loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ای شمع‌ها بسوزید | رحیم معینی

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب ای شمع‌ها بسوزید

کتاب ای شمع‌ها بسوزید از انتشارات کتابخانه سنائی شامل اشعار زیبایی از "معینی کرمانشاهی" "رحیم معینی کرمانشاهی" نقاش، روزنامه‌نگار، نویسنده، ترانه‌نویس و شاعر نامی دوران معاصر می‌باشد و محبوبیت این مجموعه به قدری ست که تاکنون بارها و بارها تجدید چاپ شده است. است که غزل‌های جذابش، رنگ و بوی زیبایی به دنیای شعر بخشیده است. "ای شمع‌ها بسوزید" یکی از مجموعه شعرهای ارزنده‌ی این شاعر مطرح می‌باشد که حدود صد و چهل غزل و سی شعر متفرقه را در بر دارد.

همگی این شعرها فضای دل انگیزی از عشق را برای مخاطب ترسیم می‌کنند و عشق به خالق، پدر و مادر، عشق به وطن و سایر عشق‌های پاک زمینی را به تصویر می‌کشند. با این حال اشعار او را نمی‌توان به موضوع خاصی محدود کرد، زیرا او عواطف و احساسات گوناگون را در قالب غزل و با مضامین مختلفی در شعرش می‌گنجاند و از این طریق سروده‌هایش را به گوش جان همه‌ی مخاطبانش می‌رساند. وی با تسلط بر آرایه‌های ادبی متفاوت، توان و قدرت فکری بالایش در ادبیات را به رخ همگان می‌کشد و ثابت می‌کند، شعر خوب گفتن کاری است که هر کسی از پس آن بر نمی‌آید. "معینی کرمانشاهی" با شعرهایش معجزه می‌آفریند و این معجزه را در تک به تک کلمات این مجموعه می‌توان دید.

بخشی از کتاب ای شمع‌ها بسوزید

زندان

هرچه بینا چشم، رنج آشنایی بیشتر

هرچه سوزان عشق، درد بی وفایی بیشتر

هرچه دل رنجیده‌تر، سوز جدایی بیشتر

هرچه صاحبدل فزون، برگشته اقبالی فزون

هرچه سر آزاده‌تر، افتاده پایی بیشتر

هرچه دل رنجیده‌تر، زندان هستی تنگ تر

هر چه تن شایسته‌تر، شوق رهایی بیشتر

هرچه دانش بیشتر، وامانده‌تر در زندگی

هرچه کمتر فهم، کبر و خودنمایی بیشتر

هرچه بازار دیانت گرم، دل‌ها سردتر

هرچه زاهد بیشتر، دور از خدایی بیشتر

هرچه تن در رنج و زحمت، ناامیدی عاقبت

هرچه با یاران وفا، بی اعتنایی بیشتر.

*

زاغ و کبک

رسوا شدگانیم که دلبسته‌‌ی نامیم

از بهر یکی دانه، سر افکنده بدامیم

از خلق گریزان و به بند تو اسیریم

وحشت زدگانیم که در دست تو رامیم

در کنج حریم تو، بمردیم زهجران

افسوس در این مهلکه ما صید حرامیم

از تابش مهر تو فروزان شده انجم

ما ذره نا چیز چه هستیم و کدامیم

نشناخته خویشیم و سر وصل تو داریم

عمریست بسوزیم و هنوز است که خامیم

گوئیست گریزان ز کف اسرار وجودت

ما کودک نو پای دوان بر لبِ بامیم

این جلوه ما نیست که در بزم جهان است

عکس رخ یاریم که افتاده به جامیم

ارکان وجود همه‌یِ بی‌خبران را

آتش بزن ای عشق که ما سرد کلامیم

پیمانه بدستیم که بیگانه ز عقلیم

با نقص کمالات یکی رند تمامیم

تا حافظ و سعدیست کجا جای من و توست

زاغیم و هوسباز که چون کبک خرامیم

امید مدارید که بی غم گذرد عمر

معذور بدارید که مامور پیامیم

*

فطرت

شنیدم  یکی  عابد نیکنام

که نزد خدا داشت قدر و مقام

چو فارغ ز کار عبادت شدی

ارادت  بخلقش  زیادت  شدی

شبی بود تنها در ایوان خویش

دو زانوی بنشسته برخوان خویش

مودب چنان  کاندر انظار خلق

بدل راضی و فارغ از کار خلق

در آندم مریدی ز در سررسید

مقید به قید ادب مرد دید

بدو گفت کای یار نیکو سرشت!

که هر گز ندیدم تو را خوی زشت!

به تنهایی‌ات رسم آداب چیست؟

مودب چه بنشسته‌ای کس که نیست؟

چنین پاسخش داد آن مرد پیر

که ای پاکدل یار روشن ضمیر!

به خلوت کس ار همنفس نیستم

مگر خود هم ایدوست کس نیستم

تو خود را اگر محترم داشتی

کسانرا همینگونه پنداشتی

بسا اهل تکریم مردم کش است

ادب گر بود جزء فطرت خوش است.

*

خود فریب

روی دیدار توأم نیست، وضو از چه کنم؟
دیگر این جامه صد وصله رفو از چه کنم؟
قید هستی ، همه جا همره من می‌آید
با چنین نامه سیاهی ، به تو رو از چه کنم؟
من که مجنون نشدم ، دشت به دشت از چه روم؟
نام لیلا چه برم ؟ کوی به کوی از چه کنم؟
خود فریبی به چه حد، خسته شدم زین همه رنگ
من که درویش نیم ، این همه هو از چه کنم؟
من که بینم گذر عمر در این اشک روان
هوس سایه‌ی بید و لب جو ، از چه کنم؟
هر دم از رهگذری زنگ سفر می‌شنوم
تکیه بر عمر چنین بسته به مو ، از چه کنم؟
روی به هر سوی کنم ، نقش تو آید به نظر
روی گفتار ، به یک قبله بگو از چه کنم؟


رحیم معینی کرمانشاهی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ای شمع‌ها بسوزید | رحیم معینی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل