loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بازماندگان طلسم شده - چکه

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب بازماندگان طلسم شده نوشته ی ماری لو و ترجمه ی فاطمه باغستانی توسط انتشارات چکه به چاپ رسیده است.

سال ها پیش، بیماری تب خونی شهر کنترا را فرا می گیرد و تعداد زیادی از مردم به آن مبتلا می شوند. آدلینا آموتوئو؛ خواهر کوچکترش و مادرش هم دچار این بیماری می شوند. مادر بر اثر بیماری از دنیا می رود، خواهر آدلینا بیماری را با موفقیت پشت سر گذاشته و بهبودیش را بازمی یابد؛ اما آدلینا چشم چپش را بر اثر عفونت از دست می دهد، موها و مژه هایش کاملا تغییر رنگ داده و نقره ای می شوند، علاوه بر این لکه هایی سیاه روی پوست صورت و بدنش به جا می مانند. اکنون آدلینا دختر جوانی شده که از لحاظ ظاهری ناقص است و نمی تواند در جامعه حاضر شود. پدر آدلینا که یک تاجر سرشناس است، وجود او را ننگ و مایه ی سرافکندگی می داند؛ بنابراین دلش می خواهد به هر طریقی شده او را از سر خود بازکند. یکی از دوستان ثروتمند پدر، به او پیشنهاد می کند که آدلینا را به عنوان مستخدم در اختیارش بگذارد و بدون این که دختر بیچاره را به همسری خود درآورد با او رابطه ی جنسی داشته باشد. آدلینا مخفیانه حرف های پدرش با مرد را می شنود و تصمیم می گیرد تا شبانه از خانه فرار کند. اما هنوز چند قدمی از خانه دور نشده است که پدر او را پیدا می کند. آدلینا با خودش فکر می کند که دیگر هیچ راه فراری ندارد اما ناگهان اتفاقی بسیار عجیب افتاده و نیرویی ماورایی به کمک آدلینا می آید. از آن شب به بعد آدلینا متوجه وجود این نیرو در خودش می شود؛ به این ترتیب همه چیز برای او تغییر کرده و وارد دنیایی تازه می شود.

 


برشی از متن کتاب


به محض این که پایم را از ساختمان بیرون می گذارم. دنیا در مقابل چشمانم سفید می شود و نور آزار دهنده ای به صورتم می خورد. جیغ می کشم. حدس می زنم که در میدان بازار مرکزی هستیم. از لابه لای اشک هایم، می توانم اقیانوسی از آدم ها را ببینم که برای اعدام من به آنجا هجوم آورده اند. آسمان زیبا و درخشان است و ابرهای سپید به این سو و آن سو در حرکت اند. کمی آن طرف تر یک ستون آهنی سیاه رنگ در مرکز سکویی چوبین دیده می شود. بالای این سکو یک ردیف مامور ایستاده اند. می توانم از این فاصله نشان های درخشان دایره ای شکل را روی ذره های شان ببینم. آن ها آماده اند تا شمشیر از نیام بیرون کشند. حالا دیگر گام هایم سنگین شده اند. فحش و ناسزاست که از میان جمعیت نثارم می شود و ماموران بی توجه مرا از میان مردم به سوی چوبه ی دار می برند. برخی از تماشاچی ها میوه های پلاسیده به سمتم پرتاب می کنند، برخی دیگر مرا لعن و نفرین می کنند. بیش تر آن ها دمپایی و کفش پاره ای پوشیده اند و لباسی ژنده بر تن دارند. با خودم فکر می کنم این آدم های فقیر و بدبخت شاید برای این به اینجا آمده اند که با دیدن سرنوشت شوم من، چند ساعتی بخت بد خود را فراموش کنند. سرم را پایین می اندازم. دنیا برابر چشمانم به تیرگی می گراید و دیگر توان اندیشیدن ندارم. در مقابل من چوبه ای که دقایقی پیش دور به نظر می رسید، هر لحظه نزدیک تر می شود. یکی فریاد می زند: «شیطان!» دیگری چیزی شبیه شن ریزه به سمتم پرتاب می کند و می گوید: «این دخترک نواده ی اهریمن است! او برای مان بدبختی به بار می آورد. او هیولاست.» تا جایی که می توانم پلک هایم را بسته نگه می دارم اما تمام مردم لعنتی این میدان در ذهن من همانند پدرم هستند. همه صدای او را دارند. من در دل می گویم: «از همه ی شما بیزارم.» با خود می گویم کاش می توانستم دستانم را دور گلویشان گره بزنم و آن ها با یک فشار برای همیشه خفه کنم تا دوباره همه جا ساکت و آرام شود. حالت بدی دارم، سعی می کنم آن را کنترل کنم، اما انرژی ام به سرعت از دست می رود. نفسم به شماره افتاده است. نمی دانم چقدر تا رسیدن به سکوی اعدام باید راه بروم. حالا پاهایم به پلکان رسیده است. اما توان بالا رفتن ندارم. یکی از مامورها مجبور می شود مرا بلند کند و روی شانه اش بیاندازد. مرا بالای سکو می گذارد و مجبور می کند که صاف بایستم. ضخامت چوبه ی دار ده ها برابر بازوی ماموران است و طنابی از نوک آن به شکل دایره آویزان شده. زنجیرهایی برای بستن دست ها و پاهیم به چوبه بسته شده اند. الوارهای زیادی زیر چوبه ی دار گذاشته شده است که باید روی ان بایستم. تمام این صحنه ها را به سختی می بینم.  

نویسنده: ماری لو مترجم: فاطمه باغستانی انتشارات: چکه  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بازماندگان طلسم شده - چکه" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل