loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جادوگر دهکده ی سبز

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب جادوگر دهکده ی سبز، به قلم دان مدن و ترجمه ی هایده کروبی در انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

حفاظت محیط زیست در گذشته اهمیت چندانی نداشت. مصرف بیشتر به معنی رفاه بیشتر بود، برای بسیاری از ما سهم آیندگان از طبیعت بی معنی بود. اما فرزندان ما می توانند و باید از کودکی با موضوع های زیست محیطی آشنا شده و حفاظت از آن بخشی از شخصیت در حال شکل گیری آن ها شود. کتاب جادوگر دهکده ی سبز در قالب داستانی کوتاه و جذاب در این زمینه گامی مهم برداشته است. ماجرا از این قرار است که: پیرمردی در دهکده ی سرسبزی زندگی می کرد و عاشق طبیعت بود، ولی اهالی دهکده اصلا به طبیعت اهمیت نمی دادند و با ریختن زباله طبیعت را آلوده می کردند، پیرمرد هر روز گونی به دست راه می افتاد و تا جایی که می توانست زباله ها را جمع می کرد. او که از این تلاش بی ثمره هر روزه اش خسته و ناامید شده بود، به جنگل رفت و به آسمان آبی در بالای درختان نگاه کرد، آهی کشید و گفت: «من دیگر خسته شده ام و نمی توانم ادامه دهم.» ناگهان صدای موسیقی ملایمی در فضا پیچید و همه چیز از حرکت ایستاد. طولی نکشید که پیرمرد احساس کرد می تواند زباله ها را کنترل کند. او با اشاره ی دست زباله را به سمت کسی که آن را انداخته بود برمی گرداند...  و اینجاست که باید ببینیم عکس العمل اهالی دهکده در برابر نیروی خارق العاده ی پیرمرد چه خواهد بود؟ آیا  مردم متوجه اشتباهشان می شوند؟ برای یافتن پاسخ این سوالات، داستان زیبا و پرهیجان جادوگر دهکده ی سبز را دنبال کنید. اگرچه این مجموعه برای کودکان و نوجوانان نوشته شده، ولی مطالعه ی آن می تواند تلنگری برای همه ی ما باشد.


برشی از متن کتاب


با آرامش به سوی جاده به راه افتاد. اتومبیل بزرگ و گران قیمتی از آن جا می گذشت. دست کوچکی از شیشه ی عقب ماشین بیرون آمد و یک کاغذ آبنبات بیرون انداخت. کاغذ در هوا به حرکت درآمد و روی گل های قاصدک افتاد. کاغذ آبنبات در جاده و به دنبال اتومبیل به پرواز درآمد. دختر کوچولوی بی خیالی که روی صندلی عقب نشسته بود، ناگهان احساس کرد که چیزی به صورتش چسبیده است. او سعی کرد کاغذ را از روی صورتش بکند ولی نتوانست. موقع خوردن شام، دخترک دستمالی به دور صورتش پیچید، چون دلش نمی خواست پدر و مادرش کاغذ آبنبات را ببینند و بفهمند که او قبل از غذا آبنبات خورده است. روز بعد، طبق معمول جاده پر از زباله بود اما پیرمرد برای برداشتن زباله نیازی به گونی نداشت. به سادگی به تمام زباله ها از جمله قوطی های کنسرو، بطری ها و جعبه ها اشاره کرد و این زباله ها را به طرف کسانی که آن ها را ریخته بودند می فرستاد. یعنی همان کاری که با کاغذ آبنیات کرده بود. این کار خیلی آسان تر از بالا بردن زباله ها از تپه بود و پیرمرد هم خوشحال بود. اما دیگران که زباله هایشان را بیرون می ریختند، ناراحت بودند. آقای بی نظم تازه از سرکار برگشته بود که وقتی در را باز کرد و وارد خانه شد، قوطی نوشابه ای به پشت کردنش خورد و به آن چسبید. وقتی یک ته سیگار سوخته به بازوی آقای سیکاری رئیس کارخانه ی سیگار مرگ آور چسبید، او از تعجب کم مانده بود شاخ درآورد. دکتر شفابخش تنها دکتر دهکده ی سبز بود. آن شب تعداد زیادی از مردم با لباس های عجیب و غریب در اتاق انتظار مطب دکتر منتظر بودند. آن ها سعی کردند چیزهایی که به لباس یا بدنشان چسبیده بود، پنهان کنند. دکتر شفابخش با دیدن تک تک مریض ها نگران شد و گفت: «من تا بخه حال چنین چیزی ندیده ام، ممکن است این بیماری واگیردار باشد!»

  • حفظ محیط زیست
  • از سری کتاب های نردبان
  • نویسنده: دان مدن
  • مترجم: هایده کروبی
  • انتشارات: فنی ایران


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جادوگر دهکده ی سبز" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل