loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بالهای آتشین 4 (راز شب)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب راز شب چهارمین جلد از مجموعه ی بالهای آتشین نوشته ی توئی تی سادرلند و ترجمه ی آناهیتا حضرتی کیاوندانی از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

سرزمین پیریا محل زندگی قبایل مختلف ازدهایان سالیان سال درگیر جنگی خونین بین گل بال ها، آسمان بال ها، یخ بال ها، شن بال ها و دریا بال هاست. جنگ بر سر به قدرت رسیدن یکی از دختران ملکه اوسیس، که بیست سال پیش مرده، در گرفته است. برن با آسمان بال ها و گل بال ها متحد شده، ویستر و بلیز با شن بال ها و یخ بال ها؛ براساس پیش گویی گذشتگان پنج بچه اژدها خواهند آمد تا به این خونریزی ها پایان دهند. کلی، سونامی، سانی، استار فلایت و گلوری وقتی که هنوز سر از تخم بیرون نیاورده بودند، توسط شب بال های مرموز و قدرتمند از خانه هایشان دزدیده شدند و به دور از چشم قبیله های دیگر بزرگ شدند، آن ها همه ی عمر خود را در زیر کوهی زندگی کرده اند، اِما می داند که بیرون از آن جا بین قبیله ها جنگ بزرگی در گرفته و طبق پیشگویی ها قرار است او به همراه چهار دوست دیگرش به این جنگ های طولانی خاتمه دهند، اِما قلبا به این پیشگویی اعتقاد دارد ولی چهار اژدهای دیگر اصلا این موضوع را قبول ندارند. آسمان بال ها استارفلایت را دستگیر کرده و نزد ملکه اسکارلت می برند تا در مبارزاتی که بین اژدهاییان برگزار می شود شرکت کرده و قربانی شود، چهار بچه اژدها تصمیم می گیرند از زیر کوه بیرون بیایند و دوستشان را نجات دهند. با ورود به دنیای جدید درگیر ماجراهایی می شوند که در پیشگویی ها اشاره ای به آن نشده است...

 


برشی از متن کتاب


استارفلایت از وقتی غار زیر کوه را ترک کرد، چندین بار ترسیده بود. فکر می کرد هیچ جیزی نمی تواند وحشتناک تر از زمانی باشد که ملکه اسکارلت با نگهبان هایش آمد و دیون را کشت  و همه ی اژدها زاده ها را زندانی کرد، ولی بعد از آن وقتی بود که توی میدان مسابقه ایستاد و می دانست اسکارلت می خواهد او تا آخر روز به طرز وحشتناکی کشته شود. بعدش هم زمانی بود که ملکه کورال دستور داد آن ها را بیندازند توی زندان و سونامی از وسط مارماهی الکتریکی پرید و آسمان بال ها به قصر تابستانی حمله کردند و بدون این که فکری بکنند از وسط جنگ فرار کردند. ولی شاید بدتر از همه وقتی بود که توی جنگل انبوه، سانی جلوی چشمش غیب شد. البته این ها غیر از همه ی ترس هایی بود که از زمان آمدنش به قبیله ی شب بال ها دچارشان شد. در واقع چند هفته ی پیش را مدام با ترس گذراند. ولی این یکی چیز دیگری بود. جوری ترسید که با خودش گفت: ((این از نظر علمی اصلا امکان نداره؛ یعنی از اون موقع تا الان زیر مواد مذاب بوده؟)) مدام می گفت: امکان نداره و این که: کارم ساخته ست. کسی نیست ازم محافظت کنه. از توی مواد مذاب و طلایی، اول از همه سر و بال هایش و بعد بچه هایش بیرون و کناره های دیگ را توی چنگش گرفت. خودش راتکان داد و مواد مذاب را پاشید این طرف و آن طرف. چیزی نگذشت که مواد مذاب از روی سرش ریخت پایین، و گردن خیلی کلفت و پوزه اش که زخم چنگ داشت و فلس های سیاهش نمایان شد که مثل چوب آبنوس براق توی مواد مذاب نارنجی رنگ اطرافش می درخشید. فیت اسپیکر که پنجه هایش را مثل دیوانه ها تکان تکان می داد هول هولکی آهسته گفت: ((یه کاری بکن)) استارفلایت یواش جواب داد: ((مثلا چی کار کنم؟)) تونل درست آن طرف دیگ بود. اگر می خواستند فرار کنند باید از اژدها و مواد مذابی که به اطراف می پاشید عبور می کردند...    

نویسنده: توئی تی سادرلند مترجم: آناهیتا حضرتی انتشارات: پرتقال  

توئی تی سادرلند

سایر آثار نویسنده

مشاهده بیشتر

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بالهای آتشین 4 (راز شب)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل