loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب الا در اردو - شهر قلم

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب الا در اردو نوشته ی تیمو پارولا و ترجمه ی لیلا قنبریان توسط انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.

بچه های کلاس دوم الف در یک مسابقه‌ی عکاسی برنده می شوند که جایزه اش، بلیط مسافرت هوایی به هندوستان است. بچه ها آماده‌ی سفر شده و همراه آقای معلم و همسرش که در طول سفر مسئول آنها هستند، وارد‌ فرودگاه می شوند. آنها باید چمدان هایشان را در بخش تحویل بار بر روی یک تسمه‌ی متحرک قرار بدهند تا به قسمت بار هواپیما منتقل شوند اما پکا، شاگرد خنگ کلاس همراه چمدانش روی تسمه می نشیند و از قسمت کنترل الکترونیکی چمدان ها می گذرد و دیگر کسی او را نمی بیند! آقای معلم که خود را مسئول بچه ها می داند، بقیه بچه ها را به همسرش می سپارد؛ بعد برای پیدا کردن پکا روی نوار متحرک می نشیند و به وسیله ی آن به طرف مکانی که پکا آخرین بار دیده شده هدایت می شود! در همین هنگام مامور فرودگاه سر می رسد و سعی می کند او را پایین بیاورد ولی آقای معلم مصرانه به کارش ادامه می دهد تا اینکه سر از قسمت بار هواپیما در آورده و پکا را آنجا پیدا می کند و فورا همراه او به طرف بقیه بچه ها رفته، آنها را با عجله به سمت پرواز شماره‌ی شش هدایت می کند. بچه ها مجبور می شوند برای رسیدن به پرواز کل فرودگاه و باند پرواز را بدوند و لحظاتی قبل از پرواز موفق می شوند سوار هواپیما شوند. بعد از رسیدن به مقصد، آقای معلم و همسرش متوجه می شوند سوار هواپیمای اشتباهی شده اند و به جای کشور هندوستان، در یکی از شهرهای کشور خودشان فرود آمده اند. آنها مجبور می شوند تا پرواز بعدی که یک هفته‌ی بعد انجام می شود، همانجا بمانند و اتفاقات شگفت انگیزی را تجربه کنند.

مجموعه کتاب های داستانی الا و ... در چندین جلد مختلف با عناوین الا در مدرسه، الا در اردو، الا در تعطیلات عجیب و ... برای کودکان به چاپ رسیده است. راوی تمام داستان های این مجموعه دختری به نام الا است که در کلاس دوم الف درس می خواند. او اتفاقات جالب و آموزنده ای را که در محیط مدرسه و خارج از آن برای دوستان، هم کلاسی ها و اطرافیانش رخ می دهد، برای خوانندگان بازگو می کند.


برشی از متن کتاب


آقا معلم گفت: "اما من نمی خواهم راه تو را ادامه بدهم. تو می خواهی برای زندگی به این جا بیایی، من نمی خواهم. همچنین نمی خواهم این جا کار تو را ادامه بدهم. من کار خوبی دارم؛ معلم هستم. کارم را دوست دارم و اصلاً به کار دیگری فکر نمی کنم." بابا نوئل طوری که انگار اصلاً حرف های آقا معلم را نشنیده گفت: "خب، خب. به نظر می رسد فردا هوا برای اسکی کردن عالی است. اسکی کردن سر صبح غم و غصه و نگرانی را برطرف می کند." بعد ناله کنان بلند شد، بدنش را کش داد و رفت بخوابد. آقا معلم نشسته بود و آتش را زیر و رو می کرد. ناگهان بگویی نگویی پیر و چروکیده به نظر می آمد! اگر کسی در این حالت نگاهش می کرد، او را به طرز حیرت آوری شبیه پدرش می دید... و این جا بود که بالاخره فهمیدیم همان طور که ما باید کوتوله می شدیم، آقا معلم هم باید بابانوئل می شد. تازه اصلاً آقا معلم ما را برای فروختن به بابانوئل به لپ لند نیاورده بود. او بی گناه بود. خود بابانوئل مثل عنکبوت ما را به هواپیمای اشتباه و در نهایت به این جا در تور خودش کشانده بود. فکرش را که می کردیم از وحشت تنمان می‌لرزید اما چاره ای نبود، باید با واقعیت رو به رو می شدیم. مسئله ی تعویض نسل مطرح است، این را تیمو که چندین لغت هایی را بلد بود گفته بود. بابانوئل پیر، همسر و کوتوله های پیرش خیال داشتند خود را بازنشسته کنند و باید بابانوئل جدید با همسر جدید و کوتوله های جدیدش، کار او را به عهده می گرفتند. منتها آقا معلم چنین قصدی نداشت، ما هم همین طور. و این یعنی: باید به آقا معلم کمک می کردیم و البته به خودمان. همسر بابانوئل گفت: "در این عکس معلمتان روی زانوی بابانوئل نشسته است." واقعاً توی عکس آقا معلم روی زانوی بابانوئل نشسته بود و ریشش را می کشید. مرد ریشوی توی عکس را کاملاً می شناختیم. همه چیز خیلی واضح بود. ما دخترها توی تخت هایمان دراز کشیده بودیم و دلمان برای آقا معلم می سوخت. وحشتناک است که کسی مجبور باشد بین شغل معلمی یا بابانوئل شدن یکی را انتخاب کند. قطعاً در عمق وجودش نمی دانست کدام یک را انتخاب کند. گفته بود که می خواهد شغل معلمی را ادامه بدهد‌. با وجود این اگر در عمق وجودش کم کم اما قطعاً به بابانوئل جدید تبدیل بشود چه؟ البته هر دو شغل یک وجه مشترک دارند: علاقه به بچه ها. اما این تنها وجه مشترک است. در موارد دیگر یکی از آن ها روزها کار میکند و دیگری شب ها. یکی بیشتر اوقات در یک جا می ماند و دیگری به تمام جهان سفر می کند. به همین دلیل انتخاب یکی از آن‌ها، کار مشکلی است. دلمان واقعاً برای معلممان می سوخت. ما دخترها تصمیم گرفتیم کمکش کنیم. صبح قبل از طلوع آفتاب کسی در کلبه را زد؛ آقا معلم بود. می خواست سریع لباس بپوشیم و بیرون برویم...

نویسنده: تیمو پارولا مترجم: لیلا قنبریان انتشارات: شهر قلم


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب الا در اردو - شهر قلم" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل