوی از مرد پرسیدم: «شما دو نفر، چه مدّتی است که ازدواج کرده اید!» بدون اینکه نگاهش را از چهره ی همسرش برگرداند گفت: «چهارده سال است که ازدواج کرده ایم.» پرسیدم: «پس چند وقت است که از هم دور بودید؟» مرد پاسخ داد: «دو روز تمام!» سراسیمه گفتم: «دو روز!» گمان کردم حداقل، چند هفته ای از خانواده اش دور بوده! در نتیجه به امید اینکه مؤدبانه به فضولی ام خاتمه دهم بدون مقدمه گفتم: «امیدوارم زندگی زناشویی من هم بعد از چهارده سال چنین شور و شوقی داشته باشد.» ناگهان مرد دست از خندیدن برداشت. او مستقیم به چشمانم زل زد و با نگاه پر شور و حرارتی، تمام روح و روانم را لرزاند، چیزی به من گفت که از آن به بعد آدم دیگری شدم! او به من گفت: " دوست من امیدوار نباش، تصمیم بگیر!" و بعد با لبخندی شورانگیز دستان مرا تکان داد و گفت: «خدا به همراهت!» با این حرف او و خانواده اش برگشتند و با شور و حرارت ار آن جا دور شدند!»

صفحات 207 و 208



گردآوری، ترجمه و نگارش: حسن آدینه زاده انتشارات: ترانه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب حالا که به لبخند رسیدیم - آدینه زاده" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل