loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تاج نیمه شب 2 (تاج و تخت شیشه ای 2)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب تاج و تخت شیشه ای بخش دوم از جلد دوم مجموعه ی تاج نیمه شب، اثر سارا جی. ماس با ترجمه ی فرنام خسروی از سوی نشر باژ به چاپ رسیده است.

پادشاه ظالم و قدرت طلب ریفت هولد که همیشه در حال جنگ برای کشور گشایی بود سال ها قبل در یکی از لشکرکشی هایش به سرزمین ایلوی، موفق به تصاحب آن جا و به اسارت گرفتن دختر پادشاه آن سرزمین شده بود. نهمیا یکی از آنها بود؛ او سال ها قبل هنگامی که دختر بچه ای بیش نبود به عنوان اسیر به قصر شیشه ای ریفت هولد آورده شد. پادشاه به نهمیا محبت خاصی پیدا کرده و او را در کنار دیگر فرزندانش بزرگ کرد.

بعد از گذشت سال ها او دختر جوان زیبایی شد و مورد توجه همه قرار گرفت. سلینا دختر شجاع و جسوری که طی مسابقه ای لقب  قهرمان پادشاه را به دست آورده و مسئول محافظت از تاج و تخت سلطنتی  بود، رابطه ای دوستی عمیقی با شاهدخت داشت. یک روز به پادشاه خبر رسید که پیغامی برای نهمیا آمده که در آن او را تهدید به مرگ کرده اند. پادشاه به کیال فرمانده ی گارد سلطنتی که همسر سلینا نیز بود، دستور داد که هیچ کس از این موضوع باخبر نشود، تا هویت شخصی که برای شاهدخت پیغام فرستاده مشخص شود.

سلینا مجبور بود دائما برای انجام ماموریت از قصر خارج شود. در یکی از همین ماموریت ها، توسط دوستش راچر که از تمام اخبار قصر باخبر بود، متوجه پیغام تهدید آمیزی که برای شاهدخت آمده بود، شد. سلینا با نگرانی به قصر بازگشت تا از جان بهترین دوستش محافظت کند. اما زمانی که به اتاق شاهدخت رسید با بدن غرق در خون دوستش روبرو شد و با دیدن این صحنه دنیا پیش چشمش تیره و تار شد. او اصلا نمی توانست مرگ نهمیا را باور کند. مدت ها به خاطر این موضوع بیمار شد و بعد از بهبودی دیگر به هیچ چیز جز یافتن و نابودی قاتل شاهدخت فکر نمی کرد و ... واقعا چه کسی از مرگ شاهدخت سود می برد؟ آیا قهرمان پادشاه موفق به گرفتن انتقام خون بهترین دوستش می شود؟ ...

 


برشی از متن کتاب


سلینا لبخند ترسناکی زد و در حالی که به سمت در ورودی بر می گشت، کلاه را روی سرش کشید. مورت ادامه داد: «هر جایی که داری می ری، هر کاری که داری می کنی، اگه شمشیر خدایان رو از این جا ببری بیرون، به اون بی احترامی می کنی. نمی ترسی خدایان را عصبانی کنی؟» سلینا فقط به آرامی خندید و بعد راه افتاد که از پله ها بالا برود. هر قدمی که برمی داشت، سبک و سنگین می کرد؛ چرا که داشت به شکارش نزدیک و نزدیک تر می شد. وقتی دریچه ی فاضلاب را می کشید تا بازش کند، حسی سوزناک در بازو هایش احساس کرد. دریچه ی قدیمی را آن قدر چرخاند نا کاملا بالا آمد. کثافت از آن چکه می کرد و پایین تر، اب به طرف فضای باز بیرون جریان می یافت. تکه ای سنگ شکسته را توی رودخانه آن طرف طاق انداخت و به دنبال صدای نگهبانان، گوش هایش را تیز کرد. صدایی نمی آمد. نه خراش زره ای و نه زمزمه ای هشدار آمیز. قاتلی نهمیا را کشته بود؛ قاتلی که امیال کثیفی داشت و می خواست به بدنامی شهره شود. با چند سوال ساده می شد گریو را پیدا کرد. داماریس را مجکم بسته بود پشتش. دست انداخت و سنگ های دیوار قلعه را گرفت. در و دیوار تاب خورد و از پهلو خزید و رد شد. وقتی به کرانه ی رودخانه رسید و روی زمین منجمد فرود آمد، حتی به خودش زحمت نداد نگاهی به بالا بیندازد و قلعه را ببیند. سپس در تاریکی شب ناپدید شد. سلینا مخفیانه در خیابان ریفت هولد پیش می رفت. موقع عبور از کوچه های نیمه تاریک هیچ صدایی از او در نیامد. پاسخ مدنظرش را فقط یک جا می یافت. گنداب و چاله های مدفوع، پایین هر پنجره ای از منطقه ی فقیر نشین بود و خیابان های سنگفرش در اثر چندین زمستان سرد و خشن، پر از چاله شده و از ریخت افتاده بود. ساختمان ها به یکدیگر تکیه زده بودند. بعضی هایشان آن قدر درب و داغان بودند که فقیرترین ساکنان شهر هم رهای شان کرده بودند. در بیشتر خیابان ها، میخانه ها پر بود از افراد مست و هر کس دیگری که در پی آسودگی خاطری موقت از زندگی فلاکت بارش بود. مرد گوشه ی پیشخوان را محکم گرفت و به آرامی گفت: «تو ... برگشتی.» سرهای بیشتری به طرفشان چرخید. «فرار کردی.» پس مرد او را شناخته بود. سلینا در این فکر بود که مالکان جدید این جا به خاطر کشتن یوان جین، از او کینه ای به دل گرفته اند یا نه. و در صورتی که بخواهند دعوایی راه بیندازند، چند تا جسد باید بر جا بگذارد. به خاطر کاری که می خواست امشب انجام بدهد، تا همین الان هم قوانین بسیاری را شکسته و از خطوط قرمز زیادی رد شده بود. سلینا رو به مرد گفت: «به دنبال مردی آمده ام. مردی که این اواخر به خاطر کشتن شاهدخت ایلوی کلی پول به دست آورده. اسمش گریوه، می خوام بدونم کجاست.» صدایش خش دار و تو خالی بود. صورت متصدی از قبل هم رنگ پریده تر شد. «من هیچی نمی دونم.» سلینا دستش را توی جیبش کرد و مشتی از طلا و جواهرات باستانی بیرون آورد. الان دیگر همه ی چشم ها به آن ها خیره شده بود.        

نویسنده: سارا جی.ماس ترجمه ی: فرنام خسروی انتشارات: باژ


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تاج نیمه شب 2 (تاج و تخت شیشه ای 2)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل