کتاب ایوی پری مه (جادوی رنگین کمان 12)

کتاب ایوی پری مه، جلد دوازدهم از مجموعه ی جادوی رنگین کمان نوشته‌ی دیزی مدوز و ترجمه‌ی شادی دبیری با تصویرگری جورجی ریپر توسط انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.

"دودل" باد نمای جادویی سرزمین پریان، پرهایی جادویی داشت که پری های آب و هوا به کمک آن ها می توانستند آب و هوا را کنترل کنند. جک فراست بدجنس برای این که آب و هوای سرزمین پریان را به هم بریزد و آب و هوای سرزمین خودش را لذت بخش کند، به اشباح خبیثش دستور داده بود پرهای جادویی دودل را بدزدند و برایش ببرند. با دزدیده شدن پرها، دودل به سرزمین انسان ها آمده بود تا به کمک کریستی و ریچل آن ها را پیدا کند. آن دو با کمک یکدیگر چهار تا از پر ها را پیدا کرده بودند ولی هنوز سه تای دیگر باقی مانده بود! آن روزقرار بود در جنگل گرین وود مسابقه‌ی دو برگزار شود و از همه دعوت شده بود که در آن شرکت کنند. مادر کریستی هم یکی از شرکت کنندگان مسابقه بود. آن ها با خوشحالی همراه پدر و مادر به سمت جنگل رفتند و با خود فکر کردند شاید بتوانند در جنگل سرنخی از پرهای جادویی پیدا کنند. وقتی به جنگل رسیدند، هوا کم کم مه آلود شد، تا جایی که دیگر نمی توانستند جایی را ببینند. آن ها حدس زدند که این مه غلیظ باید زیر سر یکی از اشباح خبیث باشد. وقتی ایوی، پریِ مه را در جنگل دیدند، فهمیدند که پرِ جادویی او در دست یکی از دستیاران جک فراست است و چون طرز کارش را بلد نیست، همه جا را پر از مه کرده است. حالا کریستی و ریچل باید به ایوی کمک کنند تا پر جادویی اش را پیدا کند.
مجموعه‌ی داستانی جادوی رنگین کمان در جلدهای مختلف با موضوعات گوناگون به چاپ رسیده است. داستان درباره‌ی کریستی تیت و ریچل واکر است که یک راز مشترک دارند؛ آن ها طی اتفاقی به سرزمین پریان رفته و پری های زیادی را دیده اند؛ در سرزمین پریان هر گروه از پری ها مسئولیتی بر عهده دارند. گروهی کارهای مربوط به جشن ها را انجام داده و به پری های میهمانی معروفند، گروهی به وضعیت آب و هوایی می رسند و پری های آب و هوا نام دارند و... هر کدام از پری ها برای انجام کارشان یک وسیله‌ی جادویی دارند. مثلا پری های مهمانی یک کیف جادویی و پری های آب و هوا، پر جادویی دارند. اما جک فراستِ بدجنس برای این که در کار آن ها اشکال ایجاد کند، اشباح خبیثی را سراغ پری ها می فرستد تا همه چیز را به هم ریخته و ابزار جادویی پری ها را بدزدند. کریستی و ریچل برای کمک به پری ها و پیدا کردن وسایل جادویی شان، کارهای زیادی انجام می دهند که داستان هر جلد را تشکیل می دهد.

 

فهرست

صبح مه آلود جادویی در مه شبح خبیث در مه غول شبح خور نقشه می کشد آبگوشت شبح خبیث برگشت به مسابقه

برشی از متن کتاب

همگی به طرف پایین پرواز کردند تا دنبال شبح خبیث بگردند. آن جا مه غلیظ تر و سنگین تر بود و ریچل با بال هایش به خوبی سنگینی آن را حس می کرد. ناگهان آهی کشید و گفت: "آه! این که فقط یک تنه‌ی درخت است، نه شبح خبیث." بعد پرواز کرد و با نا امیدی روی آن نشست. تنه‌ی درخت درست به شکل یک شبح خبیث بود؛ تیره و خمیده و چاقالو. کریستی رو به دوستانش گفت: "درست است که هنوز پیدایش نکرده ایم ولی فکر می کنم یک جایی همین دور و برهاست. مه این جا بوی بدی دارد و آن قدر سنگین است که نمی شود به راحتی میان آن پرواز کرد." ریچل بال های زیبا و درخشانش را به به هم زد و گفت: " بله، مثل این است که در یک باتلاق سرد و بد بو گیر افتاده ایم." درست همان موقع صدای گوش خراش غُرغُری به گوش شان رسید. -این اصلا عادلانه نیست! سردم است. گم شده ام و شکمم از گرسنگی به قار و قور افتاده‌ بعد کسی با صدای بلند یک فین گنده کرد و گفت: "طفلکی من!" ریچل، کریستی و ایوی هیجان زده به همدیگر نگاه کردند. ایوی گفت: "بی برو برگرد این یک شبح خبیث است!" ریچل گفت: "بجنبید. بیایید قبل از این که ما را ببینند، پشت آن درخت قایم شویم." پرواز کنان روی یکی از شاخه های درخت بلوط نشستند و زیر برگ های سبز و ضخیمش مخفی شدند. همان طور که فکر می کردند، سر و کله‌ی یک شبح خبیث پیدا شد و درست زیر پای آن ها روی یک تنه‌ی درخت نشست. از آن بالا کله‌ی خبیث او و پاهای گنده‌ی استخوانی اش را می دیدند و صدای نفس های ترسناکش را می شنیدند که مثل صدای رد شدن لجن از لوله‌ی فاضلاب بود. شبح خبیث دوباره غرغر کنان گفت...      

(کتاب های زعفرانی) نویسنده: دیزی مدوز مترجم: شادی دبیری تصویرگر: جورجی ریپر انتشارات: زعفران