loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جنایتکار اعتراف می کند - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب جنایتکار اعتراف می کند اثر مهدی رجبی و تصویرگری مسعود کشمیری از نشر افق به چاپ رسیده است.

این اثر رمانی کوتاه ویژه ی نوجوانان است و زندگی مرد خلافکاری را بیان می کند که گرفتار جادو و طلسم شومی شده و اکنون در چاله ای سیاه که تنها یک روزنه کوچک به بیرون دارد، اسیر می باشد. تنها راه نجات او نوشتن سرگذشتش است ( در واقع نوعی اعتراف به جنایت هایی که مرتکب شده) که هر از چند گاهی پرنده ای سفید با بدنی باریک از لای شکاف دیوار وارد می شود و دفترچه ای را که او نوشته با خود می برد. تنها کسی که دفترچه به دستش برسد و پس از خواندن آن جرات کمک به او را داشته باشد، می تواند نجاتش دهد. مرد خلافکار قبل از این که روحش را به شیطان واگذار کند، در آزمایشگاه یک کارخانه ی مواد غذایی کار می کرده است. تا این که روزی با تغییری در ساختار شیمیایی اسانس نوعی بستنی، طعمی عجیب درست می کند و فرمولش را مانند یک راز، مخفی نگه می دارد زیرا از نوعی ماده ی غیر قانونی و خطرناک در ساختارش استفاده شده بود. او این ماده را با غذای 10 نژاد مختلف سگ مخلوط می کند و به آن ها می خوراند. تمام آن ها پس از مدتی نابینا می شوند، و به طرز عجیبی به این ماده اعتیاد پیدا می کنند. مرد آرام آرام به شیطانی تبدیل می شود و طعم جدید بستنی را بر روی مشتری هایی که این بار بچه های کوچک هستند امتحان می کند و  ... . تصویرگری این اثر را " مسعود کشمیری " به انجام رسانده است.


برشی از متن کتاب


هیچ وقت چنین چیزهایی درباره ی گیاه کلم نشنیده بودم. بیشتر به قصه ای خیالی شبیه بود. تصویر وحشتناک آن پیرزن کور خونخوار در حال گرفتن جان بچه ها یک لحظه هم از جلوی چشمم محو نمی شد. در کتاب نوشته شده بود کلم قرمز از آن زمان خاصیتی جادویی پیدا کرده و در جادوی سیاه هم کاربرد دارد. بی اختیار دست به کار شدم و طبق دستور عمل کردم. آزمایش که تمام شد، طاقباز روی زمین دراز کشیدم و چشم هایم را بستم. هنوز نمی دانستم چه چیزی پشت نتیجه ی ساده ی این آزمایش است. لحظه ای بعد صدایی مثل فش فش مار پیچید توی گوشم و سرمای عجیبی فضا را پر کرد. بدنم به لرزش افتاده بود. حس کردم نگاهی سنگین به من خیره شده. چشم چرخاندم طرف پنجره و چیزی دیدم که نزدیک بود قلبم را از کار بیندازد. او صاحب خبیث ترین چشم های دنیا بود. خیلی زود بوی تعفن عجیبی تمام فضای آزمایشگاهم را پر کرد. سخت نفس می کشیدم، انگار وزنه ای سنگین روی سینه ام گذاشته باشند. آمد تو. بدنش پر بود از پولک های سیاه و بنفش. شبیه آدمی معمولی و میانه اندام بود، ولی مثل سوسمار روی دیوارها می خزید. رفت و ساکت چسبید به سقف. با چشم های مورب شیطانی اش زل زده بود به من. بعد با صدایی شبیه بچه ها شروع کرد به ریزریز خندیدن. آب دهانش از آن بالا روی سرم می چکید. پوستم به شدت می سوخت و درد کشنده ای تو تنم می پیچید. امیدوارم هرگز چنین لحظه ی ترسناکی را تجربه نکنی. او خیبث و حیله گر است اما با تمام شرارت هایش، می شود فریبش داد. شاید عجیب باشد، اما عاشق کاکتوس است. همین امروز یک گلدان کاکتوس پشت پنجره ی اتاقت بگذار. هرچه تیغ هایش تیزتر و بلندتر باشند، بهتر است و او را بیشتر به خودش جذب می کند. نوشته های روی این خنجر جادویی را روی تکه ای کاغذ سه گش بنویس. دورتادور کاغذ سیزده بار با جوهر سیاه بنویس: نفرین بر اسفیلیس. آن را به دقت سه بار تا بزن و با سوزن و نخ سیاه اطرافش را بدوز. کاغذ دوخته شده را زیر خاک گلدان چال کن. مراقب باش به ریشه ی کاکتوس آسیبی نرسد. حالا روی زمین دراز بکش و سقف خیره شو. سعی کن مدتی آرام نفس بکشی، بعد از یک دقیقه چشم هایت را ببند و تمرکز کن. اگر تو هم مثل من تنها بودی و در چنین وضعی گرفتار می شد، چه کار می کردی؟ فکر می کنی از چه نوع ابزارهایی می شود برای مبارزه با این نوع موجودات استفاده کرد؟ تاحالا کتابی درباره ی مبارزه با آن ها خوانده ای؟ برای خودت ابزاری داری که به تو جرئت بدهد؟ وقتی چشم هایت را بسته بودی، چه تصویری از آن اتفاق لعنتی و فضای آزمایشگاهم توی ذهنت آمد؟ تمامش را با دقت بنویس! هرچه بتوانی جزئیات بیشتری را از رنگ ها و اشای دوروبر من تصور کنی، بیشتر با تو احساس نزدیکی می کنم. جواب این سوال ها را حتما با رنگ زرد بنویس. او رنگ زرد را تشخیص نمی دهد. این جواب ها در آینده از تو محافظت می کنند و باعث می شوند از قبل آماده باشی و بدانی در چنین شرایطی برای فرار چه راه هایی وجود دارند. و اما من در آن لحظه چه کردم؟ هیچ و هیچ و هیچ! قبل از اینکه به فکر کاری بیفتم، مانند قیر مذاب و مهی سیاه رنگ کش آمد و صاف افتاد روی سینه ام. داشتم خفه می شدم. حالا می فهمم حالت خفگی ای که در خواب به آدم دست می دهد به خاطر چیست. همه اش زیر سر همان لعنتی است. ...    

  • نویسنده: مهدی رجبی
  • تصویرگر: مسعود کشمیری
  • انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جنایتکار اعتراف می کند - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل