loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جاده کمربندی - آنری بوشو

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب جاده ی کمربندی اثر آنری بوشو و ترجمه ی روح انگیز مهرآفرین توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی داستان، پیرمردی با تجربه و سرشار از خاطرات پرفراز و نشیب است که به روایت زمان حال و گذشته ی خود و هم چنین اطرافیانش برای مخاطب می پردازد. "پولین"، عروسش، به بیماری سرطان مبتلاست و در بیمارستان بستری می باشد. این زن به دلیل شیمی درمانی موهای سرش را از دست داده و از این مساله به شدت رنج می برد و همواره با امیدی که دوستان و آشنایانش به او می دهند، سعی در مهار سرطان داشته و سر سختانه با آن می جنگد. پیرمرد قصه هم زمان که به شرح حال پولین و وضعیت ناگوارش می پردازد، خواننده را با یکی از دوستان قدیمی اش به نام "استفان"، مردی بیست و هفت ساله آشنا کرده که روح او را با خود به گذشته های دور زندگی اش می برد؛ هنگامی که وی در بحبوحه ی جنگ، با استفان سخت کوش و قوی آشنا شده و رابطه ی دوستانه اش را با این مرد جوان آغاز کرده است. وی از تاثیراتی که استفان بر طرز نگرش و افکار و زندگی اش داشته، سخن گفته و در ادامه، نحوه ی قتل این مرد جوان را شرح داده و روایتی پر کشش را به مخاطب ارائه می کند.


برشی از متن کتاب


در حالی که مترو مرا به سوی ایستگاه فور دو اوبرویلیه می برد تا در آن جا به مقصد بویینی سوار اتوبوس شوم، به خانواده ام در دوران کودکی فکر می کنم. خانواده و سال های درازی که پشت سر گذارده ام، به ویژه برای پولین وقتی که با هم در بیمارستان صحبت می کنیم، جالب است. ریشه ها، رابطه های در هم تنیده، روش زندگی قوم و تباری که شوهر و پسر کوچکش اغلب ناخودآگاه با آن پیوندی عمیق دارند و او نیز با آن ها وصلت کرده. درمان سرطان موجب از دست رفتن موهای پول شده. اغلب با دیدن او، که تا این حد نگران درست ایستادن کلاه گیسش است، فکر می کنم، چقدر باید از دیدن سر بی مویش رنج کشیده باشد. آیا استفان هم، اگر زنده بود، اگر در 1944 به دست نازی ها به قتل نرسیده بود، کچل می شد؟ من همیشه او را همان طور بیست و هفت ساله خواهم دید، و در خاطره ام هرگز زمان بر او نمی گذرد. به نظرم می رسد که او با چشم های آبی آبی، موهای بور، قد بلند، و لبخند کم رنگش، خجالتی نه، خویشتن دار، مرد عمل، با من وارد اتاق می شود. در 1940 با او آشنا شدم، در انبار تخلیه ی پس مانده های جنگ. حرفه اش مین یابی بود، اما با کارهای انبار به خوبی آشنا بود. و چیزی نگذشت که انبار ما را مدیریت می کرد. وقتی انبارها ساماندهی شد، سرگروه اردوی آموزشی مدیران انبارها در سال 1941 در ناحیه ی موزان شد. هر وقت فراغتی داشت به سراغ صخره نوردی در نقاطی می رفت که صخره ها نهرها را احاطه می کنند، چون از وقتی جنگ شده بود دسترسی به کوه های آلپ یا کوهستان های دیگر ممکن نبود. من فهمیدم که کوهنورد بسیار خوبی است و در نوردیدن کوه ها و صخره ها و یخچال ها عشق زندگی اش بود. روزی به من پیشنهاد کرد که با هم از کوه بالا برویم. ترن کوچکی ما را به نزدیکی یک مجموعه صخره، با چندین تخته سنگ برای نوردیدن برد. از ساکش طنابی حلقه ای بیرون آورد و آن را به دور گردنش انداخت. ما تا پای صخره می رویم. او با گردنبند طنابی اش فروتن و در عین حال با شکوه به نظر می رسد. برای بالا رفتن دستورالعمل لازم است، آموزش، و فورا دلم می خواهد آن را از او فرا بگیرم. صخره ای که او اولین بار مرا به نوردیدن آن وا داشت به خوبی به یاد می آورم. سخت تحت تاثیر موقعیت هستم زیرا همیشه سر گیجه داشته ام. توضیح زیادی به من نمی دهد. جز طرز در دست گرفتن طناب و این که چطور باید آن را در فنری که به چند پیچ قلابدار بسته شده بلغزانم. برای باقی قضایا به من می گوید: «مثل من بکن» او را نگاه می کنم در حالی که از کوچکی فضایی که برای قرار دادن پایش یا گرفتن دستش نیاز دارد شگفت زده ام. این برای من غیر عملی به نظر می رسد، طناب را رها می کنم، آن را می لغزانم، اما می توانم در جایی که ...

  • نویسنده: آنری بوشو
  • مترجم: روح انگیز مهرآفرین
  • انتشارات: نیلوفر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جاده کمربندی - آنری بوشو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل