loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب برجسته گربه ی چکمه پوش (قصه های مشهور جهان)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب گربه ی چکمه پوش از مجموعه ی قصه های مشهور جهان ترجمه ی غزل فتحی از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.

در روزگاران قدیم آسیابان پیری بود که سه پسر داشت آن ها با هم کار می کردند و زندگی خود را می گذراندند. بعد از مدتی پیرمرد بیمار شد و از دنیا رفت. پسرها اموال پدر را بین خودشان تقسیم کردند. پسر بزرگ آسیاب را برداشت، پسر وسطی الاغ را و سهم پسر کوچک هم یک گربه شد. پسر کوچک خانه را با ناراحتی ترک کرد و به همراه گربه اش راه افتاد تا به شهر دیگری برود تا شاید بتواند کاری پیدا کند. در بین راه گربه به پسر گفت ناراحت نباش! یک دست لباس، یک جفت چکمه و کیسه ای به من بده تا تو را به پادشاهی برسانم. پسر ابتدا بسیار تعجب کرد ولی چاره ای نداشت و به گربه اعتماد کرد. او به سختی وسایلی را که گربه خواسته بود فراهم کرد و در اختیار او گذاشت ... به راستی گربه چگونه می توانست پسرک را به پادشاهی برساند؟ این داستان تخیلی و سرگرم کننده در کتاب برجسته ی "گربه ی چکمه پوش" برای گروه سنی "ب" تالیف شده است. این مجموعه جز کتاب های برجسته یا pop up می باشد. در واقع با باز شدن هر صفحه کودک تصاویر را به صورت برجسته و سه بعدی در مقابل خود می بیند که همین امر سبب جذب بیشتر بچه ها به کتابخوانی می شود. این تصویرها به گونه ای است که کودکان بسیار کوچک نیز با تماشای آن می توانند ماجرای داستان را درک کنند.

 


برشی از متن کتاب


پسر که تعجب کرده بود، لباس و چکمه و کیسه را به زحمت آماده کرد و به گربه داد. گربه چند پرنده ی کمیاب شکار کرد، آن ها را در کیسه اش انداخت و به طرف قصر پادشاه به راه افتاد. وقتی به قصر رسید به خدمت پادشاه رفت، پرنده ها را در مقابل پادشاه گذاشت و گفت: «این هدیه ها، از طرف اربابم، پادشاه قصر کوه هاست.» پادشاه از گربه ی چکمه پوش تشکر کرد و گفت: «سلام من را به پادشاه قصر کوه ها برسان.» روزی پادشاه و دخترش از قصر بیرون رفتند تا گردش کنند. گربه ی چکمه پوش به کشاورزانی که سر راهش بودند گفت: «پادشاه از این جا عبور می کند. اگر پرسید که این زمین ها مال کیست، بگویید مال پادشاه قصر کوه هاست.» اتفاقا پادشاه از همان راه گذشت و نام صاحب زمین ها را پرسید. کشاورزها گفتند: «شاه قصر کوه ها» بعد گربه از اربابش خواست که توی قصر شنا کند. وقتی کالسکه ی پادشاه به آن جا رسید، گربه ی چکمه پوش فریاد زد: «کمک! لباس های شاه قصر کوه ها خیس شده!» پادشاه دستور داد که لباس زیبا و مناسبی برای پسر بیاورند. پسر لباس ها را پوشید. حالا دیگر او واقعا یک شاه جوان بود. نوبت به کار بعدی گربه رسید. او پادشاه را به مهمانی پسر جوان در قصرش دعوت کرد. پادشاه قبول کرد و همراه پسر جوان به راه افتادند. اما گربه جلوتر از آن ها راه افتاد و با سرعت خودش را به قصر کوه ها رساند. در قصر کوه ها دیو بدجنسی زندگی می کرد. گربه ی چکمه پوش جلو رفت و به دیو بدجنس گفت: «ای دیو! من شنیده ام تو هر کاری بخواهی می توانی انجام بدهی!» دیو گفت: «بله همبن طور است!» گربه ی چکمه پوش گفت: «آیا می توانی به شکل فیل قوی هیکلی در بیایی؟» دیو گفت: «بله» و به شکل فیل قوی هیکلی درآمد و به طرف گربه ی چکمه پوش دوید تا او را زیر پاهایش له کند. گربه ی چکمه پوش فرار کرد و در همان حال به دیو گفت: «ولی مطمئنم که نمی توانی به شکل موش کوچکی دربیایی!» دیو با عصبانیت گفت: «حالا می بینی که می توانم.» و به صورت موش کوچکی درآمد. گربه هم پرید و موش را گرفت و خورد. در همان لحظه کاالسکه ی پادشاه به قصر رسید. گربه ی چکمه پوش به استقبال پادشاه و دخترش رفت و با خوش رویی از آن ها دعوت کرد که به قصر بروند.  

  • کتاب های فندق
  • کتاب های شگفتی POP - UP 
  • مترجم: غزل فتحی
  • انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب برجسته گربه ی چکمه پوش (قصه های مشهور جهان)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل