کتاب تار موی خرس (داستان های مثل آباد)

کتاب تار موی خرس نوشته ی سعید رزاقی توسط انتشارات موسسه فرهنگی منادی تربیت به چاپ رسیده است.

این کتاب جلد چهارم از مجموعه کتاب هایی با عنوان " داستان های مثل آباد " می باشد. ضرب المثل های فارسی همیشه زیبا و دلنشین بوده اند و همواره درس های زیادی در آن ها نهفته است. مثل ها نمونه هایی مشخص و برجسته از فرهنگ عامیانه اند که گاه در نثری کوتاه و آهنگین و گاه در مصرعی یا بیتی به شکلی فشرده نمود می یابند. بسیاری از این ضرب المثل ها چکیده ی یک تمثیل مفصل یا یک داستان بلند عامیانه اند، که در کوتاه ترین و زیبا ترین شکل ممکن بروز یافته و بر زبان خاص و عام جاری اند. آشنایی کودکان و نوجوانان با ریشه ی ضرب المثل ها می تواند به استفاده ی درست از آن ها در سنین بزرگسالی بیانجامد. در این کتاب با زبانی داستان گونه و با کمک گرفتن از تصاویر زیبای رنگی به بیان برخی از مثل های رایج سرزمین کهن عزیزمان می پردازیم. زبان این داستان ها به تناسب قدرت درک کودکان و نوجوانان ساده شده است و در بیان متن داستان از شیوه ی " کمیک استریپ " استفاده شده است. داستان تصویری یا کمیک استریپ به مجموعه ای از نقاشی های دنباله دار می گویند که شرح روایت و بیان ماجراهایی را به زبان تصویرهای متوالی و با استفاده از دیالوگ روایت می کند.

عناوین مثل های آمده در این کتاب عبارت است از:

تار موی خرس، مراد از این ضرب المثل این است که اشخاص خسیس که به هیچ کس، هیچ چیز نمی دهند، کوچک ترین چیزی که از آن ها به دیگران می رسد با ارزش جلوه می کند.

مار از پونه بدش میاد دم لونه ش سبز می شه، هر وقت کسی دوست نداشته باشد کسی را ببیند با دیدن بی موقع او از این مثل استفاده می کند.

کبک سرش را زیر برف می کند، این مثل در مورد کسانی به کار می رود که وقتی خطایی انجام می دهند احساس می کنند کسی متوجه آن ها نمی شود، در صورتیکه دیگران اشتباه او را می بینند، خودش است که اشتباهش را نمی بیند.

عاقبت گرگم تو بودی، این مثل در مورد کسانی به کار می رود که بدون فکر و از روی ظاهر به دیگران اعتماد می کند و در عاقبت چوب این اعتماد بیجا را می خورد.

مار در آستین پرورش دادن، محبت کردن به کسانی که در نهایت زیان می رسانند.

 

برشی از متن کتاب

تار موی خرس عسل! جونمی جون! یه کندو پر از عسل های خوشمزه!! خیلی شیرینه! خیلی خوشمزه اس! ای وای! این مزاحم دیگر از کجا رسید؟! سلام رفیق قدیمی! خیلی، خیلی گشنمه! چیزی برای خوردن نداری؟؟ نه! ندارم. خیلی خوب! باشه! قربونت! من دیگه دارم می رم، کاری نداری؟ خیر پیش! هر چه سریع تر باید بخورمش چون که الان ممکنه یکی دیگه برسه. ساعتی بعد...از قدیم و ندیم گفتن ماهی سرشار از امگا 3 هستش!! اه! بازم که یه مزاحم دیگه! ببینم! بوی ماهی تازه به دماغت نمی خوره؟ نه! من که بویی حس نمی کنم! باشه! پس شاید اشتباهی فکر کردم. پس فعلا...تا دیدار بعدی! آره، آره! تا دیدار بعدی! قوورت! زودتر بخورمش تا مزاحم بعدی نیومده! ساعت خواب! آقا خرسه سلام! مزاحم خوابت شدم؟ یه ذره از موی تنت رو می خواستم!! چی؟! موی تن من!! اصلا موی من رو برای چی می خوای؟ مگه تن خودت مو نداره؟! نخیر! من همه ی موهای تن خودم رو لازمشون دارم! باشه...ولی...اهه! اون جارو ببین! اون کندوی عسل که پشت سرته رو ببین! هان؟!...کو؟!...کجاس؟!...آخ! دردم اومد! موی منو می کنی دیوونه! مگه مرض داری؟! آخه...راستش رو بخوای...از همه شنیده بودم تو موجود خسیسی هستی! و با بقیه سر اینکه یه مو از تو بکنم و براشون ببرم، شرط بسته بودم! و حالا که شرط را بردم، می توانم جلوی بقیه پز بدهم که فقط من تونستم...حالا طوری نشده که! خیلی سخت نگیر!! فقط یه دونه موی ناقابل بود...اصلا اگر راضی نیستی بیا بهت پسش میدم!! غررررر!! الان من هم همه ی موهای بدنت رو می کنم!!

(از مجموعه داستان های مثل آباد - جلد چهارم) نویسنده و تصویرگر: سعید رزاقی انتشارات: موسسه فرهنگی منادی تربیت