کتاب جادوی چپکی 2 (سنگ بکس)

کتاب سنگ بکس دومین جلد از مجموعه ی جادوی چپکی نوشته ی سارا ملانسکی، لورن میریکال و امیلی جنکینز با ترجمه ی مهناز بهرامی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

در مدرسه ی جادوگری دان ویدل دانش آموزان با توجه به استعداد های جادوگری خود، به پنج گروه تقسیم می شوند: پروازی ها که قدرت پرواز دارند و بر اساس پایه ای که درس می خوانند می توانند ارتفاع بیشتری را پرواز کنند، شعله ها که قدرت شعله ور کردن اجسام و کنترل آتش را دارند، تبدیلی ها که می توانند به اشیا و حیوانات مختلف تبدیل شوند، چشمکی ها می توانند با یک چشمک خودشان یا هر چیز دیگری را که بخواهند غیب کنند و کُرکی ها که توانایی ارتباط برقرار کردن با حیوانات را دارند. اما همه ی بچه ها جادویشان معمولی نیست. مثلا نُری که توانایی تبدیل شدن به حیوانات را دارد یا دوستش بَکس که توانایی تبدیل اشیا به سنگ را دارد، بعضی وقت ها جادوهایشان چپکی، یا به قول معلمشان خانم استار، وارونه می شود. چند وقتی است که توی مدرسه اتفاقات عجیبی می افتد. مثلا نُری تبدیل به پَشگُر(موجودی که نصفش پشه است و نصفش گربه) شده و همه از دیدنش وحشت زده می شوند، ولی او هیچ کنترلی روی این مسئله ندارد و یا اتفاقی که برای بکس افتاده ، با این که فقط او توانایی تبدیل همه چیز به سنگ را دارد، ولی قسم می خورد جادوهای سنگی توی مدرسه هیچ ربطی به او ندارد. اوضاع مدرسه به هم ریخته و همه، فقط بچه هایی را که جادوی چپکی دارند مقصر می دانند. بچه های جادوچپکی که دلشان نمی خواهد توی دردسر بیفتند با هم متحد شده و به دنبال مقصر اصلی اوضاع به هم ریخته ی مدرسه می گردند.

 

برشی از متن کتاب

توی کلاس ج. و کمی طول کشید تا بچه سر جایشان بنشینند. خانم استار یک شلوار گشاد قرمز و یک ژاکت فیروزه ای به تن داشت و گفت که حالا وقت خوبی برای تمرین اعتماد است. دانش آموزان همه باید صندلی هایشان را گرد می چیدند و دست هم را می گرفتند. خانم استار یک کوله پشتی پر از آجر به آندرس داد تا به پشتش بیندازد و او را با یک ریسمان پلاستیکی و کِش مانند به صندلی اش بست. با این حال او با صندلی هم چند سانتی متری از زمین بلند شد. خانم استار با لبخند گفت: ((حالا ما توی این گردی یکی یکی دست همدیگه رو فشار می دیم. من دست پِپِر رو فشار میدم، پِپِر دست ویلا رو و همین طور تا آخر. انگار یه جریان برق ما رو به هم وصل می کنه.)) نُری احساس کرد دستش عرق کرده. بَکس هنوز از دفتر پرستار رایلی برنگشته بود. وقتی الیوت دست او را فشار داد، نُری هم دست ماری گُلد را فشار داد. او نگران سنگ های توی سالن بود. وقتی الیوت دستش را فشار داد، او هم دست ماری گُلد را فشار داد. او نگران انتقامی بود که لِیسی کوچولو می خواست از ماری گلد بگیرد. وقتی الیوت دستش را فشار داد، او هم دست ماری گلد را فشار داد. او به یک پاپی با پاهای هشت پایی تبدیل شد. نُری پاپی هشت پایی فکر کرد: زِکی! بازو هام چسبیدن به زمین. هنوز دست بچه ها رو... نه. الیوت و ماری گلد پاهای هشت پایی نُری را ول کردند و بهش زل زدند. ماری گلد پرسید: ((این دیگه چه جونوریه؟)) نُری با خودش گفت: ((ببخشید! ولی ماری گلد نباید بعد از بلایی که صبح سر لِیسی اورد، حالا درباره ی جادوی چپکی بیشتر از این ها مودب باشه؟)) و اینکه: اوه! اون کفش ها چه بوی خوبی می دن. شاید بتونم بجومشون. آره. آره...      

(در فهرست کتاب های پرفروش) نویسنده: سارا ملانسکی - لورن میریکال - امیلی جنکینز مترجم: مهناز بهرامی انتشارات: پرتقال