loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بلارت 3 (پسری که با گاو به دریا زد)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب پسری که با گاو به دریا زد سومین جلد از مجموعه ی بلارت، نوشته ی دومینیک بارکر و ترجمه ی مسعود ملک یاری با تصویرگری فردریک پیلوت توس نشر هوپا به چاپ رسیده است.

بلارت پس از گذراندن ماجراهای فراوان، به قصر سرزمین ایلریا می رسد و به طرز عجیبی طی یک مراسم باشکوه با دختر پادشاه، شاهدخت لوییس ازدواج می کند. یک شب موقعی که بلارت در خواب است و رویای مزرعه‌ی پدربزرگ و گاوهای عزیزش را می بیند، دو مرد غریبه برای کشتن او مخفیانه به اتاقش می روند. بلارت با خوش شانسی تمام موفق می شود آن دو را بیهوش کرده و از دستشان فرار کند. وقتی برای مطلع کردن شوالیه‌ی قصر از سوء قصد به جانش راهی اتاق او می شود، صدای ناقوس خطر قصر بلند می شود و همه‌ی افراد قصر به طرف تالار اصلی قصر سرازیر می شوند تا ببینند چه اتفاقی رخ داده؛ بلارت در آنجا متوجه می شود که شاهدخت لوییس دزدیده شده و پادشاه از او می خواهد هرچه زودتر دخترش را پیدا کند. چرا که قبلا پیش بینی شده بود که در صورت دزدیده شدن شاهدخت، تنها همسرش باید او را نجات دهد و اگر طی یک زمان مقرر موفق به این کار نشود، سرزمین ایلریا با نابودی مواجه خواهد شد. بلارت همراه چند نفر از افراد زبده راهی یک سفر دریایی می شود تا شاهدخت و در نتیجه ایلریا را نجات بدهد.

بلارت پسری بی سواد است که بیشتر عمرش را در مزرعه‌ی پدریزرگش همراه گاوها گذرانده و درباره‌ی آنها خیلی چیزها می داند. روزی بزرگترین جادوگر جهان،  کاپابلانکا، به مزرعه پدربزرگ بلارت می رود و ادعا می کند طبق یک پیشگویی بلارت تنها کسی است که می تواند سرزمینی به نام ایلریا  را از نابودی نجات دهد و فردی اساطیری و قدرتمند به نام زولتاب را که ادعای خدایی می کند از بین ببرد. بلارت با کاپابلانکا همراه می شود و ماجراهای زیادی را از سر می گذراند.

 


برشی از متن کتاب


خیلی زود همان طور که بلارت نگرانش بود، صبح شد و قهرمان ما خودش را پشس سربیو پیدا کرد که سوار بر گاو اسبی به سوی بندر آرکادیا می تاختند؛ جایی که ناوگان بزرگ چشم به راهشان بود. بلارت سنگینی آینه ی مه آلود معجزه را در جیبش احساس می کرد. شب گذشته چند باری به آینه نگاه کرده بود، ولی جز قیافه ی خودش چیزی ندیده بود. برای همین تصمیم گرفته بود از شرش خلاص شود. بیو درآمد: "یادت باشه وقتی رسیدیم اونجا، از پشت همین گاو واسه مردم سخنرانی می‌کنی که همه بتونن ببیننت. اسم کشتی جدید رو می ذاری `پرتو ذرین امید` . بعد یه بطری نوشیدنی رو می کوبی به بدنه اش تا بشکنه و این طوری مراسم به آب انداختن کشتی شروع می شه." هرچه به بندر نزدیک و نزدیک تر می شدند، خیابان ها شلوغ و شلوغ تر می شد. تمام ساکنان بندر جمع شده بودند تا ناوگان بزرگی را که در لنگرگاه پهلو گرفته بود، بدرقه کنند. بچه ها  را جو پیشگویی گرفته بود و دایره وار شعر می خواندند و چرخ می زدند. زنان بلند بلند با هم حرف می زدند و مردان هیاهو می کردند. گاو اسبی در میان این بلبشو سمت اسکله یورتمه می رفت؛ تا جایی که منظره ای تماشایی به ماجراجویان خوشامد می گفت. هفتاد کشتی، هر کدام به فرماندهی یکی از خواستگاران شکست خورده ی شاهدخت لوییس، مجهز و آماده ی حرکت، در خلیج لنگر انداخته بودند. در هر شکل و اندازه ای کشتی بود. از کشتی های بزرگ گرفته تا قایق های کوچک، کَرجی های سریع السیر و ناوهای بادبانی عظیم، همه آماده  و چشم به راه فرمانده بودند تا به ناوگان بزرگ بپیوندند. کشتی بلارت هم آنحا بود. در بندرگاه مهلو گرفته بود. دکلش بالاتر از همه ی کشتی ها سر به آسمان کشیده بود؛ سریع ترین کشتی ای که تا به آن روز ساخته شده بود. نقش و نگار کناره ها، جذابیتش را دو چندان می کرد و عرشه و دکلش با رنگ طلایی می درخشید. بیو فریاد زد: "اوه پسر! چه منظره ای! از هر مردی بپرسی، حسرت سوار شدن این کشتی رو داره." بلارت غرولند کرد: "ولی من که مرد نیستم. من فقط..." ولی به یاد حرف کاپابلانکا افتاد. چیزی تا مرد شدنش نمانده بود. همه ی جایگاه های بلند پر شده بود. مردها از در و دیوارها بالا رفته بودتد، زن ها از پنجره هه زده بودند بیرون، پسرها از سر و کول هم بالا می رفتند (حتی گاهی بدون رضایت هم) تا صحنه را بهتر ببینند. هیاهویی بر پا بود تا اینکه بلارت و بیو از راه رسیدند. کلمه ای سریع تر از شعله ی آتش میان جمعیت دهان به دهان گشت و همه ی نگاه ها به شاهزاده بلارت دوخته شد که از راه می رسید؛ به کسی که می خواست بزرگ ترین ناوگان تا به آن روز را فرماندهی کند. پادشاه و ملکه از روی تخت های سفری شان بلند شدند تا به او خوشامد بگویند. خبرها خیلی زود از خشکی به دریا رسید؛ به جایی که کشتی ها آماده ی کشیدن لنگرها بودند و فریاد ستایش از عرشه ها بلند شد.

نویسنده: دومینیک بارکر مترجم: مسعود ملک یاری تصویرگر: فردریک پیلوت انتشارات: هوپا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بلارت 3 (پسری که با گاو به دریا زد)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل