loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب افسانه های مردم دنیا 8 (بچه های کوزه ای)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب بچه های کوزه ای جلد هشتم از مجموعه ی افسانه های مردم دنیا بازنوشته ی کتلین آرنوت و ترجمه رضوان دزفولی از نشر افق به چاپ رسیده است.

این اثر متشکل از 18 افسانه از کشورهای آفریقایی می باشد و جلد دوم از افسانه های مردم آفریقا به شمار می آید که پیشتر از سوی انتشارات آکسفورد گزیده و منتشر شده است. قاره ی کهن آفریقا، سرزمینی شگفت با آداب و رسوم و عقاید منحصر به فردی می باشد که گاه این عقاید بسیار عجیب به نظر می رسند.  در این داستان ها بسیاری از این باورها در قالب داستانی ارائه شده و البته همین موارد به زیبایی کتاب افزوده است. در داستان " بچه های کوزه ای " قصه ی زنی آمده است که سال ها پیش همسرش را از دست داده و هیچ فرزندی ندارد و به تنهایی زندگی می کند. او هر روز مجبوراست تمام کارهای خانه اش را به تنهایی و با سختی تمام به انجام برساند. زن همیشه آرزو می کرد کاش خداوند فرزندی به او می داد تا در کارهای خانه کمکش کند. مردم آن روستا اعتقاد داشتند که خداوند بر روی قله ی کوه های بلند زندگی می کند و به همین دلیل صبح های زود و شب به طرف کوه ها نگاه می کردند و دست به دعا بر می داشتند. زن هم همین کار را می کرد و آن قدر دعا کرد تا خداوند به دعاهایش جواب داد. روزی او چند دانه ی کدو در مزرعه اش کاشت و هر روز متوجه می شد که کدوهایش خیلی بیشتر از کدوهای معمولی رشد می کنند و خیلی سرحال و شاداب هستند. در آن زمان مردم از این کدوها به جای ملاقه و کوزه استفاده می کردند. یک روز که زن در حال رسیدگی به مزرعه اش بود مرد غریبه ای نزدیک آمد و از زن خواست از کدوها به شدت مراقبت کند، چون آن ها برایش خوشبختی می آورند و ... .

 


برشی از متن کتاب


  9/ بچه هایی در خانه ی درختی در زمان های دور مردی زندگی می کرد که سه فرزند داشت: دوپسر و یک دختر. همسر او مدتی پیش مرده بود و کسی نبود از بچه ها مراقبت کند. مرد تصمیم گرفت خانه اش را به جای ببرد که وقتی خودش در مزرعه کار می کند، یا برای شکار می رود، جان بچه ها در امان باشد. مرد به جنگل رفت تا جای مناسبی پیدا کند. آن قدر گشت تا به درخت «بائوباب» رسید. او با دیدن آن درخت کلفت که شاخه هایش به این سو و آن سو گسترده شده بود، گفت: «می توانم بالای این درخت خانه ای بسازم. این جا بهترین جاست. جان فرزندانم از شر جادوگرها و حیوانات وحشی در امان است.» مرد تبرش را برداشت و شاخه ای را از پایین درخت قطع کرد و با آن میخ هایی چوبی ساخت. بعد میخ ها را در تنه ی درخت فرو کرد و پلکانی ساخت تا بتواند از درخت بالا برود. وقتی به بالای درخت رسید، متوجه شدکه درخت بزرگ تر از اندازه ای است که فکرش را می کرده. -ته و شاخه های بزرگ این درخت می تواند سطحی بزرگ و محکم را برای خانه ای که می خواهم بسازم، فراهم کند. مرد با شادی پایین آمد و در حالی که آواز می خواند، تبرش را در دستش تاب داد. با چند ضربه، چند درخت جوان را به زمین انداخت تا از آن ها برای ساخت دیوارها و تیرک های سقف استفاده کند. بعد از پله ها بالا رفت و درخت های کوچک را بالا برد. وقتی کار جمع کردن درخت ها تمام شد، نوبت ساختن طناب با پیچک ها رسید. مرد، پیچک ها را خوب به هم تاباند تا مطمئن شود طنابش محکم و مقاوم است. همه چیز آماده شده بود و او می توانست کار ساختن خانه ی درختی را شروع کند. روز بعد، صبح زود، مقدار زیادی علف برید و سقف را با آن پوشاند. بعد با تکه های چوب تختی بزرگ ساخت و رویش را با پوست نرم و لطیف آهویی که تازه شکار کرده بود، پوشاند. دیگر اطمینان داشت که فرزندانش جای راحتی برای خوابیدن دارند. خانه تقریبا آماده شده بود. وقتی مرد، چند چهارپایه و چند ظرف خوراک پزی را به بالای درخت برد. دیگر کارِ خانه تمام شده بود، فقط باید با پیچک های که در همه جای جنگل پیدا می شدند، نردبانی می ساخت. این کار هم خیلی زود انجام شد. مرد از میخ های چوبی بالا رفت و وارد کلبه شد. یکی از ستون های چوبی را پایین کشید. نردبان را محکم به آن گره زد و آن را پایین انداخت و دید به نزدیکی زمین می رسد. با خوشحالی پیش خودش گفت: «عالی شد. حالا می توانم فرزندانم را به این جا بیاورم.» با احتیاط از درخت پایین آمد تا مقاومت نردبان را امتحان کند. میخ ها را هم از درخت بیرون آورد تا کسی نتواند از درخت بالا برود، مگر این که برایش نردبان را پایین بیندازند. وقتی پدر، بچه ها را یکی یکی از درخت بالا برد، آن ها در خانه ی جدیدشان احساس شادی و خوشحالی کردند. دو کودک بزرگ تر، با شاخ و برگ های بالای سرشان بازی می کردند. کودک کوچک تر هم روی تخت خوابیده بود و با پاهایش بازی می کرد. پدر شام را آماده کرد و آن را با هم خوردند. آن شب همه در خانه ی درختی، در کنار هم به خواب خوشی فرو رفتند ....    

فهرست


خرگوش و انبار ذرت سنجاب چه دید؟ خرگوش و کفتار بچه های کوزه ای مشکل آهنگر طبل جادویی چرا خورشید و ماه در آسمان زندگی می کنند؟ قلب میمون بچه هایی در خانه ی درختی چرا خفاش شب ها پرواز می کند؟ مسابقه طناب کشی ماهی ناراضی حسادت هالابااو گوتو، فرمانروای خشکی و دریا طبل آواز خوان و کدوی سحرآمیز ارباب مار دو برادر فریال و دبوانگال جادوگر

(18 افسانه ی آفریقایی) بازنوشته ی: کتلین آرنوت مترجم: رضوان دزفولی انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب افسانه های مردم دنیا 8 (بچه های کوزه ای)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل