loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب انجمن بازنده‌ها | انتشارات پرتقال

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب انجمن بازنده‌ها اثر اندرو کلمنتس

کتاب "انجمن بازنده‌ها" روایتگر داستان زندگی پسری کوچک است که تحت عنوان کتاب کودک و نوجوان به نگارش در آمده است.

شخصیت اصلی قصه، "الک اسپنسر" نام دارد. او پسری دوازده ساله می‌باشد که در کنار پدر و مادر و برادر کوچکترش "لوک"، زندگی می‌کند. الک تمامی دوران تحصیل خود را درمدرسه‌ی "بالد ریج" سپری کرده است؛ مدرسه‌ای که توسط خانم "وانس"، اداره می‌گردد. وی، از دوران کودکی، به مطالعه‌ی کتاب‌های داستانی علاقه‌ی فراوانی دارد. به طوری که بیش‌تر وقت خود را صرف این کار می‌کند. بدون اینکه گذر زمان را متوجه شده و چشم از صفحات بردارد. این علاقه روزبه روز افزایش یافته و دردسرهای بزرگی را برای او ایجاد می‌کند.

پسر قصه، به هنگام حضور در کلاس درس نیز نمی‌تواند از کتاب خواندن صرف نظر نماید. از همین روی، همواره کتاب‌ها را با خود به مدرسه برده و مشغول مطالعه‌ی آن‌ها می‌شود. موضوعی که الک را بارها، به دفتر خانم وانس کشانده و عواقب زیادی را برای او به دنبال داشته است.

اصل ماجرا از اولین روز سال تحصیلی کلاس ششم الک آغاز می‌گردد. او همچون سایر همکلاسی‌های خود در کلاس هنز حاضر می‌شود. اما پس از دقایقی که معلم شروع به صحبت‌ می‌کند، یک کتاب داستانی را در دست گرفته و کاملا توجهش را به آموزگار و آموزه‌های او از دست می‌دهد. معلم کلاس از این موضوع به شدت خشمگین گشته و از خانم وانس طلب یاری می‌کند؛ اتفاقی که در طول سال‌های تحصیلی پیش، به طور مکرر تکرار شده است. اما این بار، خانم وانس تصمیم جدی‌تری اتخاذ کرده و با الک رفتار متفاوت و غیرقابل پیش‌بینی‌ای را در پیش می‌گیرد؛ رفتاری که پسر قصه را با ماجراهایی خواندنی و پرکشش روبه‌رو می‌سازد.

 

برشی از متن کتاب انجمن بازنده‌ها

غیر داستانی

در حالی که شب بر عصر جمعه‌ی خنک ماه سپتامبر حاکم می‌شد، الک دوچرخه‌اش را در امتداد خیابان اش راند. از خانه‌ی کنت گذشت و در نیمه‌ی راه بلوک بعدی بود. بعد از چهار بلوک دیگر و یک گردش به چپ تقریبا به ورودی ماشین‌روی خانه‌ی نینا می‌رسید.

بعدش چی‌ می‌شه؟

این قسمت چندان واضح نبود. الک حس می‌کرد شاید باید محکم ترمز بگیرد، دوچرخه‌اش را برگرداند، و تا جایی که می‌تواند سریع به سمت خانه رکاب بزند.

اما به راهش ادامه داد.

این برنامه را درست بعد از شام در سر پرورانده بود. جمعه شب خوبی بود. همه‌ی نمره‌های کارت گزارش اولین هفته‌اش نه و ده بودند، و برای یک هفته‌ی دیگر از سیاه چال تکالیف جان سالم به‌در برد، اما الک حوصله‌ی تماشای فیلم را همراه با بقیه در اتاق خانوادگی نداشت. بنابراین، درست مثل هزاران بار قبل به طبقه‌ی بالا رفت، روی تخت ولو شد و شروع به خواندن کرد.

اما امشب نمی‌توانست مکالمه‌ی به‌خصوصی را از سرش بیرون کند: مکالمه‌ای که آرزو می‌کرد به گوشش نخورده باشد اما اتفاقی آن را شنیده بود؛ در حقیقت عمدا به آن گوش داده بود.

این ماجرا، همان روز، کمی زودتر، درست در آغاز فعالیت فوق برنامه، اتفاق افتاده بود. او کنار در سالن ایستاده بود تا برنامه‌ی روز عمومی ماه اکتبر را با خانم کیس بازبینی کند، چون کم‌کم احساس نگرانی می‌کرد. او به نینا گفته بود خودش همه‌چیز را روبه‌راه می‌کند، و واقعا می‌خواست سر قولش بایستد.

خانم کیس از این‌که او بالاخره برنامه‌ی روز عمومی را جدی گرفته، آسوده خاطر شده بود. «همون‌طور که قبلا گفتم، مدیر خواسته اگه می‌تونیم در پایان روز عمومی درست قبل از وقت استراحت درمورد فعالیت‌های فوق برنامه حرف بزنیم. بنابراین سخنرانی ما احتمالا تا قبل از ساعت هشت شروع نمی‌شه. فکر می‌کنم حدود چهارصد یا پونصد بچه و پدرومادر و معلم اینجا توی سالن ورزش حضور داشته باشن. خانم کیس گفت از روی احتیاط پذیرایی رو برای پونصدوپنجاه نفر آماده می‌کنه. عجب برنامه‌ای بشه!»

خانم کیس تایید کرد که روز عمومی 20 اکتبر است و اضافه کرد: «...هنوز بیشتر از یه ماه دیگه مونده و این خوبه. اما اقدامات اصلی تغییر نکردن...

کتاب انجمن بازنده‌ها اثر اندرو کلمنتس و ترجمه‌ی صبا اسلامی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.


برشی از متن کتاب


سه و دو دقیقه ی بعداز ظهر جمعه، الک به سمت میزش در سالن ورزشی می رفت و از دیدن دختری که آن جا ایستاده بود غافلگیر شد. او را از انجمن های اوریگامی می شناخت؛ همان دختر کلاس چهارمی که از همه کوچکتر بود. الک سرجای همیشگی اش نشست. دختر سلام کرد و به نظر رسید که احتمالا قصد رفتن دارد، اما ایستاد و وقتی حرف زد، صدایش آرام بود. انگار می ترسید کسی صدایش را بشنود. «این... این انجمن واقعا برای بازنده هاست/ هر بار که من این جا رو نگاه می کنم، تو و اون دختر مشغول خوندنید.» الک می خواست این مکالمه ی سریع تمام بشود و دختر به همان جایی برگردد که از آنجا آمده بود. دیشب شاه شاهان را تمام کرده بود و می خواست دوباره کتاب خدایان الپ را شروع کند. برای سومین بار به سراغ دزد آذرخش رفته بود. او به دخترک لبخند زد اصلا دوستانه برخورد نکرد و سعی کرد تا جایی که می شد بازنده به نظر برسد. در حالی که صدایش تقریبا هیچ لحنی نداشت، گفت: «آره، ما فقط می شینیم و کتاب می خونیم.» دختر گفت: «خب، من توی انجمن اوریگامی ام و بچه های دیگر فکر می کنن خیلی توش استعداد ندارم. پس... این من رو یه جورایی بازنده می کنه. تو این طور فکر نمی کنی؟  و چون خوندن رو دوست دارم به نظرت می تونم عضو شم؟» اولین فکری که به ذهن الک رسید این بود که عالی شد! یکی که حتی نمی تونه کاغذ تا کنه، یه بازنده ی ناب اومده عضو انجمن من بشه! ولی وقتی به صورت دختر نگاه کرد، به یاد فرن دختر نقاشی روی جلد کتاب عنکبوت شارلوت افتاد. موهای او هم همان شکلی بود، مثل دم اسبی کوتاه به عقب کشیده شده بود و صورتش همان طور باطراوت و تروتازه بود. شباهت زیاد ددیگری نداشتند. این دختر سیاهپوست بود، اما فرن نه. دختر واقعا کم سن و سال و تا حدی وحشت زده به نظر می رسید. جسارتش برای این که مستقیم سراغ پسر غریبه ای بیاید و بگوید: «هی! من یه جورایی بازنده ام. می تونم عضو انجمن شما بشم؟ » الک را تحت تاثیر قرار داد.    

  • (در فهرست کتاب های منتخب)
  • نویسنده: اندرو کلمنتس
  • مترجم: صبا اسلامی
  • انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب انجمن بازنده‌ها | انتشارات پرتقال" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل