loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب استینک و سفر پرماجرا با خوکچه های هندی (استینک دمدمی 4)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب استینک و سفر پرماجرا با خوکچه های هندی چهارمین جلد از مجموعه ی استینک دمدمی اثر مگان مک دونالد با ترجمه ی ریحانه جعفری و تصویرگری پیتر اچ. رینولدز توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

استینک و دوستانش، وبستر و سوفی سخت مشغول کار بودند؛ آنها می خواستند در حیاط خلوت خانه‌ی وبستر یک دیوار خیلی بزرگ درست به اندازه‌ی دیوار چین بسازند و برای این کار هر چه جعبه‌ی برشتوک دم دستشان بود را جمع کرده و به حیاط برده بودند. وبستر یک چسب خیلی محکم و چسبناک آورد و به کمک هم جعبه ها را به یکدیگر چسباندند؛ اما هنوز خیلی مانده بود تا دیوارشان کامل شود و برای این کار جعبه های بیشتری لازم داشتند. موقع چسباندن جعبه ها کمی چسب به دست و لباس بچه ها چسبیده بود که باعث شد لباسهایشان به هم بچسبد و کلی به این اتفاق بخندند. وقتی کار بچه ها تمام شد، آنها متوجه صدای خش خشی شدند که از طرف دیوار جعبه ای‌شان به گوش می رسید. وقتی نزدیک جعبه ها شدند، با تعجب چند خوکچه‌ی هندی کوچولو دیدند که در حال وول خوردن در یکی از جعبه ها بودند. بچه ها با خوشحالی خوکچه ها را برداشتند، آنها خیلی با نمک بودند و بچه ها دلشان می خواست بتوانند آنها را به خانه ببرند و مراقبشان باشند، ولی با خودشان فکر کردند که حتما آن حیوانات بامزه صاحب دارند. وبستر پیشنهاد داد که خوکچه ها را به فروشگاه حیوانات خانگی خانم بردویستل ببرند و از او در این باره کمک بگیرند. وقتی به فروشگاه رسیدند، وضعیت آنجا خیلی آشفته و درهم و برهم بود؛ تمام قفس ها روی زمین افتاده و حیوانات آزادانه در فروشگاه این طرف و آن طرف می رفتند. اینکه چه اتفاق در فروشگاه حیوانات افتاده باعث می شود استینک و دوستانش کنجکاو شوند و ...

استینک دمدمی پسرک کوچک و ریزنقشی است که در کلاس دوم درس می خواند و با هم کلاسی هایش "وبستر" و "سوفی" دوستان صمیمی هستند. او خواهر بزرگتری به نام جودی دارد (ماجراهای او را می تواتید در مجموعه‌ی جودی دمدمی دنبال کنید) که همیشه می خواهد ریاست کند و بزرگتر بودن خودش را به رخ استینک بکشد. استینک برای اثبات توانایی های خودش از هیچ ‌تلاشی فروگذار نمی کند و هر بار ماجرای جدیدی را دنبال می کند. این مجموعه علاوه بر اینکه در جلد های مجزا به چاپ رسیده است به صورت کلی و یکجا در یک پک نیز ارائه گردیده است..

 


فهرست


درباره ی نویسنده و تصویرگر دیوار بزرگ صد و هیچی تق تق، کیه؟ ماشین قیژقیژوی پر سر و صدا رام کننده ی خوکچه ی هندی و آن ها پنج تا بودند پیش به سوی ساحل ویرجینیا امان از این خوکچه های کوچولو بازگشت به خانه

برشی از متن کتاب


استینک و دوستانش در خانه ی همه ی همسایه های وبستر را زدند. استینک که جعبه ای پر از خوکچه های شیطون توی دستش بود از اولین همسایه پرسید: "دوست دارید یک خوکچه ی هندی داشته باشید؟" -نه ممنونم. ما سه تا سگ داریم. در خانه ی دیگری را زدند. سوفی خوکچه ای را گرفت بالا و گفت: "این ها واقعاً با نمک‌اند." وبستر گفت: "واقعاً واقعاً با نمک اند." -پسرم حساسیت دارد. حیوانات پشمالو او را به عطسه می اندازند. در دیگری را زدند.جواب این بود: -هر وقت خواستید شیرینی بفروشید، در بزنید! در بعدی را زدند. خانمی پرسید: "چیه؟" استینک گفت: "یک خوکچه ی هندی!" خانم‌ گفت: "نمی توانم خوکچه توی خانه نگه دارم." استینک گفت: "ولی این خیلی بی آزاره." وبستر گفت: "یک حیوان خانگی پشمالوست، عین همستر!" استینک یکی از خوکچه ها را آورد بالا و گفت: "خوکچه ی هندی، جونده است." در همان لحظه خوکچه ی هندی از چنگ استینک فرار کرد و خودش را انداخت کف خانه‌ی آن خانم. خانم داد زد: "خوکچه! یک جونده! این خوکچه را از خانه ی من بیندازید بیرون!" بعد با جارو افتاد دنبال خوکچه ی هندی که به سرعت باد توی اتاق نشیمن می دوید. بالاخره با جارو از در انداختنش بیرون. استینک بلافاصله خوکچه را برداشت و گفت: "اووف، به خیر گذشت." دم در خانه ی بعدی، استیتک گفت: "سلام، من استینک دمدمی هستم و... " پیرمردی که آمده بود پشت در پرسید: "... گفتی که فامیلت دمدمی است؟ من درباره ات توی روزنامه چیزی نخوانده ام؟ تو همانی نیستی که گربه اش می تواند نان را برشته کند؟" استینک گفت: "او خواهرم است." -این وروجک های پشمالو هم می توانند نان را برشته کنند؟ دوست دارم ببینم چطوری این کار را می کنند. استینک گفت: "فکر نمی کنم بتوانند این کار را بکنند." مرد گفت: "اِ، برشته نمی کنند؟ به هر حال ممنونم." و سرش را تکان داد. وبستر گفت: "برویم سراغ آن آپارتمان." آن ها زنگ طبقه اول را زدند. مردی که آمد دم در گفت: "خوکچه ی هندی، هان؟ باز هم دارید؟ من پنجاه تا می خواهم." مرد پیراهن تنش نبود. مار کبرای آبی رنگی روی بازویش خالکوبی شده بود. استینک گفت: "واقعاً؟ واقعاً می خواهید؟ عالیه! مطمئن اید؟" مرد که پوزخندش از پشت سبیل پر پشتش پیدا بود، گفت: "معلومه، مطمئن ام." درست همان موقع سوفی با آرنج زد به دوستانش و ماشینی را که آن طرف پارک شده بود نشان داد. روی ماشین نوشته شده بود: افعی پولک دار. سام مارگیر. مار در اندازه های مختلف برای کلاس درس یا مهمانی های شما. وبستر گفت: " صبر کنید. شما همان کسی هستید که آمدید مدرسه ما و درباره ی... " استینک گفت: "... درباره ی مارهاو عادت هاب شان حرف زدید، مثلاً اینکه چی می‌خورند. اوووم، متاسفم آقا. ما باید برویم." وبستر هوا را بو کرد و گفت: "بچه ها به نظرم بوی خطر می آید!" همان طور که با عجله داشتند از آن ساختمان دور می شدند، سوفی گفت: "شانس آوردیم." وبستر گفت: "آقاهه را که دیدم، تنم مور مور شد...  

(کتاب های فندق) نویسنده: مگان مک دونالد مترجم: ریحانه جعفری تصویرگری: پیتر اچ. رینولدز انتشارات: افق

پیتر اچ. رینولدز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب استینک و سفر پرماجرا با خوکچه های هندی (استینک دمدمی 4)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل