loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بکی بده | افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره کتاب بکی بده نشر افق

 

کتاب فوق سه داستان کوتاه با عناوین بکی داستان می شنود، بکی مهمان دارد و بکی به جشن تولد می رود، در مورد دخترکی به نام "بکی بَده" را روایت می کند که خیلی بازیگوش و کنجکاو است؛ او بیشتر وقت ها دردسر درست می کند اما در عین حال بعضی وقت ها هم دختر آرام و سر به زیری می شود و کارهای خوبی انجام می دهد. قصه‌ی بکی داستان می شنود به این صورت است که؛ در کلاس درس، خانم معلم قصد داشت داستانی افسانه ای به نام شاهزاده خانم کاریزما را برای بچه های کلاس بخواند.
اما بکی اصلا قصه های قدیمی ای که در مورد شاهزاده ها بود را دوست نداشت، او داستانی هایی که در مورد جنگ، خونریزی و هیولاها بود را ترجیح می داد. برای همین هم از لحظه‌ای که خانم دریر شروع به خواندن قصه کرد، دائم با پرسیدن سوالات مختلف وسط حرف خانم معلم می پرید و حواسش را پرت می کرد. بکی آنقدر به این کار ادامه داد تا اینکه خانم دریر کلافه شد و از او خواست بیرون کلاس بایستد. بکی از اینکه دیگر مجبور نبود به قصه‌ی شاهزاده خانم گوش کند خوشحال بود و شروع به گشت زدن در راهرو کرد تا اینکه چشمش به محفظه‌ی بزرگ شیشه ای افتاد که پر بود از حشرات ریز و درشت؛ بعد ناگهان فکری به سرش زد! فکری که حتما او را توی دردسر می انداخت...

برشی از متن کتاب بکی بده


در راهرو روی میز علوم یک محفظه ی بزرگ شیشه ای قرار داشت. رویش نوشته شده بود: "جانوران کوچک." محفظه پر بود از کرم های پروانه، لار و عنکبوت، مورچه، گوش خزک، پشه باغی، سوسک و جک و جانوران جالب دیگر. بکی عاشق این جک و جانورها بود و اغلب در باغچه ی خانه دنبالشان می گشت.
آن ها را توی قوطی کبریت یا شیشه ی مربا می ریخت و گاهی وقتی برادرهایش او را مسخره می کردند، آن حشرات را روی رختخواب شان می گذاشت. برادرها وقتی می دیدند که یک عنکبوت سیاه چاق با پاهای بلند مو دار دارد روی بالشت شان راه می رود، یا یک خرگوش خزک قهوه ای روی ملافه شان وول می خورد، جیغ می کشیدند و فرار می کردند. پس همچین پسرهای بزرگی هم نبودند! روی محفظه با حروف سیاه پررنگی نوشته شده بود: "دست نزنید!" یکی گفت: "هه!" و در ظرف را برداشت: "حالا می بینیم". دستش را برد تو و همه ی جک و جانورها را یکی یکی بیرون کشید و روی میز گذاشت.
حشرات وول می خوردند و می جنبیدند. پیچ و تاب می خوردند و می دویدند. لیز می خوردند و می خزیدند. یکی سوسک سیاه براق بزرگی را در دستش نگه داشت و فکر کرد: "چه خنده دار است!" قلقلکش آمد. ناگهان از پشت سر صدای پای آشنای ناظم مدرسه، خانم گروچر بداخلاق را شنید. سریع تمام آن جک و جانورها را توی جیبش ریخت و آخرین گوش خزک را وقتی برداشت که خانم گروچر در راهرو ظاهر شد. او در حالی که با خشونت، سرش را با آن صورت سرخ گرد، تکان می داد، بلند گفت: "تو ربکا! این جا بیرون کلاس چه کار می کنی؟" صدایش مثل بوقی در تاریکی، و قیافه اش مثل اسب آبی بود. خانم گروچر دوباره غر زد: "ربکا! چرا در راهرو ایستادی؟.

درباره کتاب بکی بده نشر افق

کتاب بکی بَده نوشته‌ی جراوس فین و ترجمه‌ی مژگان کلهر با تصویرگری لیندزی گارنر از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.

فهرست


بکی داستان می شنود
بکی مهمان دارد
بکی به جشن تولد می رود

 


مشخصات

  • مترجم مژگان کلهر
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • سال انتشار 1385
  • رده سنی 6 سال به بالا
  • تعداد صفحه 60
  • انتشارات افق

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بکی بده | افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل