کتاب جادوی رنگین کمان 7 (هدر پری بنفش)

کتاب هِدِر پری بنفش، جلد هفتم از مجموعه‌ی جادوی رنگین کمان نوشته‌ی دِیزی مِدوز و ترجمه‌ی شادی دبیری با تصویرگری جورجی ریپر توسط انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.

ریچل و کریستی برای گذراندن تعطیلات همراه خانواده هایشان به جزیره‌ی جادوی باران آمده بودند که متوجه شدند جک فراست بد جنس پری های رنگین کمان را جادو کرده و به جزیره‌ی جادوی باران فرستاده است. سرزمین پریان بدون پری های رنگین کمان هیچ رنگی نداشت و مشکلات زیادی به وجود آمده بود. کریستی و ریچل پس از جست و جوهای زیاد، شش تا از پری ها را پیدا کرده بودند، اما هنوز خبری از هِدِر نبود. روز آخر تعطیلات بود و بچه ها باید کم کم برای برگشتن به خانه آماده می شدند. آنها برای آخرین بار به ساحل رفتند تا بادبادک هایشان را هوا کنند در همین حال ریچل حس کرد که نخ بادبادکش کشیده می شود. وقتی بالا را نگاه کرد، در انتهای دم بادبادکش شیئی بنفش و براق دید. با خودش فکر کرد شاید آن چیز بنفش هدر باشد! او به کمک کریستی خیلی سریع بادبادکش را پایین آورد. آنها روبان بنفشی را دیدند که با جوهری نقره ای و براق رویش نوشته شده بود: دنبالم بیایید! بعد نسیم ملایمی وزید و روبان را با خود به هوا برد. بچه ها با خود گفتند که حتما این روبان از طرف هدر است و آنها را پیش او می برد! به همین خاطر هر دو به دنبال روبان راه افتادند تا پری بنفش را پیدا کنند.

داستانی جادوی رنگین کمان در جلدهای مختلف با موضوعات گوناگون به چاپ رسیده است. داستان درباره‌ی کریستی تیت و ریچل واکر است که یک راز مشترک دارند؛ آن ها طی اتفاقی به سرزمین پریان رفته و پری های زیادی را دیده اند؛ در سرزمین پریان هر گروه از پری ها مسئولیتی بر عهده دارند. گروهی به کارهای مربوط به جشن ها را انجام داده و به پری های میهمانی معروفند، گروهی به وضعیت آب و هوایی می رسند و پری های آب و هوا نام دارند و... هر کدام از پری ها برای انجام کارشان یک وسیله‌ی جادویی دارند. اما جک فراستِ بدجنس که دشمن پری هاست، برای این که در کار آن ها اشکال ایجاد کند، اشباح خبیثی را سراغ پری ها می فرستد تا همه چیز را به هم ریخته و ابزار جادویی پری ها را بدزدند. کریستی و ریچل برای کمک به پری ها  کارهای زیادی انجام می دهند که داستان هر جلد را تشکیل می دهد.

فهرست

پیامی روی بادبادک سواری جادویی هفتمین پری ورد جادویی پریان وقت ساختن رنگین کمان است هدیه های مخصوص

برشی از متن کتاب

ریچل و کریستی برگشتند و چشم شان به پیرمردی با موهای سفید افتاد که با مهربانی به آن ها لبخند میزد. ریچل گفت: «بله، خیلی قشنگ است!» کریستی به اسب های چوبی چرخ و فلک که با نوای موسیقی شادی بالا و پایین می رفتند، نگاهی کرد و گفت: «این جا را ببین ریچل! اسب ها، هم رنگ رنگین کمان اند! قرمز، نارنجی، سبز، زرد، آبی، نیلی و بنفش.» ریچل با دقت نگاه کرد و متوجه شد که روی پایه ی اصلی وسط چرخ و فلک، عکسی هست که اسب هایی را به رنگ های رنگین کمان در حال یورتمه رفتن در ساحل نشان می دهد. چرخ و فلک آرام آرام ایستاد و موسیقی قطع شد. آقای گودفلو به بچه هایی که روی اسب ها نشسته بودند،؛ کمک کرد تا پایین بیایند. بعد گفت: «حالا بقیه سوار شوند.» تعداد زیادی از بچه های شاد و شنگول شروع کردند به بالا رفتن از اسب ها. آقای گودفلو که چشم های آبی اش برق می زدند، لبخند زنان به ریچل و کریستی رو کرد و پرسید: «شما دو تا سوار نمی شوید؟»   سواری جادویی کریستی گفت: «ما هم خیلی دل مان می خواهد سوار چرخ و فلک شما بشویم. بجنب ریچل! هنوز دو تا اسب خالی مانده.» و فوری پرید روی یکی از آن ها.اسم اسب با رنگ طلایی روی زین آن نوشته شده بود. کریستی که به زین براق اسبش دست می کشید، گفت: «اسم اسب من، شاهزاده خانم نیلی است.» ریچل هم درست کنار کریستی سوار اسب زیبایی شد که اسمش با رنگ نقره ای روی زینش نوشته شده بود. ریچل گفت: «اسم اسب من هم شاهزاده ای بنفش است.» آقای گودفلو با صدای بلندی گفت: «همه آماده! میله ها را محکم بچسبید.» موسیقی شروع شد و چرخ و فلک شروع کرد به چرخیدن. شاهزاده بنفش و شاهزاده خانم نیلی به آرامی بالا و پایین می رفتند و به سرعت چرخش شان اضافه می شد. ریچل غش غش می خندید. ناگهان منظره های زیبای باغ به سرعت از جلوی چشم شان گذشت و تصویر گل ها و بوته ها محو شد. صدای موسیقی و خنده ی بچه ها یواش یواش قطع شد. قلب ریچل به شدت می تپید. دیگر می توانست اسب کریستی، شاهزاده خانم نیلی را ببیند. احساس می کرد که شاهزاده ی بنفش روی زمین واقعی یورتمه می رود بعد حس کرد نسیم دریایی موهایش را به هم می ریزد. انگار شاهزاده خانم نیلی هم سرش را به سرعت بالا و پایین می برد و چهار نعل روی شن های ساحلی می تاخت. کریستی که طمع شور نمک را روی لب هایش حس  می کرد، داد کشید: «وای! مثل اسب سواری واقعیه...      

(کتاب های زعفرانی) نویسنده: دیزی مدوز مترجم: شادی دبیری تصویرگر: جورجی ریپر انتشارات: زعفران