loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تباهکار - فرشته تات شهدوست (3 جلدی)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب تباهکار (سه جلدی) به قلم فرشته تات شهدوست در نشر پوپا به چاپ رسیده است.

کتاب "تباهکار"، رمانیست سه جلدی که اثر حاضر، جلد اول آن است و حکایتی مهیج و پرکشش را برای مخاطب روایت می کند. شخصیت اصلی داستان، "اهورا افشار"، مردی جوان، مجرد، جدی و صاحب نام و پرقدرت در محل زندگی اش می باشد و تمامی اهالی او را حمایت می کنند. وی صاحب یک هتل بزرگ است و آن را به تنهایی مدیریت نموده و رستورانی نیز دارد که آقای "سرمدی"، در مالکیت آن، با او سهیم می باشد؛ "مهشید"، دختر سرمدی، به اهورا علاقه مند بوده و همواره با بهانه تراشی های پی در پی و مختلف سعی بر این دارد تا با او ارتباط برقرار کرده و ملاقاتش کند. ولی اهورا فقط به دلیل شراکتش با پدر این دختر، با وی دیدار کرده و به شدت از مهشید متنفر است. "رها"، یکی دیگر از شخصیت های داستان، دختری جوان و زیبا، خواهر اهورا می باشد که در عشقی دو طرفه، به پسری به نام "ماهان" دل بسته و خواهان ازدواج با اوست. اما "اهورا" بنابر شناخت خود نسبت به سابقه و نیت باطنی و بد ماهان، سرسختانه با این عشق و ازدواج مخالفت کرده و همواره خواهرش را برای داشتن این احساس عاشقی سرزنش می کند. در ادامه نویسنده، ماجرای پر فراز و نشیب این دو دلدادگی را به گونه ای جذاب و خواندنی تشریح نموده و خواننده را مجذوب داستان خویش می سازد.


برشی از متن کتاب


گوشی را با خشونت روی میز پرت کرد. چیزی نمانده بود از عصبانیت کل رستوران را با خاک یکسان کند. کتش را از روی صندلی چنگ زد و سوئیچ را از روی میز برداشت؛ گوشی اش را با دقت چک کرد. هیچ تماسی از او نداشت! در کسری از ثانیه خشم درونش به جنونی بدل شد که آن لحظه بی شک می توانست دنیا را هم به آتیش بکشد! در را به شدت باز کرد و از دفتر مدیریت بیرون زد. منشی که آرام پشت میزش نشسته بود با ترس از جای پرید و نگاهش کرد! با دو قدم بلند سمتش هجوم برد. مشتش را محکم روی میز کوبید و داد زد: اردلان کجاست؟ گویی دخترک از فرط وحشت قدرت تکلمش را از دست داده بود. به شدت می لرزید. لب هایش بی هدف باز و بسته می شدند، ولی صدایی از دهانش خارج نمی شد. با لکنت فقط توانست واژه ی قربان را زمزمه کند! عصبی میان موهایش دست کشید و زیر لب غرید: مگه با تو نیستم؟ زل نزن تو چشمام که لالمونی بگیری. جواب منو بده. دختر ساکت بود و می لرزید. رنگش پریده بود. اهورا لب هایش را با خشم روی هم فشار داد و نفس زد: امروز تکلیف همه تونو معلوم می کنم. پول یامفت می گیرین که لال بازی در بیارین؟! صدای گریه ی دخترک روی اعصابش بود! کم مانده بود روانی شود! بی توجه به اطرافش سمت در خروجی راه افتاد! دستش روی دستگیره بود که صدای اردلان را شنیدم. کتی که در دستش مشت شده بود را میان پنجه هایش فشرد و دستگیره را رها کرد. حس کرد حجم سنگینی از اکسیژن را به ریه هایش می کشد و حالا برای بازدم آن احساس خفگی می کند! - داشتی دنبال من می گشتی؟! از پشت بازوی اهورا را گرفت که با خشم سمتش چرخید. دستش را محکم تخت سینه ی اردلان کوبید و داد زد: - کدوم گوری قائم بودی بی شرف؟! گندکاریای داداشتو نتونستی پاک کنی افتادی دنبال سوراخ موش؟! مات و مبهوت به صورت سرخ شده از حرص و عصبانیت اهورا نگاه می کرد. دستانش را تسلیم وار بالای سرش نگه داشت. - چرا داغ کردی مرد حسابی؟! اتفاقی نیفتاده که! فقط ... اهورا که سمتش یورش برد و یقه اش را چنگ زد اردلان زبان به کام گرفت! سینه به سینه ی او بی توجه به مشتری ها فریاد زد: - فقط می خوام یه بار دیگه از من حساب پس بگیری اون وقته که مرده و زنده اتو میارم جلوی چشمت مرتیکه. حالیته چی می گم؟ اردلان با چشمان از حدقه بیرون زده نگاهش می کرد. اهورا دندان سایید و همان طور که یقه ی او را میان پنجه هایش مشت کرده بود انگشت اشاره اش را به گردنش فشار داد و تهدیدوار به چشمان اردلان زل زد. صورتش را جلو برد. رنگ از رخ اردلان پریده بود. زیر لب با خشم غرید: - اگه یه روز ... فقط یه روز از عمرم باقی مونده باشه با تو و اون کلاش بی همه چیز، کاری کنم که روزی هزار بار از زنده بودن تون پشیمون بشید و بگین غلط کردم! قسم می خورم ...  

نویسنده: فرشته تات شهدوست انتشارات: پویا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تباهکار - فرشته تات شهدوست (3 جلدی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل