loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تورفین وایکینگ مهربان و اسکاتلندی های ضایع - هوپا

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
99,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب و اسکاتلندی های ضایع، جلد سوم از مجموعه ی تورفین وایکینگ مهربان اثر دیوید مک فیل، ترجمه ی عذرا جوزدانی و تصویرگری ریچارد مورگان از نشر هوپا به چاپ رسیده است.

در داستان این جلد وایکینگ ها به اسکاتلند حمله کرده اند و تورفین به یکی از شهرها رفته تا مردم آن جا را سرگرم کند و با پیغام او بقیه ی افراد قبیله به آن شهر حمله ور شوند. هارولد به همراه دیگر افرادش در جنگلی نزدیک آن شهر پنهان شده اند و منتظر پیام تورفین هستند، اما ساعت ها گذشته و هیچ خبری از تورفین نشده بنابراین آن ها تصمیم می گیرند به شهر حمله کنند. زمانی که وایکینگ ها به شهر می رسند متوجه می شوند مردم شهر از مهربانی و خوش خلقی تورفین خوششان آمده و مشغول جشن و پایکوبی هستند و بقیه ی افراد را هم به جشن دعوت می کنند. پس از جشن آن ها به جنگل برمی گردند و برای روز بعد تورفین، ولدا که یک دختربچه است و اُسوالد دانای قبیله ی ایندگار را که بسیار پیر است در جنگل باقی می گذارند و خود برای حمله به شهر دیگری می روند. در همین زمان عده ای اسکاتلندی به جنگل حمله می کنند و تورفین، ولدا و اُسوالد را به اسارت می گیرند و آن ها را با خود به قلعه شان می برند و ... .

مجموعه ی تورفین وایکینگ مهربان مجموعه ای است طنزگونه که در هر یک از جلدهای آن پسر بچه ی کوچکی که تورفین نام دارد و پسر هرولد رئیس قبیله ایندگار است، ماجرایی را رقم می زند. او برخلاف دیگر وایکینگ ها به هیچ عنوان روحیه ی خشنی ندارد و هیچ علاقه ای به جنگجویی و خون ریزی ندارد و دوست دارد با بقیه انسان ها و مردم دیگر سرزمین ها دوست باشد. این روحیه ی او به مذاق هیچ یک از هم قبیله ای هایش که حمله و غارت را ترجیح می دهند، خوش نمی آید و هر بار با این رفتار تورفین اتفاقی عجیب رخ می دهد که ماجراهای هر جلد را می سازد. این اثر برای گروه سنی 8 تا 12 سال مناسب می باشد.


برشی از متن کتاب


فصل ششم وقتی به قلعه رسیدند، تازه فهمیدند چه جای وحشتناکی است. دیوارهای قلعه خراب و ویران بودند و بیشتر پنجره هایش تخته کوب شده بودند. پرچم رانلد بالای برج و باروی قلعه برافراشته بود، یک گرگ قرمز با پس زمینه ای سیاه. پایین گرگ هم این شعار به چشم می خورد: وقت خشونت است از سوراخ های بزرگ توی سقف و صدای همهمه ی کبوترها معلوم بود که قلعه پر از کبوتر است. تورفین پرسی را صدا کرد و گفت: «نگاه کن، توی این قلعه یک عالمه دوست پیدا می کنی.» پرسی انگار سرش را به نشان موافقت تکان داد. بعد هم پرواز کرد به طرف سقف. کبوترهای دیگر برای خوشامد گفتن بهش بق بقو کردند. گروه نظامی از دروازه ی قلعه وارد شدند و به محوطه پا گذاشتند. داخل قلعه هم، درست اندازه ی بیرونش، سیاه و کثیف بود. مردها راه افتادند توی محوطه. به نظر می آمد تنها کارشان توی قلعه، ساختن شمشیر و نیزه توی کوره بود. وینک، اسوالد را از پشتش هل داد پایین و انداخت روی زمین و نالید: «آخ، دارم می میرم.» اسوالد بلند شد، خودش را تکاند و آب بینی اش را بالا کشید: «خوب، بدترین روش سفرکردن همین بود.» گروهی از زن ها که جلوی در ورودی نشسته بودند، مسخره شان کردند. یکی شان که موهای قرمز و لپ های سرخ داشت، فریاد زد: «مردهای شجاعمون برگشتن.» یکی دیگر که شالی پشمی روی شانه هایش انداخته بود، فریاد زد: «این دفعه برامون چی آوردین؟ غذا؟ آذوقه؟ نه، فکر نمی کنم.» رانلد خیره به زن نگاه کرد و گفت: «از اون بهتر. مگی! چندتا مهمون وایکینگ داریم که یکی شون پسر رئیس وایکینگ هاست.» مگی که در نبود رانلد رئیس قلعه بود، گفت: «چه عجب. می شه بگی وقتی شما بیرون ول می گردین و پیرمرد و بچه می دزدین، چطوری باید از محصولاتمون مواظبت کنیم و قلعه رو تعمیر کنیم.» تورفین رو کرد به یکی از افراد رانلد و گفت: «ببخشید آقا، ممکنه به من بگین زمین تنیس کجاست؟» مرد که انگار بهش توهین شده باشد گفت: «اینجازمین تنیس نداره، بچه» تورفین گفت: «آه عزیزم، مایه ی آبروریزیه. پس چه سرگرمی هایی بهمون پیشنهاد می کنین؟ بولینگ یا کروکت؟» رانلد غرید: «بسه دیگه. زندانی ها رو به تالار بزرگ ببرین.» تالار بزرگ لخت و عور بود. فقط چندتاپرده اینجاو آنجایش آویزان بود که رویشان تصاویری از نبردهای خونین به چشم می خورد. بعضی هایشان صحنه هایی از نبرد قبیله ای مک رانلد با وایکینگ ها را نشان می داد و از قرار معلوم، وایکینگ ها شکست خورده بودند. سه زندانی مقابل تخت رئیس قبیله به زانو افتادند. رانلد خودش را روی تخت انداخت و به تورفین نگاه کرد که با خشنودی اتاق را برانداز می کرد و لبخند می زد. تورفین گفت: «چه پرده های خوش نقش و نگاری! بافنده شون واقعا روح نبرد رو درک کرده.» رانلد با عصبانیت گفت: «سخنرانی بسه، پسربچه ی فضول.» بعد ادامه داد: «باید یک نامه برای پدرت بفرستیم و ازش باج بخواهیم. حالا چی داری که بگی؟» ولدا قبل از اینکه نگهبان ها او را سرجایش بنشانند، داد زد: «با این کارها هیچی گیرتون نمی آد، اسکاتلندی های کثیف و فاسد.»    

(تورفین وایکینگ مهربان 3) (به همراه کارت بازی) نویسنده: دیوید مک فیل مترجم: عذرا جوزدانی انتشارات: هوپا

دیوید مک فیل


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تورفین وایکینگ مهربان و اسکاتلندی های ضایع - هوپا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل