کتاب جسدی در پارکینگ

کتاب جسدی در پارکینگ با ترجمه و گردآوری سحر قدیمی در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.

داستان های پلیسی امروزه در ادبیات جهان طرفداران زیادی پیدا کرده است. هم چنین در کشور عزیزمان مدتی است که این قبیل رمان ها بیش از گذشته رواج دارد و مخاطبان بسیاری را به خود جذب کرده است. امروزه سبک و سیاق داستان های پلیسی با آثاری این چنینی در سال های 1890 تفاوت های عمده ای دارند. ماجراهای پلیسی و جنایی در آن زمان به افراد مثبت مثل پلیس و کاراگاه، منفی همانند دزد و قاتل محدود می شد که تشخیص آن ها از اول ماجرا امکان پذیر بود، تمامی وقایع خطرناک بودند و درک روند داستان کار دشواری نبود. اما امروزه کاراکترهای زیادی درگیر داستان های پلیسی شده اند که در نگاه اول تشخیص شخصیتِ آن ها برای مخاطب امکان پذیر نیست و طی خواندن داستان اعمال متفاوتی از آن ها سر می زند، از طرفی امروزه این شخصیت ها تکراری نیستند و افرادی که خواننده گمان می کند نقش بسزایی در روند داستان ندارند، شخصیت اصلی آن محسوب می شوند، وقایع مرموز تر شده و بعضا در انتهای داستان، از یک واقعه ی پیش پا افتاده، فاجعه ای عظیم برداشت می شود. تمامی این تفاوت ها بر جذابیت داستان های معمایی و پلیسی افزوده و منجر به افزایش مخاطب در این سبک داستان شده است. در این راستا گردآورنده کتاب، با هدف آشنایی مخاطبان ایرانی با شاهکارهای این ژانر ادبی در سراسر جهان، ده داستان از نویسندگان مطرح را در کتاب گردهم آورده که برخی از آن ها نیز جایزه های ادبی متعددی را کسب کرده اند. ضمن این که به منظور آشنایی هرچه بیشتر مخاطب با جوایز ادبی در این سبک، اطلاعاتی از آن ها را به مخاطب ارائه داده است. اولین داستان کتاب در مورد پلیس وظیفه شناسی به نام جک بست است که پس از سال ها خدمت، به دلیل مواجهه با فضای خسته کننده و کسالت بار کاری، محل زندگی خود را ترک کرده و در جای جدیدی مشغول به کار شده است؛ اما نه به عنوان پلیس، بلکه به عنوان یک کاراگاه خصوصی. درست زمانی که جک تصمیم داشت از شرّ پرونده های تکراری خلاص شود، همسر همکار قدیمی اش، دِیو، خبر گم شدن آن را به گوش او رساند. همسر، هیچ ردّی از دیو نداشت، به جز یک یادداشت به قلم خود او که نامِ یک آدم کش حرفه ای در آن بود که سال ها قبل جک و دیو در پرونده های مختلف با آن سر و کار داشتند... .

برشی از متن کتاب

" در تابستان، زمین هایی که در امتداد بزرگراه واقع شده اند، مناظر دیدنی به وجود می آورند، اما آن موقع زمستان، برف، زمین ها را پوشانده بود و درختان لخت شجاعانه در برابر آسمان پوشیده از ابر استاده بودند. مثل همیشه یک عمر طول کشید تا بخاری اتومبیل سان فایرم کمی فضای درون اتومبیل را گرم کند. به طرف مرکز شهر می رفتم تا با استیو بلیک، ویراستار دیو در روزنامه ی هرالد صحبت کنم. سال ها بود که پلیس می کوشید میکی دریک را به زندان بیندازد، اما تا آن زمان موفق نشده بود. او تشکیلاتش را خیلی خوب اداره و همیشه مدارک جرم را محو می کرد. هیچ کس علیه او شهادت نمی داد و مدرکی ارائه نمی کرد؛ هیچکس جرأتش را نداشت. دلیل اصلی این مسئله جو دانیلز بود، دست راست میکی، محافظش، کسی که از طرف میکی افراد را مجازات می کرد، هرکس که پول شرطش را نمی پرداخت، هرکس با میکی مخالفت می کرد و هرکس که میکی از او خوشش نمی آمد. پشت ساختمان هرالد پارک کردم و بعد از آن که برای منشی توضیح دادم مشغول تحقیق درباره ی ناپدید شدن دیو آرچر هستم، به طرف دفتر استیو بلیک راهنمایی ام کرد. بلیک مردی قد کوتاه با صورتی خشن بود. احتمالا پنج دهه از زندگی اش گذشته بود، اما سن و سالش آسان نبود. موهایی خاکستری، اما پرپشت و نامرتب داشت. کت و شلوار اتو نخورده ای با پیراهن سفید پوشیده و کروات سیاهش را شل بسته بود. حدس زدم احتمالا سال های سال است آن لباس را برای محل کارش می پوشد. چشمانش به رنگ آبی روشن بود و به محض آن که وارد دفترش شدم سنگینی نگاهش را احساس کردم. از پشت میزش بلند شد تا با من احوالپرسی کند و گفت: _ شما باید بست باشین. _ جک بست. دستم را دراز کردم. آن را محکم فشرد. _ استیو بلیک. ویراستار هرالد. بشین جک. توده ای از روزنامه های باز را از روی یکی از صندلی ها جمع کرد و من نشستم. _ منشی ام گفت شما دارین درباره ناپدید شدن دیو آرچر تحقیق می کنین. پلیس هستین؟ جنی این رو نمی دونست. اول فکر کردم دیو درگیر موضوعی شده که داشت در موردش تحقیق می کرد. میدونین، دیو به کارش عشق می ورزید، اما وقتی سر و کله اش پیدا نشد و موعد مقرر تمام شد، خب، اون موقع شک کردم. تلفن در جایی روی میز شلوغ و درهم ریخته ی بلیک زنگ زد. _ بله؟ صدایی از آن سوی خط می شنیدم اما کلمات را نمی فهمیدم."

فهرست

جک بست و خطی در میان ماسه ها در جستجوی عدالت همسر وفادار جسدی در پارکینگ کالیکو و تامی شکاک فراتر از یک نقشه یک امتیاز به نفع تیم خانگی بعضی ها داغش را دوست دارند خوشبختی نقشه

• نویسنده: گروه نویسندگان
• مترجم: سحر قدیمی
• انتشارات: امیرکبیر