loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بابانظر

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب بابا نظر

"بابا نظر" کتابی در رابطه با خاطرات دوران زندگی راوی و هم چنین حضور و مقاومت وی در جنگ بین ایران و عراق می باشد که بر اساس مصاحبه های صورت گرفته با شهید بزرگوار، محمد حسن نظرنژاد به رشته ی تحریر در آمده است. محمدحسن نظرنژاد متولد سال 1325 در یکی از روستاهای حومه ی مشهد و در خانواده ای روحانی و مبارز راه حق، دیده به جهان می گشاید.

تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه ی همان روستا فرا گرفته و سپس در مدرسه ی عباسقلی خان مشهد به ادامه ی کسب علم و دانش می پردازد. در سال 1342، هنگامی که به فراگیری علوم حوزوی مشغول بود، به دنبال وقوع حمله به مدرسه ی نواب و مورد ضرب و شتم قرار دادن طلاب، درس طلبگی را رها نموده و به شغل نانوایی و سپس بافندگی مشغول می شود. اما مدتی بعد به دلیل برخورداری از قدرت جسمی بالا، وارد حرفه ی کشتی شده و در کشتی پاچوخه ی استان خراسان، شهرتی فراوان را کسب می نماید و بعدها، به عنوان بنیان گذار مسابقات پاچوخه در شهر مشهد، مسابقاتی را در میان جوانان برگزار می کند.

محمدحسن در سال 1348 زندگی مشترکش را آغاز کرده و یک سال بعد نیز، به عضویت تیم کشتی آزاد خراسان در شرکت برق مشهد در می آید و در مسابقه ی که میان چند کشور، در کشور افغانستان برگزار شد، یک مدال برنز و دو مدال نقره را به دست می آورد؛ پس از به پایان رسیدن همین مسابقه، با ماجراهایی رو به رو می گردد که زندگی اش را تحت تاثیر قرار داده و او را با مشکلات فراوانی رو به رو می کند. در ادامه نیز، روایت هایی خواندنی از حضورش در جنگ شرح می دهد که ذهن خواننده را مجذوب خویش می سازد.

 

بخشی از کتاب بابانظر

من برگشتم و یک گروهان از گردان مصطفی قومی آوردم. کنار کانال، گروهان را به چراغی واگذار کردم بعد خودمان حرکت کردیم به سمت خط دومی که نیروها بودند، نرسید به کانال دوم، متوجه شدم که از سمت ارتفاعات 113 یکی پی.ام.پی به سمت جیپ ما شلیک می‌ کند.

اول فکر کردم که با کالیبرش زد بعد دیدم نه، این شیء قرمزی که می ‌آید، خیلی کند حرکت می‌ کند. فهمیدم موشک مالیوتکا است چون موشک مالیوتکا حدود پانزده ثانیه طول می‌ کشد تا به مقصد برسد. با تمام قدرت، طوری پیچیدم که ماشین را چپ کنم. حساب کردم که اگر جیپ را چپ کنم ما به بیرون پرت می ‌شویم و موشک هم به جیپ نمی ‌خورد. جیپ روی جاده شنی تک چرخ زد و حدود پنج ثانیه روی چرخ ‌های یک طرف حرکت کرد، چپ هم نشد. موشک از سر جیپ رد شد و دیفرانسیل ماشین را گرفت. جیپ به سمت آسمان پرت شد و من معلق زنان روی زمین افتادم. اول که خوردم زمین زود بلند شدم و ایستادم. یک نگاهی کردم دیدم که تکه ‌های بدن آقای دودمان روی زمین افتاد، آقای قرص زر هم پایش کنده شد و یک طرف افتاد باقی بدن او طرف دیگر افتاده بود. ملک ‌نژاد کنارش افتاده بود و مرتب یا حسین یا حسین می‌ گفت. خیلی آرام پا کشیدم که بالای سر ملک ‌نژاد بروم اما به زمین افتادم. می ‌خواستم بلند شوم دیدم پاهایم تکان نمی‌ خورند. دستم را زیر پایم انداختم اما دیدم به طرفی افتاد متوجه شدم که پاهایم طوری شده ‌اند.

ستون فقراتم به شدت درد می ‌کرد به قدری که نفسم به سختی بالا می‌ آمد دستم را روی قلبم گذاشتم و ماساژ دادم. تنفسم کمی بهتر شد. خودم را چرخاندم خواستم پاهایم را جمع کنم دیدم جمع نمی ‌شود و دیگر هیچ اراده ‌ای روی آن‌ ها ندارم. همین موقع دو تا از بچه‌ های جهاد سازندگی تبریز با یک برانکارد رسیدند ناگهان گفتم: اول آقای ملک ‌نژاد را بردارید.

گفتند ایشان شهید شده ‌اند. مرا روی برانکارد گذاشتند وقتی مرا بلند کردند، مرتب توی جاده خمپاره می خورد. تا محل آمبولانس، حدود پانصد یا ششصد متر فاصله بود. مرا توی آمبولانس گذاشتند و به اورژانس لشکر 31 عاشورا بردند.

اورژانس خیلی خوبی بود. جایگاهی هم برای هلی کوپترها درست کرده بودند. متوجه شدم بیش از دویست سیصد زخمی، جلوی اورژانس چیده شده اند. مرا روی زمین به شکم خواباندند. باید بگویم روز تلخ و ناگواری برای من بود. آن روز شاید بیش از دویست چکمه را بوسیدم، چکمه ی بچه هایی که می آمدند و عبور می کردند. من زار می زدم. ستونم فقراتم شکسته بود ولی چون خونریزی نداشتم کسی به من توجهی نداشت. به ناچار ساکت شدم. فشار درد به قدری شدید بود که بی اختیار به اندازه ی چهار پنج پارچ اشک ریختم! هر زمانی که این قضیه یادم می آید، تمام بدنم می لرزد. کسی قادر نبود کاری برای من انجام دهد. از طرفی وحشت داشتم که نخاعم آسیب دیده باشد و پاهایم برای همیشه روی چرخ بماند...

کتاب بابا نظر (خاطرات شفاهی شهید محمد حسن نظر نژاد) می باشد که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.


فهرست


اشاره فصل اول فصل دوم فصل سوم فصل چهارم فصل پنجم فصل ششم فصل هفتم فصل هشتم فصل نهم فصل دهم فصل یازدهم فصل دوازدهم فصل سیزدهم فصل چهاردهم فصل پانزدهم فصل شانزدهم فصل هفدهم فصل هجدهم عکس ها و اسناد فهرست اعلام

  • خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد
  • مصاحبه: سید حسین بیضایی
  • تدوین: مصطفی رحیمی
  • انتشارات: سوره مهر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بابانظر" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل