loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تب مژگان | حدادپور جهرمی

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
110,000 تومان
* تنها 2 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب تب مژگان اثر محمدرضا حداد پور جهرمی

"تب مژگان" رمانی جذاب و خواندنی با محتوای مستندی واقعی از فرقه ی بهائیت است که از سرگذشت تلخ دختری جوان و گرفتار در دام فرقه ی بهائیت روایت می کند.

ماجرای داستان، از جایی شروع می شود که گروهی تحقیقاتی، جهت رمز گشایی معمای پیش آمده برای دختر قصه، فعالیت های خود را آغاز کرده و وقایع آن را تشریح می کنند. "مژگان" دختری 19 ساله می باشد که به همراه پدر، مادر و برادر کوچکترش "آرمان" زندگی می کند؛ با ذکر این مساله ی مهم که پدرش درحال انجام تحقیقاتی گسترده در زمینه ی فرقه ی بهائیت بوده و دقیقا همین موضوع خانواده ی او را درگیر توطئه هایی ویران گر و خانمان سوز می کند.

در خانواده ی او، همه چیز طبق روال عادی و با آرامش محض سپری می شود تا این که روزی از روزها طبق نقشه ای از پیش طراحی شده، مادر خانواده توسط فرقه ی بهائیت کشته شده و مژگان نیز با ماده ای خطرناک بیهوش می شود؛ ماده ای که بعدها، مدام او را به تب های دردناک و شدیدی گرفتار کرده و هر از گاهی باعث بیهوشی کامل او می گردد. پس از این واقعه ی دردناک، مژگان به دلیل غم از دست دادن مادر، دچار افسردگی شدیدی می شود به حدی که تا دو روز بعد از آن، حتی نمی تواند سخن بگوید؛ عمق فاجعه در سه روز بعد از این حادثه رخ می دهد؛ مژگان از خانه فرار کرده و کسی خبری از او ندارد تا این که دو روز دیگر، با حالتی کاملا عادی به خانه بازگشته و در ادامه، اتفاقاتی غیر منتظره و نا به هنجار برای او و برادرش پیش می آید، اتفاقاتی که ذهن مخاطب را به خود جلب کرده و او را تا پایان با خویش همراه می سازد.

کتاب تب مژگان اثر محمدرضا حداد پور جهرمی توسط انتشارات مصلی به چاپ رسیده است.


برشی از متن کتاب


خیلی وقت نبود که از ماموریت برگشته بودم، سه روز مرخصی داشتم. مثل پروانه دور بچه ها و خانمم می گشتم، بلکه نبودن این دو سه ماه را یه جوری از دلشون در بیاورم. وقتی از ماموریت های لبنان برمی گردم، حداقل تا دو هفته دپرسم و طول می کشد که خودم را جمع و جور کنم. بالاخره مرخصی هم تموم شد و به اداره برگشتم. خدا «عمّار» را حفظ کند، معمولا در غیاب من، وظایف من را هم به دوش می کشد؛ اما وقتی این بار دیدمش، خیلی دمق بود! جریان پرونده ای را برام تعریف کرد که حال هر دوی ما خیلی گرفته شد، عمار پوشه ی بزرگی را باز کرد و شروع کرد: «محمد جان! اوایل سال 92 بود که خانواده ای در شیراز، خبر گم شدن دخترشان را به پلیس اعلام و به خاطر وضعیت روحی بدی که آن دختر داشت، ابراز نگرانی شدید کردند. علت این وضعیت بد روحی، مرگ مادر دختر بود که دقیقا سه روز قبلش رخ داده و دختر به خاطر شدت اندوه، دو روز زبانش بند آمده بود و قادر به صحبت کردن نبود. صبح روز سوم، دختر را در رختخوابش ندیدند و بسیار آشفته و نگران، به نزدیک ترین اداره ی آگاهی محل مراجعه کرده و گزارش مفقود شدن او را دادند. این گم شدن، حدود دو روز طول کشید؛ وضعیت خانواده بسیار بد و بدتر می شد، تا این که دخترک، که نامش «مژگان» بود و حدودا 19 سال سن داشت، به خانه مراجعه کرد و همه را از نگرانی در آورد. آن چه باعث بهت بیش تر همه اعضای فامیل و خانواده شد، این بود که مژگان، برخلاف حدودا یک هفته ی گذشته، هم حرف می زد و هم آرامش خاصی در صدایش بود و هم قشنگ گریه می کرد و در خودش نمی ریخت.» عمار، پرونده ای حدودا 800 صفحه ای را روبه رویم گذاشت که حتی تمام جزییاتش را در طول حدود پنجاه روز اخیر در آورده بود، در پرونده آمده بود که: «علی الظاهر همه چیز عادی بود و خیلی طبیعی میگذشت، مژگان غذا می خورد، راه می رفت، می نشست. حرف می زد، ابراز عواطف می کرد و حتی می بوسید، در آغوش عزیزانش می رفت، خلاصه وضعیت طبیعی حاکم بود. در این میان، هر از گاهی، با تلفن هم حرف می زد و با بعضی دوستانش رابطه داشت و به منزلشان می آمدند، دوستانی که قبلا به آن جا نمی رفته و پدر و برادر کوچکش آن ها را نمی شناختند. تا این که حدودا پس از ده روز، هنگام نهار، حال مژگان دوباره بد شد و تب شدیدی بدن او را فرا گرفت. نمونه ی این تب را در طول این ده روز، حدودا سه چهار بار تجربه کرده بود. مخصوصا شب اولی که مادرش را خاک سپاری کرده بودند. تب مدام در حال شدت یافتن بود و عمه ها و پدر و برادر کوچکش که «آرمان» نام داشت، بسیار نگران وضعیت او بودند. می ترسیدند که خدا نکند تشنج کند؛ چون تب وقتی زیاد باشد، سبب تشنج شده و تمام اعضا و جوارح فرد، از حیطه کنترلش خارج شده و وضعیت بدتری را به وجود می آورد. دکتر که در همسایگی آن ها زندگی می کرد، فورا بالای سر مژگان حاضر شد و پس از بررسی و معاینه، فقط گفت: «تب بی مادری است، خدا به او صبر بدهد. دارو و درمان ندارد، باید بگذرد، باید زمان بگذرد. به مژگان فرصت بدهید، دختر مقاومی است. اگر بخواهید می توانم به او آرام بخش بزنم...

نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی انتشارات: مصلی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تب مژگان | حدادپور جهرمی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل