loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب اینک خزان - اویگن روگه

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب اینک خزان نوشته اویگن روگه با ترجمه محمد همتی در نشر نو به چاپ رسیده است.

این کتاب از همان روزهای اولیه انتشار توانست موفقیت های زیادی کسب کند و علاوه بر دریافت جوایز متعدد، جایزه کتاب سال آلمان را نیز در سال 2011 از آن خود کرد. محبوبیت این اثر روز به روز در میان کتاب خوان های آلمانی بیش تر می شد و این محبوبیت به جایی رسید که در سال 2017 با اقتباس از داستان کتاب، فیلم سینمایی خوبی نیز ساخته شد. البته موفقیت های این کتاب فقط به کشور آلمان محدود نمی شود چرا که "اینک خزان" تاکنون به سی و سه زبان زنده ترجمه شده و در تمام دنیا سر و صدا کرده است. داستان کتاب سرگذشت یک خانواده آلمانی را روایت می کند که به مکزیک سفر می کنند و با مسائلی برخورد می کنند که آن ها را  به زوال می کشد. زوالی که به سقوط یک آیین و عقیده قدیمی منجر می شود و زندگی این خانواده را دستخوش تغییرات بزرگی می کند. اویگن روگه، نویسنده و نمایش نامه نویس آلمانی که سابقه ترجمه نمایش نامه های چخوف را نیز در کارنامه کاری اش دارد به قدری در نگارش این کتاب دقیق عمل کرده است که تمام روایت هایش شفاف و آمیخته با طنزی گزنده از آب در آمده اند. روگه علاوه بر نویسنده بودن، یکی از مورخان سرشناس آلمانی نیز محسوب می شود، به همین دلیل متونِ وابسته به تاریخ در روایت هایش با تمام جزئیات و به درستی بیان شده و کتاب حاضر را به اثری خاص و دوست داشتنی تبدیل کرده است. "اینک خزان" که تا مدت ها در لیست پرفروش های بین المللی قرار داشت، شاهکاری از روگه می باشد که هر شخصی برای یک بار هم که شده لازم است آن را بخواند و از این داستان متفکرانه و منحصر به فرد لذت ببرد.


برشی از متن کتاب


دراز به دراز روی کاناپه چرم بوفالویش افتاده بود. بلند شد، دوش مفصلی گرفت تا خود را از آخرین ذره های هوای بیمارستان پاک کند و بعد راهی نوین دورف شد. مثل همیشه از بزرگراه 115 بیرون رفت. بیرون را تماشا کرد تا ببیند دنیا عوض شده است یا نه. شده بود؟ اتومبیل ها به نظرش تمیزتر رسیدند. تمیزتر؟ یک‌جورهایی رنگارنگ تر. احمقانه تر. آسمان آبی بود. مگر می خواست چه رنگ دیگری باشد؟ پاییز از در پشتی به داخل خریده بود و گله به گله لکه های زرد بر درخت ها می نشاند. در این مدت ماه سپتامبر رسیده بود. روز شنبه از بیمارستان مرخص شده بود .پس لابد امروز روز سه شنبه بود این چند روز حساب تاریخ از دستش در رفته بود. نوین دورف همین اواخر صاحب یک خروجی مختص به خودش از بزرگراه شده بود همین اواخر در تقویم الکساندر یعنی بعد از فروپاشی دیوار برلین. حالا می توانستی از بریدگی بزرگراه یک راست وارد خیابان تلمان شوی. خیابان آسفالت صاف و یکدستی داشت با خطوط قرمز رنگ مخصوص عبور دوچرخه سواران در هر دو طرف خانه ها تازه بازسازی و بر اساس معیارهای اتحادیه اروپا عایق بندی شده بودند ساختمان‌های نوسازی هم شبیه استخرهای سرپوشیده بود که به آنها خانه های شهری می گفتند. همین که یک بار به سمت چپ پیچیده و چند صد متر از پیچ خیابان اشتاین وگ را می پیمودی و دوباره به سمت چپ میپیچیدی رسیده بودیم و به این جا که می رسیدی انگار زمان از حرکت باز می ایستاد. خیابانی باریک با دو ردیف درخت  زیزفون.  پیاده روهایی مفروش با قلوه سنگ که ریشه ها هر جا زورشان رسیده بود آن ها را متورم کرده بودند.  نرده های فرسوده و سوسک های بال آتشین. در دل باغ ها، پشت علف های بلند پنجره های متروک ویلاهایی دیده می‌شد که در دفاتر حقوقی دوردست برسر اعاده مالکیت شان دعوا بود. مقصدش یکی از معدود خانه‌های هنوز مسکونی این حوالی بود خانه خیابان هفتم. سقف خزه بسته بود. نمای خانه ترک خورده بود. آقطی ها به بالکن رسیده بودند و درخت سیبی که خود کورت همیشه دست تنها هرسش می کرد حالا به هر سو شاخه دوانده و برای خودش کلاف سردرگمی شده بود. غذای اعانه ای داخل ظرفی عایق روی ستون دم در خانه بود. مهر روز سه شنبه را روی بسته دید. الکساندر بسته را برداشت و داخل شد. کلید داشت اما زنگ در را زد. می‌خواست ببیند که آیا کورت می آید و در را باز می‌کند. بی‌فایده بود معلوم بود که کورت در را باز نمی کند. اما بعد قرچ و قورچ آشنای کف راهرو به گوشش خورد و وقتی از پنجره کوچک روی درب داخل را نگاه کرد کورت چون شبحی در تاریکی راه ظاهر شد. الکساندر فریاد زد: باز کن کورت جلو آمد و بروبر را نگاه کرد. -باز کن. اما کورت از جایش جم نخورد. الکساندر کلید انداخت و در را باز کرد و پدرش را در آغوش کشید خیلی وقت بود که بغل کردن پدرش لذتی نداشت کورت بو می داد. بوی پیری. این بو از تک تک سلول های بدنش به مشام می رسید. کورت حتی دوش گرفته و مسواک زده هم همین بو را می داد.

فهرست


2001 1952 اول اکتبر 1989 1959 2001 1961 اول اکتبر 1989 1966 اول اکتبر 1989 1973 2001 1976 اول اکتبر 1989 1979 2001 اول اکتبر 1989 1991 1995 اول اکتبر 1989 2001

نویسنده: اویگن روگه ترجمه: محمد همتی انتشارات: نشر نو


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اینک خزان - اویگن روگه" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل