کتاب اسطوره ایزیس و ازیریس | رزنبرگ

درباره کتاب اسطوره ایزیس و ازیریس به روایت دنا رزنبرگ 

کتاب "اسطوره ایزیس و اُزیریس" یکی از مشهورترین افسانه های جهان باستان می باشد که ریشه ای مصری دارد. داستان آن در مورد مردی به نام اُزیریس می باشد که از زمان های دور خداوندِ رود نیل بود و هم چون نیل به مردم زندگی می بخشید. او به ساکنان سرزمینش کاشتن غلات و نحوه ی آبیاری آن ها را آموزش می داد و از این طریق ثروت و امنیت را به جامعه اش هدیه می کرد.همیشه پشتیبان مردم بود و برای جاری ساختن صلح و آرامش با همراهی همسرش ایزیس، تلاش های بسیاری می کرد.
اما از آن جایی که مردم، اُزیریس را به خاطر عطوفت و توانایی های بی شمارش بسیار دوست داشتند، برادرش "ست" همواره به او حسادت می کرد و بالاخره در راه پیروی از حسِ حسادتی که در وجودش رخنه کرده بود، برادرش را می کشد و به رود نیل می اندازد. ایزیس به جستجوی شوهرش پرداخته و در نهایت جسد او را می یابد و در جایی مخفی می کند. اما "ست" دوباره جسد را پیدا می کند و آن را به چهارده قسمت تقسیم نموده و هر تکه را به گوشه ای می اندازد. بار دیگر ایزیس در جستجوی شوهرش تمام قطعات را پیدا کرده و به هم پیوند می زند و برای زنده شدن مجدد همسرش دست به دعا می شود. این داستان که به روایت "دنا رزنبرگ" در کتاب پیش رو به چاپ رسیده است، ماجرایی جالب و خواندنی دارد که پیشنهاد می کنیم مطالعه ی آن را از دست ندهید.

برشی از متن کتاب اسطوره ایزیس و ازیریس به روایت دنا رزنبرگ 

عشقی که بد را به خوب تبدیل می کند در ایزیس و اشتیاق به کمک درد نفتیس دیده می شود. بنابراین در بعدی گسترده ‌تر، عضو نیروی حیات طبیعت است که می ‌میرد و باز زاده می ‌شود، یا کشته می‌شود و از نو جان می ‌گیرد. نیروی رستگاری بخش عشق در طبیعت می شود که از کهنسالی زندگی نو پدید می ‌آورد و حوروس شکل جدیدی به خود می گیرد که زندگی کهن را از نو احیا می ‌کند. بنابراین چیزی از بین نمی ‌رود. هنگامی که آب رود نیل پایین می رفت و گیاهان می پژمردند، وقتی ذرت توسط چهارپایان درو می‌ شد و حتی وقتی ماه کم‌کم به محاق می رفت، مصری ها می گفتند که ست در حال کشتن اوزیریس است. وقتی ماه در حالت بدر بود، ست صندوق تدفین را در نیزار پیدا کرده بود که به چهارده پاره بخش شده بود. این ست بود که بدن ازیریس را قطعه قطعه کرده بود. شمار این قطعات دقیقا برابر چهارده روز محاق ماه است که ماه نورش او را به تاریکی می دهد.
وقتی رود نیل از نو بالا می ‌آید، می‌گفتند که از اشک ایزیس در طول جستجوی همسرش، آبیاری شده است. وقتی رود نیل طغیان می ‌کرد می ‌گفتند که ایزیس، ازیریس را یافته است. آبی که زمین ‌ها را فرا می گرفت با آب های عزلی یا سرچشمه آفرینش مقایسه می شد. آن گاه وقتی جوانه ها از زمین سر بر می ‌آوردند می ‌گفتند که ازیریس زندگی دوباره یافته و همه هستی از نو زاده شده، بدان گونه که از آغاز زمان بوده است. ما هنوز مانند دوران کودکی این خیال پردازی نمادین را لمس می کنیم. غول ها در ظلمت پرسه می زنند، پریان گلوار باغ را پر می ‌کنند، صداهای جادویی هوا را می انبارند، زیر تخت خواب یا پشت در بسته همه چیز در خیال شکل می گیرد. در چنین دنیایی، حیوانات و پرنده ها با ما حرف می زنند، ما را وا می دارند که آن‌ ها را دنبال می کنیم و به ما می ‌گویند که چه کار کنیم. مصری ها به حیوانات و پرنده‌ ها گوش فرا می دادند، چون برعکس آدم ‌ها، این آفریده ها ظاهرا همیشه آن جا بوده اند و می دانستند که موجودات در آغاز چگونه بوده اند. لک لک که منقار دراز و خمیده ای دارد و در آب شیرجه می رود می تواند حشرات ریز و ماهی را از گل و لای انبوه شکار کند و همچنین می ‌تواند در مسافت‌ های دور پرواز کند.
پس توث ایزد خردمند ، سر لک لک دارد و به ما قوه تشخیص و بصیرت را می آموزد. او در این داستان وقتی پدیدار می شود که کیفیت مزبور مورد نیاز است، مثلاً وقتی که به شیوه دیگر اندیشیدن نیاز داریم تا نزاع بین حوروس و ست را حل کنیم. شغال دماغ دراز که شب‌ ها به شکار می ‌رود نمی ‌تواند پاره های خوراکی را که زیر زمین مدفون کرده بیابد و دقیقا می ‌داند که چه هنگام زمین را بکند تا خوراکی فاسد نشود. این خوراکی ها را از افتادن در چرخه زندگی حیوانات نجات می دهد و آن ها را به چیزهای دیگری تبدیل می کند. همینطور آنوبیس که سر شغال مانند دارد و گاهی تمام بدنش به شکل شغال است، به او کمک می کند که پاره های تن ازیریس را بیابد و دوباره به هم پیوند زند. صفحه 41

فهرست

پیش گفتار مترجم

فرگرد نخست سرچشمه ی جاودانگی در اساطیر مصر

فرگرد دوم: اسطوره ایزیس و ازیریس به روایت دنا رزنبرگ

فرگرد سوم: اسطوره ایزیس و ازیریس به روایت ژول کشفورد

فرگرد چهارم: اسطوره ی ایشتر

فرگرد پنجم: اسطوره تله پینو

نگاره ها