loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب برفین و رزالین - پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب برفین و رزالین نوشته ی امیلی وینفیلد مارتین و ترجمه ی شبنم حاتمی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

برفین و رزالین دو خواهر زیبا و دوست داشتنی هستند که در خانه ای اشرافی و زیبا کنار پدر و مادر خود زندگی می کنند. پدر، نجیب زاده ای مهربان است که به خواندن کتاب علاقه‌ی بسیاری دارد؛ مادر هم زنی زیبا و هنرمند است که دستی در نقاشی و مجسمه سازی دارد و تندیس های زیبایی از سنگ و چوب درست می کند. برفین موهایی طلایی و چشمانی آبی دارد و رزالین گیسوانی سیاه و چشمانی قهوه ای رنگ؛ آنها علاوه بر تفاوت ظاهری بسیار زیاد، روحیه های متفاوتی نیز دارند. برفین بیشتر منطقی و واقع بین است و کمتر احساساتی می شود و در مقابل رزالین به همه چیز پر شور و با احساس می نگرد. در کنار خانه‌ی زیبا و مجلل آنها باغی زیبا قرار دارد که پدر آن را پر از گل های رنگارنگ کرده و دخترها بیشتر روز در آنجا به تماشای مناظر زیبا می نشینند. آنها خانواده ای خوشبخت و شاد هستند تا اینکه یک روز پدر با اسبش به جنگل می رود و اسبش بدون او به خانه برمی گردد و به جز ساعت، روپوش و چاقوی پدر، تمام توشه ای که او با خود داشت را برمی گرداند؛ اما پدر هیچ وقت به خانه بر نمی گردد. بعد از این ماجرا، شایعاتی درباره‌ی اینکه پدر به دست دیو جنگل، هیولاهای بزرگ و یا راهزن ها کشته شده بر سر زبان ها می افتد و بعد انجمن خانواده های اشرافی،‌ خانه و باغ را از دخترها و مادرشان می گیرند و آن سه مجبور می شوند در کلبه‌ ای میان جنگل زندگی کنند، همان جنگلی که پدرشان را از آنها گرفته؛ اما رزالین و برفین که به برگشتن پدر امیدوارند، یک روز به جنگل می روند تا دنبال نشانه هایی از پدرشان بگردند و با چیزهای عجیبی رو به رو می شوند.

 


فهرست


1. برفین و رزالین 2. در دل جنگل 3. گرگ هه! 4. کتابخانه ی عجیب 5. پسرک قارچی 6. آذوقه ی زمستان 7. مرد کوچک 8. خرس 9. جشن تولد 10. هیولای رودخانه 11. دندان دارها 12. ضیافت جنگل نشینان 13. آیوو چه پیدا کرد 14. خرس و راهزنان 15. آن هایی که گم‌ می شوند 16. جنگل بهاری 17. ماجراجویان 18. ترسناک هستم من 19. خرس باز می گردد.

برشی از متن کتاب


پیش از آن که پاییز برگ ریز کم کم جایش را به زمستان بدهد، همان وقتی که شفق شمالی آسمان شب را مثل روز روشن می کرد، و بوی بد دود چوب در فضا می پیچید و جنگل رخت طلایی و سرخ و قهوه ای اش را به تن می کرد؛ آن هنگام بود که روز تولد برفین از راه می رسید. یک هفته پیش از تولد، برفین و رزالین با مادرشان به دهکده رفتند تا آرد و کره و روبان بخرند. دخترها در بازار، موم برای شمع پیدا کردند و مادر هم چیزهایی برای غافلگیر کردنشان خرید. پیش از رسیدن به خانه، برفین و رزالین از مادرشان اجازه خواستند چند شاخه خاس و مقداری میوه ی کاج زیبا جمع کنند، مادر هم به راهش ادامه داد و به سمت کلبه رفت. رزالین زیباترین میوه های کاج را برمی داشت و دلواپس و نگران بود. می دانست هر چه قدر هم با این میوه های کاج حلقه ی تزئینی درست کنند، باز هم جشن تولد امسال برفین ساده تر از مهمانی های باشکوهی می شود که قبلاً داشتند. برفین گفت: "می دونی آرزوی تولدم چیه؟" رزالین گفت: "آرزوی تولد رو که نمی گن." برفین حرفش را نشنیده گرفت. "اینه که خیلی زود همه چی همون جوری بشه که قبلاً بود." رزالین آهی کشید: "ولی..." برفین که خودش را با شاخه های خاس سرگرم کرده بود، گفت: "آرزو کردن که دیگه اشکال نداره... اون یکی آرزوم هم اینه که یه کیک خیلی خیلی خوشمزه بخوریم." مکثی کرد و گفت: "البته توش برگ نباشه." رزالین لبخندی زد و پرسید: "راستی، ارل گری چاقالو چه طوره؟" می کوشید موضوع تولد و چیزهای مربوط به آن را عوض کند. "حس می کنم این روزها خودش رو از من قایم می کنه." برفین گفت: "خوبه، مثل همیشه جاق و چله، تازه چاق تر هز همیسه... فکر نمی کردم دیگه چاق تر بشه... ولی شده." چشم رزالین به چیزی خورد که در نور هم به سختی دیده می شد. به طرفش رفت. زیر یکی از شاخه های پایینی، درست هم سطح چشم رزالین، تار عنکبوتی زیبا نقش بسته بود. رزالین عنکبوت را دید که با سخت کوشی و پشتکار تار می تنید، تاب می خورد و تارهایش را در گوشه هایی ظریف و نازک به هم می رساند. تار عنکبوت جلوی چشمش بزرگ شد و بزرگ تر، تار کنار تار، تا این که ناگهان رشته هایش لرزید. رزالین صدای نعره ای شنید، نعره ای بی رمق و درمانده از میان درخت ها. نگاهش را از عنکبوت برداست و به اطراف دوخت تا منبع آن صدای وحشی را بیابد. صدا از چیزی بود خشمگین تر از پرنده ی سیاه و بزرگ تر از گرک ها. رزالین گفت: "برفین؟" دوباره صدای نعره آمد. رزالین بار دیگر برفین را صدا زد. سپس آهسته و آرام، همان طور که انگشتانش را باز و بسته می کرد، به دنبال صدا رفت. ته دلش مطمئن بود صدا از موجودی است صدمه دیده و زخمی. در محل صدا، یک خرس پیدا کرد. جثه ای بزرگ داشت، بزرگ تر از تمام خرس هایی که ذهن رزالین تا به حال مجسم کرده بود.

نویسنده: امیلی وینفیلد مارتین مترجم: شبنم حاتمی انتشارات: پرتقال  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب برفین و رزالین - پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل