loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بچه گروفالو و موش ناقلا

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب بچه گروفالو و موش ناقلا نوشته ی جولیا دانلدسون و ترجمه ی شبنم حیدری پور و تصویرگری اکسل شفلر از انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

این اثر داستانی تخیلی و زیباست و بخشی از زندگی یک بچه هیولا را روایت می کند. گروفالو به همراه بچه اش درون غاری در انتهای جنگلی تودرتو زندگی می کند. او همیشه فرزندش را از رفتن به جنگل منع می کند و اجازه نمی دهد او از غار بیرون رود و به او درباره ی حضور موش غول پیکری در جنگل که گروفالوها را شکار می کند، هشدار می دهد، اما حس کنجکاوی بچه گروفالو برانگیخته می شود و مدام از مشخصات ظاهری موش بزرگ سوال می پرسد و متوجه می شود او خیلی قوی و پر زور با دمی زبر و بسیار دراز و چشم هایی سرخ رنگ است. در شبی سرد و برفی که گروفالو در غارش به خواب رفته است بچه اش برای پیدا کردن موش به جنگل می رود و در راهش به ردی مارپیچی برخورد می کند و تصور می کند آن رد برای دم موش است، اما متوجه می شود که آن رد را یک مار از خود برجای گذاشته است. باد و برف شدید هم نمی تواند جلوی گروفالو را بگیرد و او به راهش ادامه می دهد تا این که رد پایی را روی برف ها می بیند و چشمانی سرخ رنگ که از سوراخی بر روی درخت او را تماشا می کند. اینبار هم بچه گروفالو فکر می کند این چشمان متعلق به موش است اما ... . تصاویر زیبای کتاب بخش عمده ای از آن را تشکیل داده و این اثر برای گروه سنی ب مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


گروفالو گفت هیچ گروفالویی نباید هیچ وقت پا توی جنگل تودرتو بگذارد. بچه گروفالو پرسید: «چرا نباید؟ چرا نباید؟» گروفالو گفت: «چون اگر این کار را بکنی، موش بد گنده می افتد دنبالت. من یک بار دیدمش، خیلی خیلی وقت پیش.» «قیافه اش چه شکلی است بابا؟ راستی راستی خیلی بد و گنده است؟» گروفالو گفت: «خوب خوب یادم نیست.» بعد یکی کمی فکر کرد و سرش را خاراند. «موش بد گنده خیلی خیلی قوی است. یک دم زبر دارد به چه درازی. چشم نگو، دو کاسه ی خون. سبیل های ترسناکش هم عینهو سیم.» یک شب برفی که گروفالو خروپفش رفته بود به آسمان، بچه گروفالو حوصله اش سر رفت. بچه گروفالو پیش خودش خیال می کرد خیلی شجاع است؛ برای همین نوک پا نوک پا از غاز گروفالو بیرون آمد. برف تند تند می بارید و باد هوهو می وزید. بچه گروفالو پا توی جنگل گذاشت. اوهو! این رد طولانی را ببین توی برف ها! یعنی مال کیست؟ می رسد به کجا؟ از توی خانه ای لای الوارها، یک دم زده است بیرون. از کجا معلوم که دم موش بد گنده نباشد؟ جانور از سوراخش سر خورده بیرون. چشم هایش کوچک بود و هیچ هم سبیل نداشت. «تو موش بد گنده نیستی!» مار گفت: «معلوم است که نیستم! موشه پایین دریاچه دارد کیک گروفالو می خورد.» برف تند تند می بارید و باد هوهو می وزید. بچه گروفال گفت: «من که نمی ترسم.» اوهو! این رد پنجه ها را ببین توی برف ها! یعنی مال کیست؟ می رسد به کجا؟ توی یک خانه ی درختی، دو تا چشم برق زد. از کجا معلوم که چشم های موش بد گنده نباشد؟ جانور پروازکرد و آمد پایین. دمش کوتاه بود و هیچ هم سبیل نداشت. «تو موش بد گنده نیستی!» جغد گفت: «هوووهوووو، معلوم است که نیستم! موشه یه جایی همین نزدیکی ها دارد شیرینی گروفالویی می خورد.» برف تند تند می بارید و با هوهو می وزید. بچه گروفا گفت: «من که نمی ترسم.» ...    

نویسنده: جولیا دانلد سون مترجم: شبنم حیدری پور انتشارات: پرتقال  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بچه گروفالو و موش ناقلا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل