loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تابستان دیوانه - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب تابستان دیوانه نوشته ی ریتا ویلیامز گارسیا و ترجمه ی بیتا ابراهیمی از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

تابستان دیوانه، داستان خنده دار و ناراحت کننده ی سه دختر است که همراه پدر و مادر بزرگشان مامی تپل زندگی می کنند. مادرشان، در کودکی آنها را ترک کرده، حالا با گذشت هفت سال از رفتن مادر، "دلفین" که یازده ساله شده به همراه دو خواهر کوچکترش و به اصرا پدر، برای دیدن مادرشان به آکلند کالیفرنیا می روند. مامی تپل در این سالها همیشه از بدی ها و بی احساسی های سسیل، برای دخترها تعریف کرده، آن ها نمی توانند حرف های مادربزرگ را در مورد مادرشان باور کنند و امیدوارند که تمام حرف های او از سر خصومت بوده و صحت نداشته باشد؛ ولی در اولین دیدار، متوجه می شوند که مامی تپل درسته می گفته، سسیل فردی خشک و بی احساس است که با وجود سالها دوری هیچ محبتی به فرزندانش ندارد. او حتی بعد از این همه سال غذایی برای دخترانش آماده نکرده تا بعد از سفری طولانی گرسنگی شان را برطرف کنند. دخترها مجبورند 28 روز در خانه ی این مادر سنگدل بمانند، تنها دلخوشی آن ها این است که بتوانند با پول که پدرشان داده به "دیزنی لند" رفته و "تینگربل" را از نزدیک ببینند، در مدت اقامتشان در کالیفرنیا، اتفاقاتی گاه جالب و خنده دار و گاه ناراحت کننده برای این سه خواهر می افتد که خواندن آن ها خالی از لطف نیست.

 


برشی از متن کتاب


«اگر شما دخترها صبحونه می خواین، برید به مرکز مردم.» هر سه با هم گفتیم: «مرکز مردم؟» سسیل بدون لحظه ای مکث گفت: «کنار کتابخونه، تو خیابون ارکارد. اون  قدر برید تا بچه ها و پیرهایی رو ببینید که صف وایسادن. «یعنی تو نمی خوای مارو ببری؟» اصلا منظورم این نبود که سوال بپرسم. عصبانی بودم که جمله لم لحن سوالی داشت. «لازم نیست من شمارو ببرم. پارک اون طرف خیابونه. می تونید بعد از صبحونه همون دورو بر بازی کنین یا بمونین و برنامه های دیگه ی مرکز رو ببینین، برای من هیچ فرقی نداره.» سسیل با یک خودنویس به من اشاره می کرد. چند تا خودکار دیگر هم لای موهایش بودند. «تو از همه بزرگتری. می تونی تابلوی خیابان هارو بخونی.» ونتا عصبانی شد: «منم می تونم تابلوهارو بخونم.» «منم همین طور.» انتظار داشتم سسیل بگوید: «من چیزی نپرسیدم.» اما به جای این کار با دست کوبید روی رانش و گفت: «خوب پس درست شد! از در برید بیرون، برید اون طرف خیابون، از چند تا خیابون رد بشید تا به آدلین برسید. اگر سواد خوندن داشته باشین، حرف «آ» رو می بینین. بعد بپیچین به چپ تا به کتابخونه برسین. مرکز کنارشه. حتما می بینینش. اونجا سیاه هایی هستند با لباس های سیاه که شعارهای شورشی میدن و یه صف از بچه های سیاه که گرسنه.» بعد حواسش پرت شد با خودنویسش ضرب گرفت و تکرار کرد: «سیاه هایی هستند با لباس های سیاه که شعارهای شورشی میدن.» ما در بروکلین پلنگ های سیاه داشتیم. پوسترهای پلنگ های سیاه را هم روی باجه های تلفن می دیدیم که رویشان نوشته بود: «قدر زمان را بدان.» اما پلنگ های سیاهی نداشتیم که در خیابان هرکیمر تظاهرات کنند، درها را بکوبند و از ما بخواهند که به جنبش آن ها کمک کنیم یا ما را با اسم هایی مثل خواهر صدا کنند. منو خواهرهایم به طرف در نرفتیم. چیزی را که شنیده بودیم باور نمی کردیم. مادر دیوانه مان، ما را می فرستاد بیرئن تا اگر می خواهیم غذا بخوریم بریم وسط یه گروه شورشی. گفت: «صبر کنین.» امیدوار شدم تصمیمش درباره فرستادن ما به مرکز عوض شده باشد. رفت به آشپزخانه و با یک جعبه ی مقوایی، کمی کوچک تر از جعبه های کفشی که بابا چمکه های کارش را در آن می گذاشت بیرون آمد. گفت: «بگیر. این رو ببرین مرکز و بدین به پلنگ ها. بهشون بگین از طرف اینزیلاست.» فکر کنم همین را گفت، گفت اینزیلا. جعبه را داد دست من. «باید به کی ...» «به هر کی که یک کلاه بره ی سیاه داره. هرکی کلاه بره ی سیاه داشته باشه خوبه. فقط حتما بگو که این رو برای جنبش دادم. بهشون بگو دیگه نیان پشت در خونه ی من و دیگه هم از من چیزی نخوان.» مطمئن بودم چیزهایی را که سسیل گفت به هیچ کدام از پلنگ های سیاه نخواهم گفت. این که اون این جعبه را به جنبش داده بود و آن ها دیگر نباید بیایند پشت درخانه اش وچیزی بخواهند. فقط جعبه را گرفتم و سری تکان دادم.    

نویسنده: ریتا ویلیامز گارسیا مترجم: بیتا ابراهیمی انتشارات: پرتقال  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تابستان دیوانه - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل