loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب برف سیاه - میخائیل بولگاکف

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب برف سیاه نوشته میخائیل بولگاکف با ترجمه احمد پوری در نشر نیماژ به چاپ رسیده است.

این کتاب اثری با درون مایه کمدی است که میخائیل بولگالف در سال 1930 آن را نوشت و در کشوی میزش بایگانی کرد. برف سیاه هیچ وقت ادامه داده نشد و این رمان ناتمام، 25 سال بعد از مرگ نویسنده اش، در یک مجله ادبی در شوروی با نام "رمان تئاتری" به چاپ رسید. این رمان با نیش و کنایه های مناسب و به موقع، وقایع و نابسامانی های جامعه را به تصویر می کشد. بولگالف با روایت بی عدالتی هایی که در تمام عمر هنری اش از حسودان و کارشکنان دید، داستانی خلق کرده که همه حرف هایی که در سینه ی پر دردش انباشته شده بود را روی کاغذ پیاده می کند. کتاب حاضر از روی نسخه انگلیسی اثر که در سال 1986 به چاپ رسیده بود به فارسی برگردانده شده است و روایتی از اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه در زمان انقلاب روسیه دارد. داستان در مورد هنرمندی است که در گیر و دار تغییرات سیاسی کشور، هنرش با سانسور مواجه می شود و این تغییر و تحولاتِ سلیقه ای، منجر به تضعیف روحیه این شخص و استیصال و درماندگی وی می گردد. بولگالف قصد دارد این سانسور کردن را به چالش بکشد و با توضیح این که هنر، سانسور کردنی نیست به نقد روزهای پر تنشی که انقلاب روسیه برای هنرمندان ایجاد کرد، بپردازد.


برشی از متن کتاب


راستش از کار حقیر نمونه ‌خوانی در روزنامه کشتیرانی نفرت داشتم. شب ها در اتاق زیر شیروانی ام، گاه تا سپیده دم، گرم نوشتن رمان می شدم. رمان از شبی شروع می شد که بر اثر کابوسی از خواب بیدار شدم. خواب شهر زادگاهم را می ‌دیدم، زمستان بود و برف و جنگل های داخلی... در خواب دیدم که کولاکی بی صدا همه جا را گرفته، بعد پیانوی بزرگی را دیدم که عده‌ای دورش حلقه زده اند. بدجوری احساس تنهایی می ‌کردم، دلم سخت به حال خودم سوخت، و غرق اشک از خواب بیدار شدم. چراغ را روشن کردم، لامپی کوچک و گرد گرفته فقرم را به تماشا می‌گذاش: دواتی کم بها و کوچک و بی قواره، چند جلد کتاب، و تلی روزنامه کهنه. پهلوی چپم از فنر شکسته درد گرفته و ترس وجودم را تسخیر کرده بود. احساس کردم در حال مرگم. احساس وحشتناک ترس از مرگ چنان بر من سنگینی می کرد که ناله ی بلندی کردم و با دستپاچگی نگاهی به دور و برم انداختم تا دستاویزی، وسیله ای دفاعی، در برابر مرگ پیدا کنم و یافتمش. گربه، که پیشتر از اتاق بیرونش کرده بودم، میو میو می ‌کرد. حیوان دل نگران بود. چند دقیقه بر روی روزنامه ‌هایم نشسته بود و با چشمان گردش نگاهم می کرد و می پرسید؛ چه شده؟ این گربه دودی خاکستری نزار دلواپس من بود. اگر من می مردم کی به او غذا می داد؟ برای گربه توضیح دادم: «نشانه بروز بیماری روانی است. بدتر می شود و سراپایم را می گیرد. اما به این زودی ها نمی میرم» خانه در خواب بود. نگاهی از پنجره به بیرون انداختم، هیچ چراغی در هیچ یک از پنج طبقه ساختمان روشن نبود. به خانه نمی‌مانست، بلکه چون کشتی ای بود با چندین عرشه که زیر آسمان نیلگون و یکنواخت آرام آرام پیش می‌رفت. از تصور اینکه در حرکتیم کیف کردم. آرام گرفتم. گربه هم آرام تر شد و چشمانش را بست. رمانم را به این ترتیب شروع کردم. کولاک رویایم را وصف کردم. کوشیدم بیان کنم که چگونه کناره های پیانوی بزرگ در نور چراغی حباب دار برق می زند. کاری از پیش نبردم، ولی جا خالی نکردم. روزها تنها یک هدف داشتم. باید تا آنجا که می توانستم از صرف نیرو برای شغلی که از آن بیزار بودم خودداری می ‌کردم. بی آنکه فکرم را خسته کنم، بی اراده انجام وظیفه می کردم. در هر فرصت مناسبی به بهانه بیماری از زیر کار در می ‌رفتم. البته کسی باور نمی ‌کرد و زندگی تلخ شده بود، اما ادامه دادم و کم‌کم به این وضع خو گرفتم. چون جوان بی قراری چشم به راه دیدار جانان، انتظار شی را می ‌کشیدم. تنها در این ساعات بود که آرامش و سکوت اتاق پرتم را فرا می گرفت. پشت میزم می نشستم. گربه دوست داشت روی روزنامه‌ها بنشیند، اما به رمانم بیش تر علاقه داشت، ولی فرصت مناسبی بود تا از روی روزنامه بلند شود و روی دست نوشته هایم بنشیند. آن وقت بی درنگ پشت گردنش را می گرفتم و سرجای اولش می ‌گذاشتم.

  • نویسنده: میخائیل بولگاکف
  • ترجمه: احمد پوری
  • انتشارات نیماژ

میخاییل بولگاکف

میخائیل بولگاکف کیست؟

میخائیل بولگاکف، پزشک و نویسنده نمایشنامه های شهیر روسی در قرن بیستم است. در این مطلب قصد داریم تا به بررسی بیوگرافی میخائیل بولگاکف و آثار مهم میخائیل بولگاکف بپردازیم.اگر از علاقه مندان به مطالعه رمان خارجی، بخصوص مطالعه ادبیات روسیه هستید، با وبسایت کتابانه همراه باشید. میخاییل بولگاکف

زندگینامه میخائیل بولگاکف

میخائیل آفاناسیویچ بولگاکف در پانزدهم می 1891 در کی‌یف اوکراین چشم به جهان گشود. پدرش استاد آکادمی علوم الهی و مادرش دبیر دبیرستان بود. او فرزند ارشد خانواده بود و شش خواهر و برادر کوچک‌تر از خود داشت. میخائیل تحصیلات خود را در کی‌یف گذراند و در سال 1909 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه کی‌یف شد. در سال 1910 با تاتیانا نیکلا لاپا آشنا شد و در سال 1913 با او ازدواج کرد که عمر این ازدواج یازده سال بود و آنها در سال 1924 از هم جدا شدند. او در سال 1916 فارغ‌التحصیل رشته پزشکی شد و به خدمت سربازی رفت. علاقه او به زبان و ادبیات باعث شد که او در کنار پزشکی، ادبیات را نیز دنبال کند و کم‌کم شروع به نوشتن کرد. او پس از دانشگاه در جبهه‌های جنگ داخلی روسیه، به‌عنوان پزشک، خدمت کرد. اولین کتاب او، مجموعه خاطراتش در خدمت در روستای نیکلسکی، با نام «یادداشت‌های پزشک جوان روستا» بود. او تا سال 1920 در ارتش ماند و پس از شکست ارتش سفید و طی‌کردن یک دوره بیماری سخت، پزشکی را کنار گذاشت و به سمت فعالیت‌های فرهنگی و خبرنگاری رفت. بولگاکف پس از این تصمیم به شهرهای مختلفی برای زندگی رفت و در نهایت در سال 1921 در مسکو ماندگار شد. او بین سال‌های 1922 تا 1925 در مسکو، در روزنامه‌های مختلفی به‌صورت ناشناس و یا با نام‌های مستعار فعالیت داشت. از سال 1925 زندگی او در مجامع ادبی و فرهنگی تکانی خورد و با انتشار داستان‌ها و رمان‌هایش، به او به‌عنوان نویسنده برجسته‌ای نگاه می‌شد، هرچند که برخی از کتاب‌هایش به دلایل سیاسی اجازه انتشار نداشتند و یا تنها بخشی از آنها منتشر می‌شد. زندگینامه میخاییل بولگاکف بولگاکف در سال 1925 با لوبوف بلوزسکی ازدواج کرد که عمر این ازدواج تنها هشت سال بود و آنها در سال 1931 از هم جدا شدند. او با دیدن محدودیت‌های زیاد و عدم اجازه چاپ کتاب‌هایش، از آنها، به‌صورت اقتباسی نمایشنامه نوشت و آنها را به روی صحنه برد. این محدودیت‌ها زندگی وی را سخت کرده بود و او در تئاتر مشغول به فعالیت ماند و به هر نحوی که می‌توانست، دیکتاتوری را به نمایش می‌کشید و انتقاد می‌کرد و همین امر باعث شد تا کار در تئاتر را نیز در مقاطعی از دست بدهد. ازدواج بعدی بولگاکف در سال 1932 با یلنا شیلوفسکی بود. گفته می‌شود یلنا الهام‌بخش شخصیت مارگریتا در داستان مرشد و مارگریتا است. بولگاکف در دهم مارچ 1940 بر اثر بیماری کبدی که از پدر به ارث برده بود درگذشت. مزار او در گورستان نووودویچی در مسکو است. بسیاری از لیست کتاب های میخائیل بولگاکف به‌صورت گسترده و کامل، پس از مرگ او منتشر شدند.

موضع گیری سیاسی بولگاکف

یکی از برادران بولگاکف در ارتش سرخ و دیگری در ارتش سفید می‌جنگیدند. خود او نیز در ارتش پزشک بود. با شکست ارتش از انقلابیون، برادرانش از شوروی گریختند؛ همچنین همان‌طور که پیش‌ازاین نیز اشاره شد، پدر آنها نیز مدرس مذهبی بود. ازاین‌رو، این عقبه خانوادگی بولگاکف، باعث شده بود که پس از پیروزی بلشویک‌ها، علی‌رغم اینکه او اعلام کرده و نشان داده بود که وابسته به هیچ گروه سیاسی نیست، اجازه فعالیت ادبی چندانی نداشته باشد. اما او همواره در آثارش دیکتاتوری را نقد می‌کرد. حتی در زمانی که اجازه انتشار کتاب‌هایش وجود نداشت، در تئاتر به‌صورت سمبولیک این انتقادات را نشان می‌داد. بیوگرافی میخاییل بولگاکف

ممنوعیت آثار بولگاکف در روسیه

بسیاری از کتاب های میخائیل بولگاکف، توسط دولت شوروی و شخص استالین ممنوع شده بودند؛ هرچند که استالین خود آثار او را دوست داشت، اما چون در آنها نکوهش و انتقاد از دیکتاتوری به چشم می‌خورد، انتشار این آثار ممنوع بود.

کتاب های میخائیل بولگاکف

  • کتاب گریز 
  • کتاب مرفین
  • کتاب سعادت
  • کتاب آدم و حوا
  • کتاب جزیره سرخ
  • کتاب ایوان واسیلوویچ
  • کتاب برف سیاه
  • کتاب نفوس مرده
  • کتاب مرشد و مارگاریتا
  • کتاب یاداشت های یک پزشک جوان
  • کتاب قلب سگی
  • کتاب خانه زویا
  • کتاب احضار روح
  • کتاب تخم مرغ های شوم
  • کتاب مولیر 
  • کتاب ژوردن کم عقل
  • کتاب جنگ و صلح 
  • کتاب دن کیشوت
خرید کتاب های میخائیل بوگاکف

بهترین کتاب میخائیل بولگاکف

کتاب مرشد و مارگریتا آثار مهم میخائیل بولگاکف پر تعدادند که در میان رمان‌ها و نمایشنامه‌های نوشته شده توسط او، از «مرشد و مارگریتا»، به‌عنوان شاهکار ادبی قرن بیستم یاد می‌شود. این کتاب سالیان زیادی پس از مرگ بولگاکف منتشر شد. کتاب مرشد و مارگریتا، بین سال‌های 1925 تا 1941 خلق شد! نسخه ابتدایی این رمان، در سال 1925 به اتمام رسید، اما بولگاکف، آن را از بین برد. نسخه دوم آن را بین سال‌های 1931 تا 1935 به پایان رساند. نسخه سوم را تا سال 1937 ویرایش کرد و تا هفته‌های پیش از مرگش، مشغول ویرایش پیش‌نویس چهارم از این کتاب بود. سرانجام در سال 1941، مرشد و مارگریتا توسط یلنا شیلوفسکی به پایان رسید. این رمان در سال‌های 1966 و 1967 به‌صورت سریالی و در سال 1967، به‌صورت تک جلدی، با حذفیات و سانسورهای فراوان به چاپ رسید. نسخه سانسور نشده این کتاب، در سال 1973، سی و سه سال پس از مرگ بولگاکف، منتشر شد. داستان مرشد و مارگریتا، سه داستان موازی است: داستان ورود غریبه‌ای به شهری که با هرکسی که ارتباط برقرار می‌کند، مجنونش می‌کند، داستان پونتیاس پیلاتوس، حاکمی که حکم به صلیب کشیدن مسیح را داده و داستان سوم مشتق از دو داستان پیشین در اثنای روایت عشق مارگریتا به مرشد است. بهترین کتاب میخائیل بولگاکف

خرید کتاب میخائیل بولگاکف از کتابانه

شما می‌توانید کتاب های میخائیل بولگاکف را از کتاب‌فروشی‌ها و سایت‌های معتبر خرید کتاب تهیه کنید. ازاین‌رو، کتابانه بستری امن را برای شما فراهم کرده تا خریدی سریع و ایمن داشته باشید. برای خرید و دیدن لیست کتاب های میخائیل بولگاکف، تنها کافی است نام این نویسنده را در وب‌سایت کتابانه جستجو کنید. شما در کتابانه می‌توانید در کنار خواندن مختصری از بیوگرافی میخائیل بولگاکف، کتاب‌های این نویسنده را نیز سفارش دهید.

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب برف سیاه - میخائیل بولگاکف" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل