loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب انجمن سری بندیکت 2 (سفر پر خطر)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
125,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب سفر پر خطر دومین جلد از مجموعه ی انجمن سری بندیکت اثر ترنتون لی استوارت و ترجمه ی آتوسا گلکار از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

یک سال است که رینی ولدمون، انجمن سری بندیکت را ترک کرده و پیش معلمش خانم ترومال که او را به فرزندی پذیرفته برگشته است. اکنون او می خواهد بعد از یک سال دوری به همراه دوستانی که با آن ها در انجمن آشنا شده است با کشتی تفریحی به پرتغال بروند و تعطیلات تابستان را در کنار هم بگذرانند. آن ها قرار می گذارند تا در خانه آقای بندیکت دوباره همدیگر را ببینند و برنامه ی سفرشان را هماهنگ کنند. اما به محض ورود و با دیدن پلیس در خانه ی آقای بندیکت متوجه می شوند که اتفاقی مهم رخ داده، دستیار آقای بندیکت برای بچه ها تعریف می کند فردی به نام کرتین برای دستیابی به اختراع جدید آقای بندیکت او را ربوده و به مکانی نامعلوم برده است. کرتین بعد از ربودن آقای بندیکت، پیغامی را توسط کبوتری نامه رسان برای بچه ها می فرستند. رینی و دوستانش تصمیم می گیرند برای آزادی آقای بندیکت قبل از پلیس وارد عمل شده و از روی نشانه هایی که وجود دارد کرتین را بیابند. آن ها برای انجام این ماموریت سفری طولانی و البته پرخطری را آغاز می کنند. سفری که در آن با ماجراهای بسیاری چون دزدان دریایی و طوفان هایی مهیب مواجه می شوند و در یک قدمی مرگ قرار می گیرند.

رینی پسر نوجوانی است که در پرورشگاه زندگی می کند. او از طریق آزمونی سخت موفق به ورود در انجمن سری بندیکت می شود. در آن جا متوجه می شود که سه نفر دیگر غیر از خودش موفق به قبولی در آزمون شده اند. رابطه ی دوستی عمیقی بین رینی، روندا، استیکی و کیت شکل می گیرد. آقای بندیکت دستگاهی اختراع کرده که به کمک آن می تواند حافظه ی انسان ها را پاک کند و برای عملی کردن هدفش بچه ها را تحت آموزش قرار می دهد. این چهار نوجوان که همگی از هوشی سرشار برخوردارند کارهای بزرگی در انجمن انجام می دهد و از دستگاه به نفع بشریت استفاده می کنند.

 


برشی از متن کتاب


شهر استون تاون شهر شلوغی بود، اما نصف شلوغی ناحیه ی بندری خودش را نداشت. در بندر استون تاون تا آنجا که چشم کار می کرد، باراندازها پر از جرثقیل و بسته های بزرگ و باربر و ملوان بود که با شتاب مشغول کار بودند. کشتی ها هم از لابه لای بارها، مثل صخره ای براق و درخشان دیده می شدند. بعضی از آن ها پر از بار و بعضی شان خالی بودند؛ تعدادی هم توی آب لنگر انداخته بودند و تکان می خوردند. از همه جا صدای زنگ، بوق، ماشین آلات، سوت و غرش و کوبیدن می آمد و صدای دریا و مرغ های دریایی را در خود گم می کرد. بچه ها بیرون دروازه ی اصلی بندر ایستاده بودند و به این هیاهو نگاه می کردند. کنستانس یک قدم به عقب برداشت.. «من وارد اینجا نمی شم.» خود رینی هم علاقه ای به ورود نداشت، اما اگر می خواستند کشتی میانبر را پیدا کنند، باید عجله می کردند. قبل از این که راهی برای هل دادن کنستانس به داخل پیدا کند، مرد جوانی با درشکه ی موتوری مسافربری جلو آمد. مرد بالا تنه ای پهن و بشکه مانند داشت و یونیفرم و کلاه آبی پوشیده بود. مرد جوان فریاد زد: «اینجا زیاد بچه نمی بینیم!» دور بچه ها می چرخید و آن ها را با نگاهی دوستانه ورانداز می کرد. او گفت: «دنبال کشتی میانبر می گردین؟» بچه ها سر تکان دادند. کیت گفت: «باید بلیت بخریم؟» «بلیت؟ نه، شما مهمون کاپیتان هستین؛ ولی وان منتظر شش نفر بود!» او به چپ و راست نگاه کرد؛ طوری که انگار دنبال افراد دیگری می گردد. «همین تعدادین؟ بدون بزرگ تر؟» رینی جواب داد: «فقط ماییم.» بعد برای جلوگیری از سوال و جواب بیشتر گفت: «وقتی برای توضیح دادن نیست.» مرد جوان که معلوم بود کاملا راضی است، گفت: «خیلی خب.» او درشکه را نگه داشت و با دست به بچه ها اشاره کرد که سوار شوند. «خوش حالم که پیداتون شد. اگه تا دو دقیقه ی دیگه نمی اومدین، به دستور کاپیتان نولند باید می اومدم دنبالتون.» درشکه حرکت کرد و به طرف دروازه رفت. مرد جوان به عقب برگشت و ور به مسافرهایش گفت: «اسمم جو شوتره، ولی می تونین کانونبال صدام کنین. همه ی دوست هام این جوری صدام می کنن. من افسر سوم کشتی میانبر ...اه، صبر کنین!» شوتر یا کانونبال تکه کاغذی بیرون آورد و آن را برای نگهبان های دروازه تکان داد. معلوم بود که نگهبان ها او را می شناختند و فقط با سر به او اجازه ی عبور دادند. درشکه با سرعت ترسناکی حرکت می کرد، حالا دیگر بیشتر از قبل سرعت گرفته بود. کانونبال فریاد زد: «باید تا ته باراندازها بریم.» او دیوانه وار از میان بارها و جرثقیل ها رد می شد و کارگرهای وحشت زده او را تماشا می کردند. بچه ها لبه ی درشکه را گرفته بودند. «همه تون آماده ی سفرین؟ شما هیچ ساک و کیفی با خودتون نیاوردین! اگه از من بپرسین این موضوع خیلی عجیبه! تنها برای کسب تجربه به خارج سفر می کنین؟»    

نوبسنده: ترنتون لی استوارت مترجم: آتوسا گلکار انتشارات: پرتقال  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب انجمن سری بندیکت 2 (سفر پر خطر)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل